eitaa logo
یادِ شهدا
1.1هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.1هزار ویدیو
2 فایل
مقام معظم رهبری: ✍🏻گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست.‌ 💌این یک دعوت از طرف شهداست؛ #شهدا تو رفاقت سنگ تموم می‌ذارن...♥️ ♥️#شهدا مدیون هیچکس نمی‌مونن! ادمین کانال @yade_shoohada
مشاهده در ایتا
دانلود
💫برای تثبیت در دین و بودن بر صراط مستقیم... 🥀 @yaade_shohadaa
🥀«۶ آبان ماه» 🌹زندگی زیباست؛ شهادت زیباتر🌹 💔يكم مهر ۱۳۱۳، در شهر پيشوا تابعه شهرستان ورامين به دنيا آمد. پدرش محمدتقی، كشاورز بود و مادرش فاطمه نام داشت. تا پايان دوره متوسطه درس خواند و ديپلم گرفت. معلم و كشاورز بود. سال ۱۳۳۴ ازدواج كرد. از سوی جهادسازندگی در جبهه حضور يافت. ششم آبان ۱۳۶۴، در محور مهاباد ـ مياندوآب هنگام درگيری با گروه‌های ضدانقلاب بر اثر اصابت گلوله به سر، شهيد شد. مزار او در امامزاده جعفر زادگاهش واقع است. ♦️هدیه به روح شهید بزرگوار محمدحسین جنیدی «صلوات» 🥀 @yaade_shohadaa
مادرم فاطمه باشد، پدرم شاه نجف؛ ای دو عالم به فدای پدر و مادر من... ♥️الهی امروزمون متبرک باشه به نگاه خاص مولا علی (علیه السلام) و بی‌بی‌ دو عالم حضرت زهرا (سلام الله علیه) و تک تک حاجات دل‌های شکسته‌‌مون با توسل به این دو بزرگوار روا بخیر بشه.🤲🏻 🥀 @yaade_shohadaa
هدایت شده از یادِ شهدا
✨﷽✨ 🥀هفدهمین چله‌ی توسل به شهدا تعجیل در ظهور عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف و برای نجات از ‌ 💚چله آیةالکرسی💚 برای بازگشت آرامش به دل‌های‌مان حیا به بانوان سرزمین‌مان غیرت به مردهای سرزمین‌مان برآورده به خیر شدن حاجات‌مان به «شهدای راه قدس» 💔❤️‍🔥 متوسل می‌شویم.🤲🏻 🎁هر روز هدیه به یک شهید والامقام ✅ تاریخ شروع: 🖤هشتم آبان‌ماه؛ همزمان با شهادت شهید حسین فهمیده💔❤️‍🔥 https://eitaa.com/joinchat/609943782Cb426596ccf
🌎 تولد در سائوپائولو قسمت:2⃣ 🌅🕌 من یک مسلمانم 🕌🌅 🔶مادرم داشت به‌زور قرص‌هایش را می‌خورد که گفت: باید با دکتر صحبت کنم تا این دارو را عوض کند.هضم این قرص برایم خیلی سخت است.فقط خدا می‌تواند به من رحم کند.🍃 🔸با شنیدن کلمه از زبان مادر نتوانستم خودم را کنترل کنم.بدون تأمل گفتم: خدا چیه؟ شما فکر می‌کنی خدا وجود دارد؟اگر خدا وجود داشت زندگی ما اینطوری بود؟ببین خدای شما با زندگی ما چه کرده؟ببین کجا داریم زندگی می‌کنیم؟پدر هم که دیگر هیچ‌وقت خانه نیست.من دین شما و خدای شما را قبول ندارم!!🍃 🔶مادر بهت‌زده و ناباورانه شروع کرد تا نصیحتم کند و شب ناامیدوناراحت قضیه را به پدر گفت و او هم همانند مادر فکر کرد با صحبت کردن مشکل حل خواهد شد.🍃 🔸پدرومادر هر دو از کودکی مسیحی بوده‌اند و درباره دینشان تحقیق نکرده‌‌اند تا بتوانند جواب پرسش‌های دختر نوجوانشان را بدهند.🍃 🔸پدر وقتی دید قربان صدقه رفتن فایده‌ای ندارد،فکر کرد بهتر است مرا بترساند.گفت: اگر شما خدا را قبول نداشته باشی او تو را عذاب می‌دهد. پوزخندی زدم و گفتم: چه عذابی؟عذاب بالاتر از این؟دیگر چه بلایی سر ما می‌خواهد بیاورد؟همین کافی نیست؟🍃 🔶من فکر کردم می‌توانم به آنها ثابت کنم که خدایی وجود ندارد و شروع کردم به تحقیق درباره خدا تا بتوانم پدرومادرم را در این راه با خودم همراه کنم.🍃 🔸پس از تحقیق بین کاتولیک‌ها و پروتستان‌ها و دعوای بین این مذهب‌ها به این نتیجه رسیدم که بی‌خدایی(آتئیست) را انتخاب کنم. خدایی وجود ندارد و دین‌دار بودن،کار اشتباهی است.🍃 🔶یک‌روز سرکلاس مدرسه معلم از تک‌تک دانش‌آموزان دینشان را پرسید.پسری برزیلی‌ژاپنی بود که گفت: بودایی هستم.برای من که تا به‌حال چنین اسمی را نشنیده‌بودم،جالب بود.از او درباره دینش پرسیدم و گفت: که می‌توانی در جلسات ما شرکت کنی!🍃 🔸من با کمال میل پذیرفتم و همان هفته در میان بودایی‌ها حاضر شدم. آنها خدا را نمی‌پرستیدند.بودا را هم نمی‌پرستیدند.تنها بودا را به عنوان یک انسان خوب قبول داشتندو اعتقاد داشتند باید او را الگوی خود قرار بدهند و مثل او زندگی کنند. من خیلی تحت تاثیر این دین قرار گرفتم.🍃 🔶اولین‌باری که به میهمانی دوستانه رفتم چهارده سالم بود.پدرم قبل از آن به من این اجازه را نمیداد ولی وقتی چهاده‌ساله شدم،اجازه داشتم که با دوستانم بیرون بروم. مثل همیشه کمی آرایش کردم و بهترین لباسم را پوشیدم و رفتم. حس من از لحظه ورود به میهمانی از خوب به بد تغییر کرد.🍃 🔸همه مشغول نوشیدن شراب و کشیدن کراک بودند و کسی روی خودش کنترل نداشت.🍃 🔶من تا همین چهارده‌سالگی با اینکه در خانه همیشه شراب بود و پدرم بیشتر اوقات و بویژه آخر هفته‌ها مصرف می‌کرد،لب به شراب نزده‌بودم.🍃 🔸پدرم را می‌دیدم که با نوشیدنش از خود بی‌خود می‌شود و حال خودش را نمی‌فهمید.البته هیچ‌وقت آنقدر نخورد که به من یا مادرم و خواهرم آسیبی برساند ولی گاهی خواب‌آلود می‌شد و حرف‌های بی‌ربطی می‌زد.هرچند می‌دانستم پدرم و خیلی‌های دیگر به خاطر فرار از مشکلات این کار را می‌کردند.🍃 🔶من مادرم را الگوی خودم قرار داده‌بودم.او قبل از اینکه مرا باردار شود هم مشروب می‌خورد و هم سیگار می‌کشید.اما به محض مطلع شدن از بارداری‌اش ، دیگر لب به سیگاروشراب نزد.🍃 🔸آن شب وقتی شراب را به من تعارف کردند به این فکر کردم که اگر خوردن شراب مشکلات را حل می‌کرد چرا پدرم با این روش به نتیجه نرسیده بود؟شراب نه تنها مشکلی را حل نمی‌کرد بلکه یکی هم به بقیه اضافه می‌کرد.بدون اینکه حتی یک قطره در دهانم بریزم،ظرف کوچکی که در دستانم بود را روی میز قرار دادم و آن را به عقب هل دادم. آنجا بود که فهمیدم روحیه من با حضور در چنین مکان‌هایی نمی‌سازد.🍃 ادامه دارد..‌. 🥀 @yaade_shohadaa
💔اگر شهید شدم، دنبال جنازه ی من نیایید؛ از خدا خواسته‌ام همه ی وجودم در راه اسلام فدا شود. ✍🏻فرازی از وصیت‌نامه شهید محمد نامی 🥀 @yaade_shohadaa
🇮🇷خاطره‌ای خواندنی از نیروی هوایی ارتش به یاد همه‌ی غیور مردان ارتش جمهوری اسلامی ایران از دیروز تا امروز و همیشه... 💪🏻بمباران هدف، ۱۵۰ دقیقه پس از مصاحبه صدام 🏵️چند ماهی بیشتر از جنگ نگذشته بود. در این مدت خلبانان تیزپرواز ارتش جمهوری اسلامی ایران امان دشمن بعثی را بریده بودند. آنها مرتب مواضع نظامی و اقتصادی عراق را بمباران می کردند . در این زمان ما در پایگاه ششم شکاری بوشهر بودیم. یکی از روزها یکی از خلبانان شجاع کشورمان به قصد بمباران پالایشگاه بصره به پرواز درآمده بود، ولی در راه بازگشت مورد اصابت دو تیر موشک زمین به هوای سام ۳ و سام ۶ قرار گرفته و در خاک عراق سقوط کرده بود. همگی نگران حال او بودیم و به هر دری می زدیم تا از او خبری کسب کنیم. مشغول دیدن برنامه های تلویزیون بودیم که یکی از خلبانان پیشنهاد کرد تلویزیون عراق را بگیریم شاید بتوانیم خبری کسب کنیم. درست می‌گفت. در این گونه موارد رسانه‌های خبری عراق که منتظر چنین اتفاقاتی بودند، با راه انداختن جار و جنجال تبلیغاتی و برگزار کردن کردن کنفرانس‌های مطبوعاتی و رادیو و تلویزیونی، تلاش می‌کردند از به اصطلاح قدرت هوایی خود بگویند و با انجام این کار موجبات تضعیف روحیه خلبانان را فراهم کنند. مشغول دیدن کانالهای تلویزیون عراق شدیم. ساعت ۱۱ صبح بود که به اتفاق چند تن از دوستان از جمله شهیدان یاسینی و دوران به عنوان خلبان آماده نشسته بودیم و شروع به گرفتن تلویزیون عراق کردیم. تصویر صدام را دیدیم که در یک مصاحبه مطبوعاتی سخن می گفت. یکی از خبرنگاران خارجی از او سوال کرد: - آقای رئیس جمهور، با توجه به این که خلبانان ایرانی به گونه ای نه چندان مشکل بیشتر نقاط خاک عراق را مورد حمله قرار می دهند، شما چگونه از منابع اقتصادی خود از جمله نیروگاه های برق دفاع می کنید؟ صدام که از طریق مترجم عرب زبان خود متوجه این سؤال شد زیاد خوشش نیامد. چهره اش خشمگین شد و مطالبی را به عربی گفت که مترجمش این گونه آن را ترجمه کرد: - ما به یاری کشورهای دوست و حامی خود به تازگی چنان دژمستحکمی از پدافند هوایی در اطراف شهرها و منابع اقتصادی خود از جمله نیروگاه های برق برپا کرده ایم که فرمانده پدافند ما اعلام کرده چنانچه هر خلبانی بتواند با موفقیت به شعاع ۵۰ مایلی رینگ های پدافندی این نیروگاه ها برسد، حقوق یک سال خود را به عنوان جایزه به او خواهد داد. به پیشنهاد یاسینی آماده حمله شدیم. در حین مصاحبه، به چهره رضا یاسینی و عباس دوران نگاه می کردم. برق غیرت را در چشمان این عزیزان دیدم. لحظه پس از پایان مصاحبه علیرضا یاسینی رو به عباس دوران گفت: - عباس حاضری بریم روی صدام رو کم کنیم؟ که عباس پاسخ داد: - یاعلی بریم. من هم با آنها راهی شدم. بلافاصله مجوز را از معاونت عملیات پایگاه گرفتیم و عباس دوران به عنوان لیدر انتخاب شد و شروع به تشریح پرواز نمود. بلافاصله بعد از پایان بریفینگ به اتاق تجهیزات رفته و با تحویل گرفتن تجهیزات دو فروند فانتوم مسلح آماده پرواز شدیم. با کسب اجازه از برج مراقبت به پرواز درآمدیم. هدف نیروگاه برق بصره بود. با ارتفاع کم و سرعت بالا از مرز گذشته و وارد خاک عراق شدیم. هدف را به شدت بمباران کردیم. در فاصله چندین مایلی از نیروگاه، پدافندها شروع به شلیک کردند. انواع توپ های ضدهوایی به سمت ما شلیک می کردند و از هر طرف موشکی به سمت مان می آمد. دوران و یاسینی با مهارت تمام این موانع را یکی پس دیگری پشت سر گذاشتند. ساعت یک و نیم بعدازظهر روی هدف رسیدیم و با رسیدن به هدف در ارتفاع پایین آن را بمباران کردیم و با گردش های بجا، ضمن کوبیدن کامل هدف به سمت مرز حرکت کردیم. هواپیما که سبک تر هم شده بود، به سرعت به سمت مرز می آمدیم. خساراتی که به آن جا زده بودیم، به حدی بود که می خواستند هر طور شده ما را بزنند که با مهارت خلبانان موفق نشدند و توانستیم سالم به زمین بشینیم. غروب همان روز خبرنگار رادیو بی بی سی اعلام کرد: - من امروز با آقای صدام حسین رئیس جمهور عراق، مصاحبه داشتم و ایشان با اطمینان خاطر از دفاع قدرتمند هوایی خود در راه محافظت از نیروگاه ها، تاسیسات و دیگر منابع اقتصادی عراق در برابر حملات و تهاجم خلبانان ایرانی سخن می گفت. ولی من هنوز مصاحبه او را تنظیم نکرده بودم که نیروی هوایی ایران نیروگاه بصره را منهدم کرد. اینک جنوب عراق در خاموشی فرو رفته و چراغ قوه در بازارهای عراق بسیار نایاب و گران شده است چون با توجه به خسارات وارد به نیروگاه، تا چند روز آینده برق وصل نخواهد شد. سپس این خبرنگار با لبخندی تمسخر آمیز گفت: - البته هنوز فرصتی پیش نیامده که من از صدام حسین سوال کنم چگونه جایزه خلبانان ایرانی را تحویل خواهند داد؟ 🤲🏻و امروز به حول و قوه الهی نیروی نظامی کشور ما بسیار پیشرفته‌تر از قبل است و خدا با ماست و اسرائیل فاصله‌ای تا نابودی کامل ندارد.
🖇️ ✨شادی روح شهدای پدافند هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران و موفقیت و سربلندی نیروی نظامی کشور، سیل «صلوات🌹» و تلاوت سوره‌ی مبارکه‌ی «نصر🌹» راه می‌اندازیم. 🥀 @yaade_shohadaa
💔بخوان دعای فرج را؛ دعا اثر دارد... 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💫دعای نورانی نادعلی 🥀 @yaade_shohadaa
💫برای تثبیت در دین و بودن بر صراط مستقیم... 🥀 @yaade_shohadaa
🥀« ۷ آبان ماه» 🌹زندگی زیباست؛ شهادت زیباتر🌹 💔 شهید موسی الرضا پور رحمتی در یکم مهر ماه سال ۱۳۵۱ در شهرستان بیجار به دنیا آمد. پدرش علی، کارگر بود و مادرش نجیبه نام داشت. تا پایان دوره کارشناسی در رشته الکترونیک هواپیما درس خواند. سرگرد ارتش بود. ازدواج کرد و صاحب یک پسر شد. هفتم آبان ۱۳۸۲، با سمت خلبان در روستای زرین آباد ایجرود هنگام مانور دچار سانحه هوایی شد و بر اثر سقوط هواپیما به شهادت رسید. پیکرش را در مزار پایین شهرستان زنجان به خاک سپردند. ♦️هدیه به روح شهید بزرگوار موسی الرضا پور رحمتی «صلوات» 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔تمام هفته اگر یا حسین گویم، ❤️‍🔥دوشنبه‌ها ز لبم یا حسن نمی‌افتد... ♥️الهی امروزمون متبرک باشه به نگاه خاص کریم اهل‌بیت آقا امام حسن مجتبی(علیه‌السلام) و سیدالشهداء آقا امام حسین(علیه‌السلام) و تک تک حاجات دل‌های شکسته‌‌مون با توسل به ایشون روا بخیر بشن.🤲🏻 🥀 @yaade_shohadaa
هدایت شده از یادِ شهدا
✨﷽✨ 🥀هفدهمین چله‌ی توسل به شهدا تعجیل در ظهور عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف و برای نجات از ‌ 💚چله آیةالکرسی💚 برای بازگشت آرامش به دل‌های‌مان حیا به بانوان سرزمین‌مان غیرت به مردهای سرزمین‌مان برآورده به خیر شدن حاجات‌مان به «شهدای راه قدس» 💔❤️‍🔥 متوسل می‌شویم.🤲🏻 🎁هر روز هدیه به یک شهید والامقام ✅ تاریخ شروع: 🖤هشتم آبان‌ماه؛ همزمان با شهادت شهید حسین فهمیده💔❤️‍🔥 https://eitaa.com/joinchat/609943782Cb426596ccf
یادِ شهدا
✨﷽✨ 🥀هفدهمین چله‌ی توسل به شهدا تعجیل در ظهور #امام_زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرج
🖇️ رفقای شهدایی سلام؛ ان شاءالله هفدهمین چله‌ی توسل به شهدا رو به لطف خدا و نگاه ویژه‌ی شهدا از فردا که مصادف هست با سالروز شهادت شهید فهمیده، شروع می‌کنیم...🖤💔 چله‌ی توسل به شهدای راه قدس که شاید یکی از بزرگ‌ترین آرزوهاشون نماز خوندن توی قدس شریف به امامت مولانا صاحب‌الزمان بوده...😭💔 💔قطعاً پخش بنر تبلیغ چله جدید، می‌تونه قدمی بزرگ برای شریک شدن در رفاقت با شهدا باشه... پس با یک نیت قشنگ و یک بسم‌الله، بنر رو به دوستانتون فوروارد کنین.🙏🏻
🌎 تولد در سائوپائولو قسمت:3⃣ 🌅🕌 من یک مسلمانم 🕌🌅 🔷از وقتی بودا شده‌بودم،تاثیرات فرهنگ ژاپن کاملا در من مشهود بود. از دوستانم در مدرسه،زبان ژاپنی را آموخته‌بودم و به خوبی می‌توانستم صحبت کنم.خیلی خوب به خط آنها می‌نوشتم و حتی شبیه نقاشی‌های ژاپنی،نقاشی می‌کشیدم.🍃 🔹همان روزها تحت تاثیر فیلم‌های تلوزیون عاشق کشوری به اسم شدم و دوست داشتم زندگیم را در آنجا ادامه بدهم.🍃 🔷بالاخره با مخالفت‌های پدرومادرم و تحقیق و تفکرات خودم درباره بودایی،رفتن به جلسات را ترک کردم و به همان بی‌اعتقادی و آتئیست بودن خودم برگشتم.🍃 🔹ولی هم‌چنان به دنبال مهاجرت به آمریکا بودم و چون این تنها تصمیم مهم و جدی زندگی‌ام بود. زبان انگلیسی را به خوبی یاد گرفتم.با اینکه در برزیل تعداد کمی قادر بودند که انگلیسی صحبت کنند..من در نوجوانی به این زبان مسلط شده‌بودم.🍃 🔷باید به دنبال کار می‌گشتم تا بتو انم پس‌انداز کنم و به آمریکا بروم. برای پیدا کردن کار به یک فروشگاه بزرگ رفتم.🍃 🔹صاحب فروشگاه مردی بلندقد بود و چهل ساله به‌نظر می‌رسیدموها و چشمان تیره و ریش نسبتا بلندش، داد می‌زد که برزیلی نیست. او را صدا می‌زدند.🍃 🔹دستم را به سمتش دراز کردم تا به او دست بدهم.دستش را روی سینه‌اش گذاشت و گفت: ببخشید من نمی‌توانم با شما دست بدهم.🍃 🔷آهی کشیدم و سرم را تکان دادم.برایم عجیب بود ولی به خودم گفتم: حتما فرهنگ کشورش این اجازه را نمی‌دهد که با یک دختر،در یک کشور دیگر دست بدهد.کمی ته‌لهجه داشت،ولی از بس خوب پرتغالی صحبت می‌کرد،متوجه نشدم،عرب است.بعدها فهمیدم لبنانی است.🍃 🔷شروع کردم به خواهش کردن که من به این کار نیاز دارم و .... 🔹حاج‌عبدالله دستی به ريشش کشیدوگفت: اشکالی نداره،شما از فردا بیاید.انگار به آرزوم نزدیک شده‌بودم.می‌تونستم هر ماه پولی پس‌انداز کنم و بعد از چند ماه،راهی آمریکا شوم.کشوری که هرگز آینده‌ام را بدون آن تصور نمی‌کردم.🍃 🔷حاج‌عبدالله روزهای اول کنار من می‌نشست و چیزهایی برای من تعریف می‌کرد که برایم خیلی جالب بود.با حرف‌هایش به من آرامش می‌داد.تا به حال انسانی مثل او ندیده‌بودم.رفتارش به گونه‌ای بود که دوست داشتم جای او باشم.🍃 🔹از روزی که شنیدم لبنانی هست آرزو می‌کردم کاش من هم یک لبنانی بودم تا این‌قدر خوش‌اخلاق باشم.فکر می‌کردم فرهنگ کشورش باعث شده او این‌قدر انسان درستی باشد.🍃 🔷او یک‌روز داستان مرد بزرگی را برایم تعریف کرد که سال‌ها پیش،حاکم سرزمینی بوده‌است و زمان نوشتن نامه‌های حکومتی،از شمعی استفاده می‌کرد که با پول مردم تهیه شده.اما به محض تمام شدن نامه،شمع را خاموش می‌کرده و برای انجام کارهای شخصی،شمع دیگری که با پول خودش خریده را روشن می‌کرد.این داستان برای من عجیب و باورنکردنی بود.چطور یک انسان می‌تواند این‌قدر به جزئیات توجه کند.در دلم دوست داشتم شبیه چنین انسانی باشم.🍃 ادامه دارد..‌. 🥀 @yaade_shohadaa
🥀خواب و استراحت نداشت، می‌گفت: پاسدار یعنی کسی که کارکنه ،بجنگه ،خسته نشه؛ کسی که نخوابه تا وقتی خود به خود خوابش ببره. 💔به یاد شهید معزز مهدی باکری 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀 ماجرای عطرآگین بودن مزار شهید پلارک ... از زبان غسال 💔پیکر پاک شهید پلارک در بهشت زهرای تهران (قطعه 26، ردیف 32، شماره 22) به خاک سپرده شده است. 🥀 @yaade_shohadaa
💔شهید مدافع حرم؛ حسن قاسمی دانا، روز دوم شهریور ۱۳۶۳ در مشهد دیده به جهان گشود. او دومین پسر خانواده بود و به‌ غیر از خودش ۳ برادر دیگر هم داشت. پس از اخذ دیپلم در دانشگاه حقوق شهرستان «بردسکن» قبول شد، اما به آن‌جا نرفت و در نانوایی پدر مشغول به کار شد. او از روحیه نظامی‌گری برخوردار بود و به رزم علاقه داشت که این خصوصیت، از او یک بسیجی فعال ساخته بود که همیشه در رزمایش‌های عمومی، داوطلبانه حضور داشت. حسن به حضرات معصومین(علیه‌السلام) ارادت ویژه‌ای داشت و این دوستی به گونه‌ای بود که دو ماه محرم و صفر را عزاداری می‌کرد و لباس مشکی از تنش خارج نمی‌شد. او همیشه به شهادت فکر می‌کرد و دل‌نوشته‌های زیادی از او برجای مانده که از خدا مرگ باعزت و جان‌دادن برای ائمه(علیه‌السلام) را خواهان است. دوره سربازی‌اش را در زاهدان گذراند. با آغاز جنگ در حرم معصومین(سلام‌علیها)، دوباره لباس رزم پوشید و در فرودین ٩٣ به طور داوطلبانه به سوریه رفت. در همان مدت کوتاه ۲۲ روزی که در آنجا بود، در عملیات‌های زیادی شرکت کرد و لیاقت‌های بی‌شماری را از خود نشان داد. اما طولی نکشید که در ۲۵ فروردین ۱۳۹۳ در عملیات امام رضا(علیه‌السلام) بر اثر اصابت چند گلوله به شهادت رسید. پیکر پاکش همزمان با سالروز وفات حضرت زینب(سلام‌الله) در مشهد تشییع و در آرامگاه خواجه ربیع به خاک سپرده شد. 🥀 @yaade_shohadaa
💔بخوان دعای فرج را؛ دعا اثر دارد... 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💫دعای نورانی نادعلی 🥀 @yaade_shohadaa
💫برای تثبیت در دین و بودن بر صراط مستقیم... 🥀 @yaade_shohadaa