🌎 تولد در سائوپائولو
قسمت: 5⃣
🌅🕌 من یک مسلمانم 🕌🌅
🔷با اشتیاق سطربهسطر و صفحه به صفحه کتاب را خواندم.ابتدا خلاصهای از دین اسلام بود و بعد داستان زندگی پیامبر را تعریف میکرد.🍃
🔹همیشه در برنامههای مختلف تلوزیون دیدهبودم که پیامبر اسلام با زنهای زیادی ازدواج کرده و کل عمرش را مشغول همین کار بودهاست.🍃
🔹چیزی که باعث میشد مردم کشور من،و فکر کنم خیلیهای دیگر،پیامبر(ص) اسلام را دوست نداشتهباشند.ازدواج ایشان با عایشه بود.🍃
🔹آنها در فیلمهایشان،پیامبر را فردی هوسباز معرفی میکردند!اما من با خواندن زندگی ایشان متوجه شدم که پیامبر(ص) اسلام در منطقهای بهدنیا آمد که همه جاهل بودند،بهخاطر چیزهای بیاهمیت میجنگیدند و حتی دخترانشان را زندهبهگور میکردند.🍃
🔷اما پیامبر(ص) همه این مشکلات را با اخلاقشان درست کردهبود.اینجا بود که فهمیدم اخلاق در دین اسلام چقدر مهم است.مثل حاجعبدالله که با اخلاق خوبش این دین را به من معرفی کرد.🍃
🔹قصه زندگی پیامبر(ص) را خیلی دوست داشتم.همینطور که میخواندم مثل اینکه از بالا همهچیز را نگاه میکنم.خواندن و یاد گرفتن نام اهلبیت برای من خیلی سخت بود.اما به مرور توانستم یاد بگیرم.
بهخصوص تلفظ اسم امام#علی(ع)برایم خیلی دشوار بود.🍃
🔹زندگینامه حضرتزهرا(س) را که خواندم.فهمیدم جایگاه زن در اسلام چقدر بالاست،رفتار با پدر و همسر و فرزندان و همسایهها و داستانی که بهخاطر بیماری فرزندانشان سه روز روزه میگیرند و غذای خود را میبخشند.زندگی امامحسن(ع) را هم خواندم.🍃
🔷صبحها وقتی از خانه بیرون میآمدم و شبها وقتی از محیط کار خارج میشدم،در مترو کتاب میخواندمهمه اتفاقات و شخصیتهای اسلام برایم جذاب بود و دوست داشتنی و قابل احترام بودند تا اینکه به امامحسین(ع) رسیدم
و
اما #حسین.....🍃
🔷وقتی داستان به جایی رسید که امامحسین(ع) به کربلا رسیدند با خودم گفتم: چرا با حسین(ع) که فرزند علی(ع) و نوه پیامبر(ص) است،مخالفت میکنند؟ با اینکه میدانند حق با اوست.🍃
🔹رسیدم به روز عاشورا و شهادت امام و فرزندان و یارانشان.این سوال در ذهنم تکرار میشد که چرا با نوه پیامبر(ص) این کار را کردند؟به بچه شیرخواره هم رحم نکردند.وقتی جملات مربوط به شهادت امام و گذاشتن سرمقدسشان روی نیزه را خواندم،انگار چیزی درون قلبم از جا کندهشد.اشک در چشمانم جمع شدهبود و نمیتوانستم جلوی چکیدن را بگیرم.
مثل همه زمانهایی که کتاب میخو اندم سوار مترو بودم.اما اصلا متوجه نبودم.🍃
🔷اتفاقات کربلا یکییکی از جلوی چشمانم رد میشد و من مانند کسی که عزیزش را از دست داده گریه میکردم.عشقی در دلم بهوجود آمدهبود که نمیتوانستم نادیدهاش بگیرم.میدانستم من دیگر کامیلا قبلی نیستم
#کامیلایقبلخواندنکتاب با #کامیلابعدازآشناییباانسانیبهنامحسین فرق میکند.🍃
🔷زنی روی صندلی کناریام نشستهبود.دستمالی به طرفم گرفت و با حالت غصهداری به من نگاه کرد.تازه به خودم آمدم و دیدم چند نفر دیگر هم دارند نگاه میکنند.
زن پرسید: چیزی شده؟؟با اشاره سر گفتم: نه!!!!🍃
🔹به کتاب اشاره کردم و گفتم: (به خاطر این داستان غصهدار هست)
خیلی دوست داشتم به همه کسانی که در مترو بودند بگویم: من با اسلام آشنا شدم. با انسانی بهنام #حسین
شما او را نمیشناسید.اگر بشناسید دوستش دارید و بهاندازه من گریه میکنید.🍃
🔹اما نمیتوانستم،چون هم فرصت کتاب خواندن را از دست میدادم و هم چیز زیادی از دین اسلام نمیدانستم تا بتوانم کامل توضیح دهم.🍃
ادامه دارد...
#من_یک_مسلمانم
🥀 @yaade_shohadaa