حکایتی از بوستان سعدی
خریدار دکان بیرونق
بزارید وقتی زنی پیش شوی
که دیگر مخر نان ز بقّال کوی
به بازار گندمفروشان گرای
که این، جوفروشی است گندمنمای
نه از مشتری، کز زِحامِ مگس
به یک هفته، رویش ندیدهست کس
به دلداری آن مرد صاحبنیاز
به زن گفت کای روشنایی، بساز
به امّید ما، کلبه این جا گرفت
نه مردی بُوَد نفع ازو واگرفت
رهِ نیکمردان آزاده گیر
چو اِستادهای، دست افتاده گیر
ببخشای کانان که مرد حقند
خریدار دکّان بیرونقند
جوانمرد اگر راست خواهی، ولی است
کَرَم، پیشهی شاهِ مردان علی است
لغات:
بزارید: ناله و زاری کرد.
شوی: شوهر.
زحام: ازدحام، زیادی و شلوغی.
کلیات سعدی، بوستان، باب دوم در احسان، ص ۲۵۹.
#سعدی
#بوستان