eitaa logo
کـافـه‌یــادگــاه‌
77 دنبال‌کننده
740 عکس
429 ویدیو
12 فایل
رساله‌ی‌عشق‌‌ من همانم که خودم از خود من جا مانده و در این مرحله از زندگی تنها مانده https://abzarek.ir/service-p/msg/1793684
مشاهده در ایتا
دانلود
عشق می‌گوید: ز من قصرِ بلا عالی‌بناست هجر می‌گوید: بلی! امّا به امدادِ من است
به مناسبت آغاز محرّم و روز شعر و ادبیات آیینی و بزرگ‌داشت محتشم کاشانی زندگی محتشم کاشانی کمال‌الدین محتشم کاشانی، شاعر قرن دهم هجری، در کاشان متولد شد. او بازرگان‌زاده‌ای بود که در آغاز جوانی، کار پدر، یعنی بزّازی و داشتن کارگاه پارچه‌بافی را دنبال می‌کرد و سپس، از آن کار دست کشید و شاعری را پیشه ساخت و با شاعران بزرگ زمان خود، مشاعره و مکاتبه داشت. محتشم در اصل شاعری خود، قصیده‌سرایی مدّاح بود؛ اما بعدها شهرت عمده‌اش، در ساختن شعر مذهبی اوست؛ خاصه در رثای اهل بیت (ع). وی در سال ۹۹۶ هجری درگذشت و مقبره‌اش در کاشان است. ترکیب‌بند دوازده‌بندی او در مرثیه‌ی امام حسین - علیه السلام - و واقعه‌ی کربلا، از منظومه‌های معروفی است که تا زمان ما، زبان‌زدِ مرثیه‌خوانان است. ابیاتی از آن نقل می‌شود: باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟ باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟ باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین بی نفخِ صور، خاسته تا عرش اعظم است گویا طلوع می‌کند از مغرب آفتاب کاشوب در تمامی ذرّات عالم است گر خوانمش قیامت دنیا، بعید نیست این رستخیز عام که نامش، محرّم است در بارگاه قُدس که جای ملال نیست سرهای قُدسیان همه بر زانوی غم است جنّ و مَلَک بر آدمیان نوحه‌ می‌کنند گویا عزای اشرف اولاد آدم است خورشید آسمان و زمین، نور مشرقین پرورده‌ی کنار رسول خدا، حسین... با تلخیص از تاریخ ادبیات در ایران، دکتر صفا، ج پنجم، بخش دوم، ص ۷۹۲ - ۷۹۶. (ع)
دومنـــزل‌اند "دل" و "دیـده"،      هر دو خانهٔ تُـــــــــــــــــــــــــــــــو چه حاجت است ڪه                 من ڪَـویمت ڪجا بنشین
گفتی که رفته رفته چو عمر آیمت به سر عمرم ز دیر آمدنت رفته رفته، رفت...
ز مهیست داغ بر دل که ندیده‌ام هنوزش ز گلیست خار در کف که نچیده‌ام هنوزش ز لبی است کام جانم چو گلوی شیشه پرخون که به جرئت تخیل نگزیده‌ام هنوزش ز شراب لعل یاری شده مشربم دگرگون که به لب رسیده اما نچشیده‌ام هنوزش به کشاکشم فکنده سر زلف تابداری که به سوی خویش یک مو نگشیده‌ام هنوزش به برم لباس غیرت شده نام خرقه‌ای را که ز جیب تا به دامن ندریده‌ام هنوزش ز دریچهٔ محبت به دلم فتاده پرتو ز همه جهان فروزی که ندیده‌ام هنوزش همه کس شنیده آمین ز فرشته بر دعائی که ز زیر لب برآن بت ندمیده‌ام هنوزش که ز محتشم رساند به مه من این غزل را که من گدا به خدمت نرسیده‌ام هنوزش