eitaa logo
کـافـه‌یــادگــاه‌
84 دنبال‌کننده
697 عکس
391 ویدیو
12 فایل
رساله‌ی‌عشق‌‌ من همانم که خودم از خود من جا مانده و در این مرحله از زندگی تنها مانده https://abzarek.ir/service-p/msg/1793684
مشاهده در ایتا
دانلود
‏چه فایده‌ای دارد نگرانِ من باشی ولی، از من دفاع نکنی؟ خیلی دوستم داشته باشی، اما من را نفهمی؟ جایِ خالیم را حس کنی، اما سراغم را نگیری؟ چه فایده‌ای دارد در بینِ وسایلت باشم اما * مهم‌ترین‌شان نباشم؟ *
وقتی تلفنی باکسی صحبت می کنید تلفن مشغوله و کسی نمیتونه با شما تماس بگیره فکرو ذهن هم اگه مشغول مطلبی باشه نمیتونه آزادانه به موضوع دیگه توجه کنه، و قلب همچنین...
غصه‌ی چیو میخوری؟ وقتی قصه‌نویس زندگیمون خداست…
در غبار هستی اسرار فنا پوشیده‌اند جامهٔ عریانی ما را ز ما پوشیده‌اند ای نسیم صبح از دم‌سردی خود شرم دار می‌رسی بی‌باک و گل‌ها یک قبا پوشیده‌اند غنچه‌ها راتا سحرگه برق خرمن می‌شود در ته دامن چراغی کز هوا پوشیده‌اند بر نفس‌ گرد عرق تا چند پوشاند حباب اینقدر دوشی که دارم بی‌ردا پوشیده‌اند گرهمه عنقا شوم شهرت‌ گریبان می‌درد عالم عریانی است اینجا کرا پوشیده‌اند رازداری های عشق آسان نمی‌باید شمرد کوهها در سرمه‌ گم شد تا صدا پوشیده‌اند نیستم آگاه دامان‌ که رنگین می‌کنم خون ما را در دم تیغ قضا پوشیده‌اند با دوعالم جلوه پیش خویش پیدا نیستیم فهم باید کرد ما را در کجا پوشیده‌اند هیچ چشمی بی‌نقاب از جلوه‌اش آگاه نیست داغم از دستی‌ که در رنگ حنا پوشیده‌اند ای هما پرواز شوخی محو زیر بال ‌گیر اینقدر دانم که زیر نقش پا پوشیده‌اند از قناعت نگذری‌ کانجا ز شرم عرض جاه دستها در مهر تنگ گنجها پوشیده‌اند در سواد فقر گم شو زنده جاوید باش در همین خاک سیاه آب بقا پوشیده‌اند دوستان عیب و هنر از یکدیگر پنهان‌ کنند دیده‌ها باز است اما بر حیا پوشیده‌اند بیدل از یاران ‌کسی بر حال ما رحمی نکرد چشم این نامحرمان‌ کور است یا پوشیده‌اند  
چو سختی پیشت آید کن صبوری در آن حالت مکن از صبر دوری
آنها که به فردوس رخ یار فروشند از سادگی آیینه به زنگار فروشند گنج دو جهان قیمت یک چشم زدن نیست گر زان که به زر لذت دیدار فروشند درد دل بیمار به هرکس نتوان گفت این جنس گران را به پرستار فروشند سازند عیان محضر بی‌مغزی خود را جمعی که به هم طره دستار فروشند بی‌زرق و ریا نیست نماز شب زاهد معیوب بود هرچه شب تار فروشند چون یوسف از امداد خسیسان مرو از راه کز چاه برآرند و به بازار فروشند مفروش دلی را چو خریدی به دو عالم کاین نیست متاعی که به بازار فروشند پروانه سبق برد ز بلبل به خموشی حیف است که کردار به گفتار فروشند بی‌مغز گروهی که به آشفته‌دماغان چون صبح پریشانی دستار فروشند صائب مگشا لب که به بازار خموشان در جیب صدف گوهر شهوار فروشند
تو حجم ِ بسته‌ی رازی، اگر درست بگویم تو ارتفاع نمازی، اگر درست بگویم تو عقل سرخ ِ شهابی، تو فصل سبز نیازی تو شرح گلشن رازی، اگر درست بگویم دل ِ گرفته‌ی ما را، غمت گرفته به بازی خوش‌است آینه بازی، اگر درست بگویم تو نفی فاصله‌هایی، میان عشق و دل من ولی چه دور و درازی، اگر درست بگویم دلا به حال تو افسوس می‌خورم که نرفتی تویی به ماندن راضی، اگر درست بگویم دل ِ مسافر من به یاد ساقه‌ات ای گل شکسته خواند نمازی، اگر درست بگویم
 🚩 به فرمان مولا یک شب از صخره‌ی سخت صحرا، یک شب از موج دریا گذشتند خوش به حال شهیدان چه پرشور، صخره‌ها موج‌ها را گذشتند خنجر از روبرو خنجر از پشت، فرق دیروز و امروز این است خوش به حال شهیدان که پیروز از هیاهوی فردا گذشتند پنبه با تیغ فرقی ندارد، هر دو سر می‌بُرد هر دو جنگ است صخره با موج... اما شهیدان هر دو را بی‌محابا گذشتند صلح را از شهیدان بیاموز، جنگ را از شهیدان بیاموز با حسن تا حسین آمدند و دل به فرمان مولا گذشتند گفت شمشیر، شمشیر بستند؛ یک زمان از پی آب رفتند ظهر دیروز آیا ندیدی کربلا را چه زیبا گذشتند؟ از أولِی الأمرِ مِنکُم شنیدند ربّنا الله ثمّ استَقاموا با أعدّوا لهُم مَا استطعتُم تا معَ العُسرِ یُسرا گذشتند دل به فرمان مولا اگر بود، تا خدا می‌توان عاشقی کرد دوستان خدا مهربانند، دوستان خدا باگذشتند خوش به حال شهیدان که رفتند، خوش به حال شهیدان که هستند خوش به حال شهیدان که چون شمع، ایستاده از اینجا گذشتند
🚩 سقوط تمام شهر اگر ناگهان سقوط کند قرار نیست که ایمانمان سقوط کند وطن حکایت عشق است، مال دنیا نیست که با معامله‌ی این و آن سقوط کند! ز پادشاهیِ سلطان‌حسین‌ها چه‌عجب که با محاصره‌ای اصفهان سقوط کند خدا نیاورد آن روز را که مملکتی ز بی‌کفایتی حاکمان سقوط کند به عافیت‌طلبان نرخ ترس و سازش را خبر دهید، که بازارشان سقوط کند نگاه زخمی شهری به استقامت توست مباد سنگرت ای قهرمان سقوط کند بت بزرگ قرار است تکه‌تکه شود به پای بت‌شکن داستان سقوط کند عزیز! یوسف خود را به عالمی نفروش چه‌غم که ارزش پول جهان سقوط کند!
اگر جنگیده بودم دست کم حسرت نمیخوردم ولی من بر شکست بی جدال خویش می گریم!
dastan dars khondan talabe.darestani.mp3
3.29M
🎧 داستان درس خواندن طلبه 🎙️حجت الاسلام