eitaa logo
کـافـه‌یــادگــاه‌
77 دنبال‌کننده
742 عکس
429 ویدیو
12 فایل
رساله‌ی‌عشق‌‌ من همانم که خودم از خود من جا مانده و در این مرحله از زندگی تنها مانده https://abzarek.ir/service-p/msg/1793684
مشاهده در ایتا
دانلود
شب کویر، شبی ساکت است و رازآلود شب ستاره شدن زیر آسمان کبود شب کویر، سراپا نوازش است و سکوت شب سفر، شب رفتن ز خاک تا ملکوت شب کویر چه یک‌دست و صاف و تاریک است خدا چقدر به ما در کویر نزدیک است شب کویر شب قصه‌های دور و دراز شب رها شدن آبشار راز و نیاز خوش است اگر که در این آبشار، گم باشی علی الخصوص اگر در کویر قم باشی کویر قم که پر از عطر مهربانی‌هاست قرارگاه و قدمگاه جمکرانی‌هاست کویر قم که پر از آفتاب شد سبدش به نام حضرت معصومه مهر شد سندش مشام دشت پر از عطر و بوی گندم شد قطار خاطره با شوق وارد قم شد به قم رسیدم و دیدم که آسمان ابری‌ست که کار این دل ابری همیشه بی‌صبری‌ست نگاه کردم و دیدم که صحن غوغا شد گل محمدی بوستان جان وا شد فضای صحن پر از رنگ و بوی مشهد بود لبالب از نفس حضرت محمد بود لبالب از نفحات بهشت بود حرم پر از شکوفه و اردیبهشت بود حرم شب کویر پر از نور شد پر از مهتاب امام گل به نماز ایستاد در محراب پر از ترانه پر از گل پر از سخن بودم خسی که در دل میقات بود، من بودم پس از زیارت بانوی مهربان کویر وداع کردم از این خاک، خاک دامن‌گیر قطار خاطره از دشت‌ها گذشت و گذشت رسید صبح به مشهد، درست ساعت هشت... هوای گنبد و گلدسته آسمانی بود پگاه، مست صدای کریم‌خانی بود صدای «آمدم ای شاه» بود و عطر حضور حضور آن همه عاشق حضور آن همه نور شب کویر شبی ساکت است و رازآلود شب ستاره شدن زیر آسمان کبود 🔸شاعر: _______________________
دلتنگی مرا به تماشا گذاشته است اشكی كه روی گونه‌ی من پا گذاشته است
تا داشته ام فقط تو را داشته ام با یاد تو قدّ و قامت افراشته ام بوی صلوات می دهد دستانم از بس که گل محمدی کاشته ام
شبی نشستم و گفتم: «دو خط دعا بنویسم، دعا به نیت دفع قضا بلا بنویسم، ز همدلان سفر کرده‌ام سراغ بگیرم، به کوچه‌کوچه‌ی زلف تو نامه‌ها بنویسم...» دعا و شکوه به هم تاب خورد و من متحیر! _کدام را ننویسم کدام را بنویسم؟ هر آنچه را که نوشتم مچاله کردم و گفتم: «قلم دوباره بگیرم از ابتدا بنویسم.» دو قطره خون ز لبت در دوات تشنه‌ام افتاد که من به یاد شهیدان کربلا بنویسم... صدای پای قلم را شنید کاغذ و گفتم: «قلم به لیقه گذارم که بی صدا بنویسم!» تو بی‌نشانی و کاغذ در انتظار رسیدن که من نشانی کوی تو را کجا بنویسم؟ تو خود نشانی محضی تو خود دعای مجسم برای چون تو عزیزی چرا چرا بنویسم...
🔹 دور و دیر سلام ای طبیب طبیبان سلام سلام ای غریب غریبان سلام الا ماهتاب شبستان توس الا حضرت نور، شمس‌الشموس غریبم من از راه دور آمدم به دنبال یک جرعه نور آمدم شبم، آه یک جرعه ماهم بده پناهی ندارم پناهم بده ببخشا اگر دور و دیر آمدم جوان بودم، امروز پیر آمدم منم زائری خام و بی‌ادعا کبوتر کبوتر کبوتر دعا اگر مست و مسرور و شاد آمدم من از سمت باب‌الجواد آمدم من از عطر نامت بهاری شدم تو را دیدم آیینه‌کاری شدم تو این خاک را رنگ‌وبو داده‌ای به ایران من آبرو داده‌ای ببخشای این عاشق ساده را ببخشای این روستازاده را تو را دیدم و روشنایی شدم علی‌بن‌موسی‌الرضایی شدم...
میان خاک، سر از آسمان درآوردیم چقدر قمری بی آشیان درآوردیم وجب وجب تن این خاک مرده را کندیم چقدر خاطره ی نیمه جان درآوردیم چقدر چفیه و پوتین و مهر و انگشتر چقدر آینه و شمعدان درآوردیم لبان سوخته ات را شبانه از دل خاک درست موسم خرماپزان در آوردیم به زیر خاک به خاکستری رضا بودیم عجیب بود که آتشفشان درآوردیم به حیرتیم که ای خاک پیر با برکت چقدر از دل سنگت جوان درآوردیم چقدر خیره به دنبال ارغوان گشتیم ز خاک تیره ولی استخوان درآوردیم برای آنکه بگوییم با شما بودیم چقدر از خودمان داستان درآوردیم* شما حماسه سرودید و ما به نام شما فقط ترانه سرودیم، نان درآوردیم به بازی اش نگرفتند و ما چه بازی ها برای این سر بی خانمان درآوردیم و آب های جهان تا از آسیاب افتاد قلم به دست شدیم و زبان درآوردیم بیاد شهدا ی دفاع مقدس
سیبِ سرخ گونه‌ی محبوب گندمگون من تـا فریبم داد فهمیدم کـه مـن هـم آدمم