eitaa logo
یادداشت های فلسفی من
424 دنبال‌کننده
145 عکس
3 ویدیو
91 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
حجه الاسلام و المسلمین حفظه الله(دین پژوهی معاصر، فصل نهم) ایشان و را به شش دوره تقسیم بندی می کنند: . و ظرفیت های عقلانی که در وجود دارد. . تامل مسلمانان بر روی متون دینی که سبب شکل گیری نحله های مختلف فکری در جهان اسلام می گردد. . که از قرن دوم تا نیمه دوم قرن چهارم ظهور و بروز دارد و موجب ورود افکار مختلف به جهان اسلام می شود. . نیمه دوم قرن چهارم تا جناب که همراه با تامل و تعقل جدی فیلسوفانی مانند فارابی و ابن سینا بر روی متون دینی و فلسفی می باشد که منجر به شکل گیری فلسفه اسلامی می گردد. . از جناب صدرا تا جناب رحمه الله علیهما؛ در این دوره فیلسوف بزرگ، جناب صدرالمتالهین، با سبک منحصر به فرد خویش توانستند میان ، برهان و را جمع کرده و به این ترتیب ضمن نوآوری های بسیار در فلسفه اسلامی، به نزاع بلندمدت میان فلاسفه، عرفا و متکلمین پایان دهند. . از جناب علامه و شاگرد بزرگ ایشان رحمه الله علیهما تا به الان که در این دوره فلاسفه ما با حفظ مبانی صدرایی به نوآوری های صوری و محتوایی دست زدند که توانست قدرت فلسفی را ما را در مقابل اندیشه های رقیب و مسائل روز نشان دهد. از جمله نقاط مثبت این دوره بندی توجه به ظرفیت های اسلامی و زمینه هایی است که دین برای رشد عقلانیت ایجاد کرده است، این دوره بندی گام به گام ما را تا تکوّن فلسفه اسلامی جلو می برد و بالندگی و اهمیت آن را در زمان نمایان می کند، اما وجه ضعفی که در آن دیده می شود این است که ایشان دوره چهارم را بسیار گسترده لحاظ کرده اند، در صورتی که این دوره با وجود فیلسوفی مانند و ظهور مکتب او، حداقل این ظرفیت را داشت که خود به دو دوره تقسیم گردد.
از نظر ما به شش دوره کلان که خود دارای بخش های مختلفی هستند تقسیم می شود: ( از آغاز اسلام تا نیمه قرن دوم، قبل از منصور دوانیقی): این دوره را می توان یکی از بال های تفکر عقلانی مسلمانان به شمار آورد، دعوت اسلام به کردن و کردن مسلمین را در شرایطی قرار می دهد که ضمن به وجود آوردن نحله های مختلف فکری، به شکلی فعال با اندیشه های دیگر همچون رو به رو گردیده و محتوای مطلوب خود را از آن دریافت کنند. در اواخر این دوره و زمان بنی امیه است که با ترجمه برخی از متون طبی و نجومی ما برای اولین بار با پدیده در جهان اسلام رو به رو می گردیم. ( نیمه دوم قرن دوم تا حدود اوایل قرن پنجم): در این دوره با حمایت دستگاه از نهضت ترجمه رو به رو هستیم؛ با حمایت خلفا از نهضت ترجمه، افراد و خانواده های سرشناس بسیاری به ورود در این وادی تشویق می شوند. این پدیده باعث به وجود آمدن ظرفیتی عظیم برای تحقق نهضت ترجمه به شکلی دقیق می گردد. در این دوره است که ما باید نوع مواجههٔ السلام با نهضت ترجمه را واکاوی نموده و بررسی کنیم که این نهضت چگونه باعث ظهور فلاسفه ای مستقل همچون گردیده است. به دست و تکامل آن به دست : در این دوره ضمن پرداخت به بعضی از فلاسفه مثل سجستانی و اخوان الصفاء و...، به صورت تفصیلی به در قالب کار جناب فارابی و ابن سینا پرداخته می شود و نشان داده می شود که فلسفه اسلامی به چه نحو تکون یافت و دلیل اسلامیت آن چه چیزی می باشد. : این دوره را می توان به دو بخش و ظهور تقسیم بندی کرد. در بخش اول فلسفه با موضع گیری شدید افرادی چون و به صورت جدی ضربه دیده و تا مرز نابودی پیش می رود، اما با ظهور جناب شیخ اشراق و توجه ایشان به کاستی های مشاء و ارائه راه حل های بدیع برای رفع این نواقص، فلسفه اسلامی به نوعی نجات یافته و راه خود را در فضای حکمی ادامه می دهد. فلسفه و امتزاج فلسفه وکلام با نیم نگاهی به شریعت و عرفان نظری( بعد از تا ): جناب خواجه با توجه به جایگاه علمی و اجتماعی که داشتند و با تدریس کتب مشاء و اشراق و پاسخ گویی به شبهات متکلمین بخصوص فخررازی در مثل شرح اشارات و نقدمحصل باعث رونق دوباره فلسفه می گردند، ایشان با تالیف کتاب تجرید و تلفیق فلسفه و کلام عملا کاری می کنند که از این زمان به بعد هرکس درصدد تحصیل برمی آید مجبور به مطالعه فلسفه نیز گردد، در ادامه این فضا می باشد که ما با جناب میر‌ سید شریف رو به رو می شویم که ایشان با به وجود آوردن زمینه جمع میان فلسفه، کلام، دین و حتی عرفان نظری را فراهم تر می کنند. : این دوره را میتوان به سه بخش تقسیم کرد: بخش اول، شکل گیری توسط جناب صدراست. حکمت متعالیه توسط ایشان و با ظرفیتی که پیشتر مکتب شیراز، مکتب اشراق و جناب ایجاد کرده بودند تحقق یافت؛ اما متاسفانه حکمت متعالیه در این بازه به دلیل عظمت افکار جناب میرداماد، بروز فتنه افغان و تضعیف ، به طرز شایسته ای گسترش نیافت؛ اما با ظهور و شاگرد ایشان جناب ، فلسفه صدرایی جانی دوباره گرفته و شهرت قابل توجهی پیدا کرد. جناب ملاعلی نوری با تربیت شاگردان برجسته‌ای مانند و پدر، را در نقاط مختلف ایران گسترش دادند؛ به طوری که برای مثال زنوزی پدر با تاسیس ، زمینه تربیت شاگردانی را فراهم کردند که در دوره های بعد و با هجرت ایشان به حوزه های نجف و قم، شاگردانی همچون و رحمه الله علیهما پرورش یافتند. پس از این دوره، فلسفه صدرایی وارد بخش سوم خود که وجه بارز آن مواجهه با مکاتب فکری مختلف بخصوص است، می گردد. همچنین در این زمان، حکمت متعالیه با شکل گیری انقلاب اسلامی وارد عرصه‌های مختلف اجتماعی، سیاسی و فرهنگی شده و چالش های جدیدی را تجربه می کند که این امر تاکنون نیز ادامه دارد.
*منابع تحقیقی برای بحث نهضت ترجمه* ۱.نهضت ترجمه در شرق جهان اسلام ۲.میراث کلاسیک اسلام ۳.تفکر یونانی، فرهنگ عربی ۴.انتقال علوم یونانی به عالم اسلامی ۵.بیت الحکمه و نقش آن در تحول و پیشرفت تمدن اسلامی ۶.علم و تمدن در اسلام دکتر نصر ۷.سیر فلسفه در جهان اسلام، ماجد فخری ۸.تاریخ فلسفه اسلامی فاخوری
از جمله حوادث مهم تاریخی است که به علت ابعاد مختلفی که در آن وجود دارد نمی توان به سادگی از آن کنار آن گذشت و بدان نپرداخت. لذا لازم است که این نهضت را از زوایای مختلف مورد بررسی قرار دهیم و به شرح و بسط آن بپردازیم، برای مثال می توان به عنوان اولین مسئله به این مطلب توجه کرد که این نهضت یک جریان ساده تاریخی نیست، بلکه کنشی است، که اثرات آن را حتی تا تمدن جدید می توان پیگیری کرد. یا می توان این جریان را از حیث مورد دقت قرار داد و پرسش کرد که نحوه تعامل با این نهضت به چه نحو بوده؟ شکل تعامل و در این مقطع، که همراه با اولین فلسفه ورزی های اسلامی می باشد، چه حالتی دارد؟ و... یا با پرسش از فرآیند ترجمه و سیر گذار آن تا تفکر مستقل اسلامی به الگویی دست یافت که اکنون و در دوره دوم نهضت ترجمه( که بخصوص از زمان مشروطه شروع شده) راهنمای ما باشد و کمک کند همانطور که در آن بازه زمانی از ترجمه عبور کرده و به تمدن مستقل اسلامی رسیدیم، در این دوره نیز این مهم را تکرار کنیم.
منابع دیگر برای نهضت ترجمه کتاب بیت الحکمه نوشته جاناتان لیونز متن مناظرات امام رضاع تالیفات دکتر نصرالله حکمت(چون منسجم نیست در خلال برخی مباحث نکاتی فرمودند البته تاریخ فلسفه ی اسلامی هم دارند) مدرسه ی قم و بغداد آندره نیومن کنب تاریخی قرن ۲ و ۳
زمینه های ایجاد و گسترش را می توان در دو عامل کلی که هرکدام دارای زیر مجموعه هایی می باشند، خلاصه کرد: 1- بُعد و 2- زمینه های موجود در و اما مواردی که در بعد تمدنی و حکومتی مطرح می شوند عبارتند از: . توجه خلفا از زمان و بخصوص به علم و و نیاز‌هایی که امر دیوان سالاری در دارالخلافه ایجاد کرده بود سبب گردید اندیشمندان مختلف، با زبان های گوناگون در دربار گرد آمده و اولین ترجمه های اسلامی رقم بخورد. در این میان و به سبب عدم تفکیک علوم مختلف از یک دیگر، در کنار این علوم، علوم دیگری مثل منطق و فلسفه نیز ترجمه گشته و به مملکت اسلامی راه یافتند. . رسمی شدن زبان عربی در زمان بنی امیه عامل دیگری بود که اندیشمندان آنزمان سعی در ارائه آثار خود به زبان عربی بنمایند و بحث ترجمه رونق بگیرد. . گرایش بعضی از خاندان های حکومتی به این امر سبب تقویت این بحث در میان مسلمین گردید و گسترش آن را رقم زد. . انتقال پایخت به توسط منصور، که این امر با توجه به موقعیت شهر بغداد سبب گردید که فرهنگ های مختلف انواع مراودات را با یکدیگر داشته باشند و زمینه های بحث ترجمه شکل بگیرد. . علاقه شخصی بعضی از مانند به این علوم در گسترش این این امر بی تاثیر نبود و سبب رونق آن گردید. .آخرین موردی هم که در این بخش قابل ذکر می باشد بحثی است که بعضی از بزرگان مثل جناب مجلسی صاحب بحار رحمه الله علیه مطرح فرموده اند(ج57،ص197) که خلفا به جهت معارضه با اهل بیت علیهم السلام و قرار دادن دستگاهی در مقابل دستگاه آنان به نهضت ترجمه بها دادند و به گسترش آن پرداختند. پ.ن: لازم است در نقد صحبت آخر گفته شود که: .اگر این جریان واقعا این نقش را داشته و تا این حد به دنبال تضعیف علیهم السلام بوده، به چه جهت ائمه علیه السلام با اینکه حدود 150سال این نهضت در مقابل ایشان قرار داشته است نقدی از این جریان نداشته اند؟اگر واقعا این نهضت ثانی است، پس نقدهای سقیفه‌ای ائمه‌علیهم السلام کجاست؟ . اصلا برفرض که خلفا این امور را در جهت باطل به خدمت گرفته باشند، اما مگر استفاده نااهلان از امور صحیح باعث اشتباه شدن آن ها می شود؟ مثلا ما بگوییم چون دائش از اسلام برای باطل خود مایه می گذارد تا آن را پیش ببرد، پس قرآن هم باطل است. در مواجهه با این آثار باید گفت که احتیاج به بررسی دارند تا صحیح آن از غلط آن جدا گشته و مورد مطلوب قرار گیرند(دقیقا کاری که دانشمندان مسلمان در طول تاریخ کردند)، لذا نمی توان به علت غرض خلفا حکم به بطلان تام آن ها داد و آن ها را طرد کرد. . بعض از خاندان های شیعی مثل خاندان نوبختی خود از مترجمین این دوره می باشند، و این امر می تواند مویدی بر تایید اهل بیت علیهم السلام بر این جریان باشد. ادامه در نوشته بعد ان شاء الله
: ظرفیت های موجود اسلام و مسلمین . دعوت اسلام به علم آموزی و کسب از دیگر ظرفیت هایی بود که زمینه پذیرش و حتی گسترش نهضت ترجمه را در میان مسلمین ایجاد کرد، برای مثال: طَلَبُ الْعِلْمِ فَريضَةٌ عَلى كُلِّ مُسْلِم‏( طلب علم بر هر مسلمانی واجب است) .گسترش سرزمین های اسلامی و برخورد با فرهنگ های مختلف در کنار دوره تاریک حدودا 100ساله‌ای که مسلمین در زمان بنی‌امیه تجربه کردند سبب گشت که ایشان تشنگی خاصی را نسبت به علوم جدیدی که در این مدت با آن ها آشنا شده بودند در خود احساس کنند و با اشتیاقی خاص و به صورت یک حرکت جمعی و نه فردی به متون مختلف در زمینه های مختلف دست زنند. البته این مواجهه مسلمین از روی احساس ضعف و ناتوانی نبود، چراکه ما به خوبی می بینیم که فلاسفه ای مانند یا در سطحی بالاتر چگونه با این متون مواجه شدند و آن ها را به خدمت خود گرفتند و در خود هضم کردند. ( البته این داستان در مورد علومی مانند ریاضیات و نجوم..ساری نیست، در این زمینه ها مسلمین واقعا با احساس کمبود و ضعف همراه بودند)
مرحوم میرزا مهدی در کتاب ابواب الهدی، ص 44، مینویسد: هذا مضافاً الی ما ورد من اهل بیت العصمهْْ الروایات الصریحهْْ فی طعن الطائفتین و الطعن فی مقالاتهم بحیث کان اصحاب الائمه معرضین عن اهل الفلسفهْْ و العرفان و لهذا کتبوا فی الرد علی الطائفتین کتباً... مضافاً الی تصریح الآیات و الروایات و الادعیه و الخطب عن الائمه بخلاف مطالب هولاء القوم مما لایکاد یحصی، و لهذه الجههْْ اعرض المسلمون و المومنون عنهم فی عصر الائمه الی هذه الاعصار و کانت الطائفتان فی کلّ الاعصار یتّقون عن اهل الایمان فلا یظهرون مقالاتهم عند عامهْْ المؤمنین. ادعای مخالفان فلسفه این است که فلسفه را خلفای عباسی و به ویژه مأمون برای مقابله با تعالیم اهل بیت ترویج کردند. بنابر این دیدگاه اصلا نهضت ترجمه کتاب های یونانی و سریانی از سوی خلیفگان عباسی راه افتاد تا مردم را از تبعیت از علوم آل محمد باز دارند. این روایت از تاریخ نهضت ترجمه البته هیچ مستند تاریخی ندارد و صرف خیال پردازی است. نهضت ترجمه اسباب و انگیزه ها و تاریخ متفاوتی دارد که دیمیتری گوتاس خیلی خوب بخش مهمی از آنها را بررسیده است. از همان آغاز نهضت ترجمه هم شماری از خاندان های شیعی از این نهضت حمایت کردند. حتی نوبختی ها هم با این نهضت بی ارتباط نبودند. اتفاقا از آغاز بیشتر مخالفان تشیع و اصحاب حدیث سنی و حنابله بودند که به کلی با این نهضت علمی و آثار آن مخالفت داشتند. متکلمان هم البته مخالف فلاسفه بودند اما مخالفت آنان از لونی دیگر بود که بعدا متعرض آن خواهم شد. طبعا باید از ترویج فلسفه بیشتر تضعیف مکتب اهل حدیث سنی منظور نظر بوده باشد کما اینکه در قضیه محنه هم که در همان زمان اتفاق افتاد هدف اصلی تضعیف علمای اهل حدیث سنی بود و این دو جریان با یکدیگر مرتبط بودند. در نوشته ای دیگر این نکته اخیر را بیشتر خواهم شکافت. حال پرسش این است: اگر فلسفه را در تقابل با مکتب اهل بیت ترجمه کردند و ترویج نمودند چرا از زمان امام صادق و یا دست کم امام کاظم و امام رضا هیچ واکنشی از سوی ائمه طاهرین نسبت به فلسفه و ترجمه کتاب های یونانی و ارسطو و افلاطون در کلمات امامان نمی بینیم؟ دست کم در زمان سیطره دوباره اهل حدیث بر بغداد با روی کار آمدن متوکل و باز شدن فضا در رد بر فلسفه چرا هیچ گونه واکنشی در روایات و احادیث ما در نقد بر فلاسفه دیده نمی شود؟ چرا به روشنی گفته نمی شود که سیاستی شوم برای دور کردن مردم از معارف الهی در جریان است؟ تاریخنگاری اهل تفکیک از فلسفه و نهضت ترجمه هیچ نسبتی با واقعیت تاریخی ندارد و محصول نگاه غیر تاریخی و غیر انتقادی آنان است.
ردیه های متکلمان شیعی بر فلاسفه و تفسیر نادرست اصحاب مکتب تفکیک از این ادبیات مرحوم میرزا مهدی اصفهانی در ابواب الهدی و همچنین دیگر تفکیکی ها دائما در راستای مخالفت مکتب اهل بیت با سنت فلسفه اسلامی به ردیه های متکلمان و علمای اهل کلام شیعی استناد می کنند. خوب این نشان می دهد دریافت درستی از تاریخ کلام و فلسفه و مناسبات این دو وجود ندارد. روشن است که شناخت درست مستلزم آگاهی تاریخی داشتن است. متکلمان بر فلاسفه انتقاد داشته اند و ما نمونه های متعدد در نقد فلسفه از سوی متکلمان می شناسیم اما انتقادات آنان از لون انتقادات مکتب تفکیک و شماری از اخباریان قشری نیست. متکلمان شیعی با گرایشات معتزلی بهشمی و یا بغدادی و یا پیروان ابو الحسین بصری از میان آنان طبعا با آرای فلسفی ابن سینا و فارابی و سنت های مختلف مشایی موافقتی نداشته اند و این به این دلیل بود که متکلمان از نظام فلسفی و الهیاتی متفاوت با فلاسفه تبعیت می کردند گرچه میان متکلمان و اهل فلسفه همواره تأثیر و تأثرات وجود داشته. بنابراین ردیه نویسی متکلمان شیعی مانند نوبختی ها و یا شریف مرتصی نسبت به فلاسفه به دلیل اختلاف در مبانی فلسفی است و نه به جهت مخالفت با اصل نظر ورزی و استناد به مفاهیم عقلی و بشری. باری نظامات استدلالی متکلمان با فلاسفه فرق می کرد و در حالی که متکلمان فلاسفه را به عقاید الحادی و عقیده به ازلیت عالم متهم می کردند و برهان های آنان را نمی پسندیدند فلاسفه استدلالات متکلمان را جدلی و غیر برهانی و از باب تشبیه و قیاس غیر برهانی غائب به شاهد فرض می کردند. بعدها البته با تأثیر فخر رازی و خواجه طوسی متکلمان کم و بیش بخشی از مبانی قدیم را یا رها کردند و یا تغییراتی اساسی در مباحث خود و نوع نگاه خود ایجاد کردند و دست کم زبان فلسفی آنان تغییر کرد. البته انتقادهای اصلی همچنان برقرار بود اما باز این انتقادات به دلیل تفاوت دیدگاه های فلسفی بود. مثلا در بحث حدوث عالم نوع نگاه متکلمان نگاه اهل ادیان از قدیم بود که به خلق از عدم باور داشت و یا در مورد زمان و ازلیت عالم و نسبت حدوث و قدم نگاه متفاوتی با فلاسفه داشتند اما این انتقادات و ردیه نویسی ها از نقطه نظر مخالفت اهل تفکیک و اخباری ها نبود. آنان به این دلیل که چرا شما از روایات استفاده نمی کنید و یا در معارف نباید سراغ استدلال های نظری و عقلی رفت و تفکیک میان معارف الهی و بشری فلاسفه را مورد انتقاد قرار نمی دادند بلکه تنها مبانی شان با فلاسفه فرق می کرد. به طور نمونه نظام خلقت را به جای ترکیب ماده و صورت به صورت جواهر و اعراض می دانستند و نظام متفاوتی برای اسباب و مؤثرات و چگونگی صفات و اعراض برای اجسام و درست برخلاف فلاسفه ارائه می کردند. بنابراین ردیه های متکلمان شیعه را باید در پیش زمینه عمومی تر ردیه های مکتب متکلمان در معنی عام آن (یعنی فارغ از اختلافات مذهبی متکلمان) دید و فهمید. این ربطی به شیعی و یا سنی بودن متکلمان مخالف با فلاسفه ندارد. نوبختی اگر بر ارسطو ردی می نویسد نه به دلیل مخالفت درونمایه اندیشه فلسفی ارسطو با معارف اهل بیت است بلکه چون نظریه کون و فساد ارسطویی با دستگاه کلامی نوبختی سازگار نیست ارسطو را رد می کند. همین و بس. این ردیه نویسی ها ربطی به مخالفت مکتب اهل بیت و یا علمای شیعه با فلاسفه ندارد و آنان اساسا در مقام بحث از تعارض ارسطو با اهل بیت و معارف امامان شیعه نبوده اند. متأسفانه همین نکته ساده مورد غفلت اصحاب معارف و تفکیکیون عزیز قرار می گیرد.
را می توانیم بر اساس شروع، گسترش و پختگی به سه کلان تقسیم بندی کرده و مورد بررسی قرار دهیم: دوره اول: از اواخر بنی امیه تا زمان مامون : دستگاه ترجمه در این مقطع که اوج آن مقارن با حکومت منصور و هارون عباسی است، با ترجمه کتب مختلف از فنون مختلف بخصوص در زمینه های طبی و نجومی به شکل غیرمنسجم در حال شکل گیری و اوج گیری می باشد. در این دوره است که بعض از فرق اسلامی تحت تاثیر ترجمه برخی از کتب منطقی دچار تحولاتی می گردند که به مذهب می توان به عنوان نمونه بارز این مطلب اشاره کرد. جناب ابوسهل نوبختی و یوحنا ابن ماسویه از مترجمین برجسته این دوره می باشند. دوره دوم: از زمان مامون تا اواخر قرن سوم که این دوره را می توان به عنوان اوج نهضت ترجمه در نظر گرفت. در این دوره است که نهضت ترجمه با تاسیس دارای انسجام و نظم گردیده و ترجمه چه از حیث کمی و چه از حیث کیفی رشد قابل توجه ای می کند. ترجمه کتب منطقی و فلسفی در این مقطع گسترش عمده ای می یابد و آثار مختلف و به زبان عربی برگردانده می شوند. به می توان به عنوان برجسته ترین مترجم این دوره اشاره کرد که به زبان و فنون مختلف مسلط بوده و تولیت بیت الحکمه را نیز برعهده داشت. پسر و خواهرزاده حنین، اسحاق بن حنین و حبیش بن حسن اعسم از دیگر مترجمان برجسته این دوره می باشند. از جمله آثار مهم حکمی که در این دوره ترجمه شد می توان به: کون و فساد ارسطو، رساله سوفیسط افلاطون و رساله نفس و مابعدالطبیعه ارسطو اشاره کرد. دوره سوم: قرن چهارم مقطع زمانی این دوره را شکل می دهد. در این دوره به دلیل ترجمه اکثر کتب طبی و نجومی در دوره های قبلی و متخصص شدن مسلمین در این زمینه ها، با ترجمه های کم تری در این موارد رو به رو هستیم و لذا حجم عمده مطالب مربوط به حیطه علوم حکمی می باشد ( البته در همین زمان ما با تالیفاتی از مسلمین رو به رو هستیم که نشان می دهد ایشان در این زمینه نیز کم و بیش دارای تسلط شده اند) به ابوبشر متی ابن یوسف (استاد احتمالی فارابی در منطق)، سنان بن ثابت و یحیی بن عدی(شاگرد فارابی) به عنوان مترجمین این دوره اشاره کرد. کتاب برهان، مغالطه و شعر ارسطو و مبادی الهندسیه افلاطون از جمله آثار مهمی است که در این دوره بر روی آن ها کار شده است.
در این مقام به ذکر نکاتی کلی اما مهم از می پردازیم: 1- فاصله‌ی زمانی که متون ترجمه از زمان پیدایش کتب اصلی گرفته بودند سبب سختی کار حتی برای کسانی که اهل آن زبان هم بودند می شد چه خواسته مترجمین کنونی که با زبان متفاوتی سخن می گفتند. بنابراین ایشان برای برگرداندن متون معمولا از چند زبان استفاده کرده و کار را به جلو می بردند. برای مثال ابتدا به زبان ترجمه کرده و سپس به عربی برگشت می دادند. 2- اگر حمایت مالی و معنوی دستگاه خلافت وجود نداشت نهضت با این گستره جغرافیایی و وسعت محتوایی اتفاق نمی افتاد. 3- در طول نهضت ترجمه متوجه می شویم که ترجمه ها بازبینی شده و تصحیح و تکمیل می گردند که در نوشته‌ی قبل به مواردی اشاره کردیم. 4- می بینیم که در طی زمان آهسته آهسته از ترجمه محض فاصله می گیریم و با تالیفات مختلف رو به رو می شویم. نکته جالبی که در این قضیه وجود دارد به خلاف مترجمین اکثر ، از می باشند. 5- عمده کتاب هایی که از و ترجمه می شوند به خلاف یونان بیش تر صبغه طبی دارند و خیلی خبری از کتب فلسفی نیست 6- در برخورد با کتب یونانی هم یک نوع گزینش وجود دارد، به صورتی که میان آن همه اندیشمند که بعضا مادی، طبیعت گرا و.. بودند آثار مثل و که روح توحیدی در آن وجود دارد انتخاب می گردد. 7- گسترش نهضت ترجمه در بغداد باعث شد اولین جریان جدی فلسفی ما در بغداد باشد که این امر بعدها توسط ابن سینا به ایران منتقل شد. 8- بعضا در انتساب ها با اشتباهاتی رو به رو می شویم که مشهور ترین این خطاها مربوط می شود به کتاب فلوطین که اشتباها به ارسطو نسبت داده شده است( البته بعض از فلاسفه اسلامی مانند ابن سینا التفات هایی به این قضیه دارند و در کتاب مباحثات اشاره هایی کرده اند)
ترجمه متون در در این مورد نوشته خاصی از خود مترجمین سراغ نداریم که ایشان روش خود را توضیح داده باشند. اما به صورت عمده می توان به دو روش اشاره کرد: الف: ترجمه لفظ به لفظ بخصوص به ب: ترجمه به شکل معنایی که به شکل ویژه از زمان جناب حنین بن اسحاق شیوع پیدا کرده است. در مورد میزان ترجمه های صورت گرفته هم می توان گفت که عموما ترجمه های خوبی صورت گرفته است، چراکه مترجمین خود صاحب فن بوده و ضمن ترجمه از شروح مدرسه اسکندریه نیز به صورت جدی استفاده می کردند.
تحلیلی بسیییییار مهم که نشان می دهد پرداخت به نهضت ترجمه لزوما به علت برخورد با اهل بیت علیهم السلام نبوده، بلکه عمده نقش رو پارسیان داخل و خارج حکومت ایفا می کردند و عباسیان جهت برخورد ایدوئولوژیک با آن ها دست به نهضت ترجمه زدند تا نعل وارونه ای زده باشند.
صدرا در ج۱، اسفار، ص۷۸، بعد از ذکر اقوالی در مذمت ارزش علمی آن ها به نقل از شیخ اشراق می گوید: در ابتدای نهضت ترجمه، عده ای که قدرت فلسفی زیادی نداشتند و از کشف و شهود نیز بی بهره بودند؛ تحت تاثیر هیمنه یونان، هر آنچه اسم یونانی داشت و اصطلاحات یونانی در آن استفاده شده بود رو فلسفه می پنداشتند و مقلدانه به قبول آن پرداخته و نشر می دادند. در حالی که خیلی از این مطلب ارزش فلسفی نداشتند و منقول از خطبا و عوام یونانی ها به این سمت اومده بودند. شیخ اشراق این برخورد سفیهانه رو علت انحراف فلسفه معرفی می کند و صدرا پرداخت به این اقوال را تضییع عمر می داند ولی می گوید چه کند که عوام تحت تاثیر این ها هستند و مجبور است به نقد و بررسی این ها بنشیند. این نقل تاریخی چه قدر به امروز ما شبیه است، هرآنچه از غرب آمده باشد و چهارتا لغت غربی درش استفاده شده باشد رو علم فرض کرده و ساعت ها روش بحث می کنیم. باشد که مثل ابن سینا ها، شیخ اشراق ها و صدرا ها در این زمان یافت شده، با موضعی عزتمندانه به اقوال مفید جهان غرب بپردازند و تعاملی حقیقتا علمی برقرار کنند. ان شاء الله.
تعلیمات اسلامی زمینه را فراهم کرد. بگذریم از این وضع مسخ فرهنگی که ما داریم که همه چیز ما را بد توجیه می‌کنند؛ در اوایل قرن دوم هجری که آن همه شور و نشاط اسلام برقرار بود و بازار اسلام داغ و پررونق بود، یکمرتبه آن همه علوم خارجیها را از ایرانی و رومی و هندی و یونانی و هرجا که دسترسی داشتند ترجمه کردند و وارد دنیای اسلام نمودند. علت این کار چه بود و چطور دنیای اسلام عکس العمل مخالف نشان نداد؟ علتش همین بود که این تعلیمات وجود داشت. این تعلیمات زمینه را آماده کرده بود که اگر در اقصی‌ بلاد چین هم کتابی را پیدا می‌کردند، مانع نمی‌دیدند که ترجمه‌اش کنند (اطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصّینِ)[1]. تعلیم و تربیت در اسلام، ص۱۸۸. شهید مطهری