eitaa logo
کـافـه‌یــادگــاه‌
84 دنبال‌کننده
697 عکس
391 ویدیو
12 فایل
رساله‌ی‌عشق‌‌ من همانم که خودم از خود من جا مانده و در این مرحله از زندگی تنها مانده https://abzarek.ir/service-p/msg/1793684
مشاهده در ایتا
دانلود
در کوله‌ی دلخستگی‌ام جز غم نیست در هستی من توشه‌ی حسرت کم نیست چندی‌ست که خالی است دستم یارب! یارب! نکند دست تو در دستم نیست؟
افتاده همیشه پای من در چاله قلبم شده یک دشت پُر از آلاله تنها تو فقط حالِ مرا می‌پرسی ای درد، رفیقِ خوبِ چندین ساله
السلام علیک یا مولانا یا صاحب الزمان نسیم می‌کشد از شوق بر سرت شانه دوان پی تو می‌افتد به راه، پروانه عبور می‌کنی از کوچه، هر چه پنجره است صدات می‌زند ای جان! بیا به این خانه عبور می‌کنی از دشت و سرسلامتی‌ات چه لاله‌ها که به هم می‌زنند پیمانه شنیده‌ام به ضعیفان به لطف می‌نگری که از پی تو می‌آیم، امیدوارانه سفیدبخت، هر آن کس که هست مجنونت سیاه‌بخت، هر آن کس که نیست دیوانه تویی برابر من، یک سکوت باعظمت منم برابر تو، کودکی که پر چانه... سخن بگو که بیفتد دوباره از رونق بساط هرچه شراب است و هرچه میخانه مرا جوابِ سلامی کفایت است از تو بگو؛ که جان بسپارم به تو به شکرانه
گریه شادی مرا از وصل او محروم کرد برد وسواسِ وضو ، وقت نماز از دست من
فانی! دکان عشـق به هر کوچه وا مکن یک دل متاع داری و یک دل‌ستان بس است
خام طبعان ز فشار رنج دهر آزاده اند پختگی انگور را زندانی خم کرده است.....!!
پریشان کرده جمع عاشقان را با سر تاری ندارد گیسوانش جز پریشان ساختن کاری امان از آبروی رفته، وقتی سخت می‌گرید میان مردم بیگانه مرد خویشتن‌داری دلیل گریه‌های بی‌امانم را بگویم؟ چشم! مرا از چشم شهر انداخت چشم مردم‌آزاری من از داغ غمش می‌میرم و او را چه غم باشد اگر کم باشد از خیل گرفتاران گرفتاری... دل مغرور! عمری در جواب عشق گفتی : نه ! غزالی از کنارت رد شد و حال تو هم آری
وَمَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ.تغابن/۱۱ هر کس به خدا ایمان بیاورد دلش را هدایت می کند.
خودت شاید نمی دانی، چه کردی با دلم اما دلِ یک آدمِ سرسخت را بُردی، خدا قوت! ‌
خدا کند فقط کمی دلش هوای من کند خدا کند ، خدا کند ، خداکند ،خداکند ... !
سرخوش ز سبوی غم پنهانی خویشم چون زلف تو سرگرم پریشانی خویشم در بزم وصال تو نگویم زکم و بیش چون آینه خو کرده به حیرانی خویشم لب باز نکردم به خروشی و فغانی من محرم راز دل طوفانی خویشم یک چند پشیمان شدم از رندی و مستی عمریست پشیمان زپشیمانی خویشم از شوق شکرخند لبش جان نسپردم شرمنده جانان زگران جانی خویشم بشکسته‌تر ازخویش ندیدم به همه عمر افسرده دل از خویشم و زندانی خویشم هر چند امین، بسته دنیا نیم اما دلبسته یاران خراسانی خویشم
نیم نانی گر خورد مرد خدا بذل درویشان کند نیمی دگر ملک اقلیمی بگیرد پادشاه همچنان در بند اقلیمی دگر