eitaa logo
یادِ شهدا
1هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
1.8هزار ویدیو
2 فایل
مقام معظم رهبری: گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست.‌ 💌این دعوتی از طرف شهداست؛ شهدا تو رفاقت سنگ تموم می‌ذارن و مدیون هیچکس نمی‌مونن! کپی با ذکر صلوات برای سلامتی و فرج امام زمان✅ ادمین کانال @yade_shoohada
مشاهده در ایتا
دانلود
🌎 تولد در سائوپائولو قسمت: 2⃣1⃣ 🔶چند ماه از ورودم به ایران گذشته‌بود که خبری شنیدم.بهترین اتفاقی که می‌توانست برایم رخ هد دهد.مسئولان خوابگاه اعلام کردند قرار است برای زیارت اربعین به کربلا برویم.اسمم را برای این سفر نوشتم.اما دائم با خودم می‌گفتم: تا گنبد حرم امام‌حسین(ع) را ندیده‌ای باور نکن.اینقدر همه‌چیز رویایی بود.که سخت می‌توانستم باور کنم.این در صورتی بود که من هنوز مشهد نرفته‌ بودم و امامی که در ایران بود را زیارت نکرده‌بودم. 🔶تا مرز با قطار رفتیم.وارد منطقه‌ای بیابانی شدیم و مقدار کمی پیاده رفتیم.من آنجا حس عجیبی داشتم.انگار همهمه‌ای در فضا پیچیده‌ بود که از یک جنگ در سال‌های قبل خبر می‌داد.جنگی شبیه روز عاشورا. انگار فرشته‌ها سال‌ها قبل در این مکان پرواز کرده‌بودند و هنوز رد بال‌زدن‌هایشان در آسمان آن‌جا دیده می‌شد.اسم آن منطقه را پرسیدم.گفتند: اینجا هست. وارد کشور عراق شدیم.من در عراق بیشتر از برزیل که کشور خودم بود،احساس امنیت می‌کردم و این حس در ایران چندین‌ برابر بود. 🔶باورم نمی‌شد در یک کشور اسلامی دیگر،آن‌ هم کشوری شیعه هستم.به نخل‌ها نگاه می‌کردم و به گذشته فکر می‌کردم. روزی که آمریکا به عراق حمله کرد.ما در برزیل تصاویر جنگ را می‌دیدیم و من در دلم حق را به آمریکا،کشور مورد علاقه و رویای زندگی‌ام می‌دادم. به پیروزی‌اش امیدوار بودم و حتی یک‌ درصد هم به بی‌گناهی مردم عراق فکر نمی‌کردم. ایران و عراق را دشمنان آمریکا می‌دانستیم و بر این اعتقاد بودم که همه دشمنان آمریکا باید نابود شود. جایی در نزدیکی حرم امام‌علی(ع) ایستاده‌ بودم و به راه‌های طی کرده و راههای پیش‌رو فکر می‌کردم.به کشورهایی که روزی آرزوی نابودیشان را داشتم و حالا عاشقشان بودم.به سرنوشت خود که دست خدا آن را نقاشی کرده‌ بود. 🔶قدم در راه کربلا گذاشتیم.من پرچم برزیل را به کوله‌پشتی‌ام زده‌بودم‌. نه برای اینکه خودنمایی کنم که من برزیلی هستم،نه، می‌خواستم به مردم ایران و عراق نشان بدهم که پیام امام‌حسین(ع) با دورترین نقطه از جهان هم رسیده‌است.مردم برزیل هم داستان کربلا را شنیده‌اند و نشانه‌های عاشورا را فهمیده‌اند. من پیاده‌دوی را به نیت مادرم شروع کردم.به این امید که امام‌حسین(ع) او را شفا دهد. 🔶دل من تنگ شده‌بود.دوست داشتم تمام راه را بدوم.صبح تا شب و شب تا صبح.نمی‌خواستم حتی یک لحظه را از دست بدهم.می‌خواستم هرچه زودتر به امام‌حسین(ع) برسم.به روح زندگی‌ام به کسی که به خاطر او مسلمان شده بودم. در مسیر پیاده‌روی احساس می‌کردم در این راه،گذشته به آینده متصل می‌شود.ما فقط از نجف تا کربلا نمی‌رفتیم.بلکه زائران انگار از امام‌حسین(ع) به امام‌زمان(عج) می‌رسیدند.استغاثی که به امید ختم می‌شد.هرچند کسی را نمی‌شناختم.اما هیچ‌کس غریبه نبود.هیچ‌کس از بقیه بالاتر یا پایین‌تر نبود. 🔶وقتی گنبد حرم امام‌حسین(ع) را دیدم.راه می‌رفتم و بی‌اختیار اشک می‌ریختم.دستم را بالا بردم و به اولین امامی که به زیارتش آمده‌بودم،سلام دادم.با دو انگشت،محکم بازویم رافشار دادم تا ببینم درد را احساس می‌کنم یا نه.می‌خواستم بدانم خوابم یا بیدار. حرم آنقدر شلوغ بود که از همان اول از هم‌گروهی‌هایم جدا شدم.ولی هیچ ترسی از گم‌شدن و تنهایی نداشتم.در کتابی نوشته‌بود امام‌حسین(ع) دوست دارد اول برادرشان را زیارت کنید. همین کار را کردم و وارد حرم حضرت‌عباس شدم. آنجا یک حس عجیبی داشت یک نورانیت و معنویت غیرقابل وصف.بی اختیار گریه می‌کردم. ادامه دارد..‌. 🥀 @yaade_shohadaa