eitaa logo
حسینیه و یادمان شهدای نجف آباد (درجوارمزارشهیدمحسن‌حججی)
3.8هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
3.3هزار ویدیو
141 فایل
🔺پخش زنده آپارات https://www.aparat.com/najz.ir/live 🔹️روبیکا https://rubika.ir/mohsen_hojaji1370 🔹️ایتا https://Eitaa.com/yadmanshohada ↙️ارتباط باما: نظرات، پیشنهادات و امورات کلی @R18_151354
مشاهده در ایتا
دانلود
💌 #شهید_حججی پرسید «چیکار کنم شهید بشم؟» دست زدم روی شانه‌اش و با خنده گفتم: «ان شالله ویژه،شهید شی!» مرتب گوشزد می‌کردم که رفیقی از جنس شهدا داشته باشید. این حرف را از زمانی که تازه وارد موسسه شهید کاظمی شده بود، تکرار می‌کردم و مدام از سیره‌ شهید کاظمی خاطراتی تعریف می‌کردم. گذشت تا اینکه خیلی از بچه‌ها ازدواج کردند. جلسه متاهلین با موضوع خانواده آغاز شد. همیشه محسن، ابتدای جلسه، حدیث کساء می‌خواند. نمی‌گذاشت کار لنگ بماند. اگر کسی بانی نمی‌شد، جلسه را می‌انداخت خانه‌ خودش. خانه‌اش طبقه چهارم یک مجتمع بود و آسانسور هم نداشت. دفعه اول که رفتم دیدم تمام پله‌ها رنگ‌آمیزی شده. خیلی خوشم آمد. گفت: «خودم این پله‌ها رو رنگ زدم که وقتی خانومم میره بالا، کمتر خسته بشه ...🌸🍃 #یک_صفحه_کتاب 📙 #سربلند. روایت زندگی شهید مدافع حرم محسن حججی. @najz_ir @yadmanshohada
💌 پرسید «چیکار کنم شهید بشم؟» دست زدم روی شانه‌اش و با خنده گفتم: «ان شالله ویژه، شهید شی!» مرتب گوشزد می‌کردم که رفیقی از جنس شهدا داشته باشید. این حرف را از زمانی که تازه وارد موسسه شهید کاظمی شده بود، تکرار می‌کردم ...و مدام از سیره‌ی شهید کاظمی خاطراتی تعریف می‌کردم. گذشت تا اینکه خیلی از بچه‌ها ازدواج کردند. جلسه متاهلین با موضوع خانواده آغاز شد. همیشه محسن، ابتدای جلسه، حدیث کساء می‌خواند. نمی‌گذاشت کار لنگ بماند. اگر کسی بانی نمی‌شد، جلسه را می‌انداخت خانه‌ی خودش. 🌙 خانه‌اش طبقه چهارم یک مجتمع بود و آسانسور هم نداشت. دفعه اول که رفتم دیدم تمام پله‌ها رنگ‌آمیزی شده.🎨 خیلی خوشم آمد. گفت: «خودم این پله‌ها رو رنگ زدم که وقتی خانومم میره بالا، کمتر خسته بشه . . .» 🌸🍃 📙 . روایت زندگی شهید مدافع حرم محسن حججی. @yadmanshohada
💌 پرسید «چیکار کنم شهید بشم؟» دست زدم روی شانه‌اش و با خنده گفتم: «ان شالله ویژه، شهید شی!» مرتب گوشزد می‌کردم که رفیقی از جنس شهدا داشته باشید. این حرف را از زمانی که تازه وارد موسسه شهید کاظمی شده بود، تکرار می‌کردم ...و مدام از سیره‌ی شهید کاظمی خاطراتی تعریف می‌کردم. گذشت تا اینکه خیلی از بچه‌ها ازدواج کردند. جلسه متاهلین با موضوع خانواده آغاز شد. همیشه محسن ابتدای جلسه،حدیث کساء می‌خواند. نمی‌گذاشت کار لنگ بماند. اگر کسی بانی نمی‌شد، جلسه را می‌انداخت منزل خودش. خانه‌اش طبقه چهارم یک مجتمع بود و آسانسور هم نداشت. دفعه اول که رفتم دیدم تمام پله‌ها رنگ‌آمیزی شده. خیلی خوشم آمد. گفت: «خودم این پله‌ها رو رنگ زدم که وقتی خانومم میره بالا، کمتر خسته بشه . . .» 🌸🍃 📙 . روایت زندگی شهید مدافع حرم محسن حججی. @YADMANSHOHADA