eitaa logo
دانلود
❣سلام میخوام بهتون یه کانال معرفی کنم در باره شهدای اندیمشکی، این کانال پر از دلنوشته های ناب از رزمنده ها در فراق همرزمان خود ، خاطرات و معرفی شهدا 👈شما رو دعوت کنم به این محفل شهدایی👇 @yadshohada
🍃🌺🌺💠🌺🌺🍃 https://t.me/andimeshkpic/2693 🔴 به استقبال یادواره ( ۱ ) 💠 ♦️در عملیات بیت المقدس بود. که چشمم به قد رعنا وبلند ولاغر وکشیده و چالاک وچابک و رشید افتاد . راه که می رفت توجهم را به خودش جلب کرد مدتی به او خیره شدم ،حس سلحشوری و شجاعت عجیبی با آن کلاشی که بر دوش وکفش های کتانی که به پا داشت وچفیه ای که در گردن داشت در او مشاهده کردم . 🔻 گامهایش روی زمین استوار بود. همانموقع الهام شد که این جوان با آن صلابت ووقار وصِغَر سن آسمانی است وبودنش در روی زمین موقت است . 🔻خدایا کلام امام شهيدان و راحل ما وآن نفوس قدسیه اش چه انقلابی در سینه مالامال از عشق اینها ایجاد کرده بود که مانند جوانان صحرای کربلا ، علی اکبر امام حسین علیه السلام در میدان نبرد حضور یافتند وعظمت واقتدار اسلام ناب محمدی (صلی الله علیه وآله والسلام) را به جهانيان نشان دادند. 🔻 ، و دیگر دوستانش مثل شهید ، شهید ، شهید و دیگر شهدای دفاع مقدس افتخاری ماندگار وهمیشگی برای انقلاب اسلامی ایران به رهبری ولایت مطلقه فقیه هستند و گوهری درخشان واسوه ای ابدی برای نسل های جوان شهرستان اندیمشک خواهند بود وباید رفتار ومنش آنها به عنوان الگو معرفی گردد. 📝:حبیب اله رضوانی - آذر۹۶ 🔰 @yadshohada
#شهید_مسعود_اکبری
#کلام_شهید مواظب باشیم که خدای ناکرده ازصراط مستقیم دورنشویم وهمیشه در حالت مراقبت ازخویشتن خویش باشیم.دنیارفتنی است دینافانی است،بیاییم وخودمان رابسازیم. #شهید_ماشاالله_ابراهیمی🌹 @yadshohada
🍃🌺🌺💠🌺🌺🍃 https://t.me/andimeshkpic/2691 🔴 به استقبال یادواره ( ۲ ) 💠(ع) ♦️ قبل از عملیات والفجر هشت که در اردوگاه پلاژ اندیمشک مشغول آموزش های آبی خاک خصوصا آموزش خواصی جهت انجام عملیات شده بودیم .بنا به نیاز ودستور فرماندهی از گروهان نصر به گروهان فتح منتقل شدیم و در کنار افرادی آماده و ورزیده از نظر جسمی ، روحی و معنوی تحت امر قرار گرفتیم . 🔻 طلبه ی جوانی بنام از بچه های مراغه لشکر عاشورا جهت کلاسهای عقیدتی به گردان حمزه سیدالشهدا می‌آمد و کلاس اخلاق برگزار میکرد و برمی گشت . 🔻با رفت و آمد های تکراری و ملاقات های خصوصی مجذوب سیرت این شهید والا مقام شد و شیخ علی سیفی کلا عضو گردان حمزه سیدالشهدا گردید . 🔻 کلاس های اخلاق تبدیل به مراسمات روضه و سینه زنی شبانه ی گروهان غواص شده بود . شیخ علی روضه و نوحه میخواند و مسعود ناله و سینه میزد . مسعود اکبری بی ریا اول خودش لخت میشد و شمع محفل روضه داری امام حسین (ع) می شد و شیخ علی با لهجه ی شیرین ترکی روضه میخواند . 🔻هنوز صدای دلنشین یا حسین ، رقیقه ، یا زهرای آن محفل طنین انداز جان ودلمان هست . هنوز قامت رعنای شهیدان _جاری ، _زاده ، ، ، ، که گرداگرد مسعود اکبری پروانه وار حسین حسین می کردند یادمان هست . 💥روحشان شاد و یاد شهدای و رزمندگان گردان حمزه سیدالشهدا لشکر ۷ ولیعصر (عج ) در عملیات والفجر ۸ گرامی باد ... 📝 : ناصراسکندری - آذر۹۶ 🔰 @yadshohada
🍃🌸🌸💠🌸🌸🍃 https://t.me/yadshohada/1918 💠 ✔️ مادر شهید بزرگوار می گفت: ♦️ اراک زندگی می‌کردیم، همسرم راه‌آهنی بود، به‌خاطر همین آمدیم . احمد فرزند دومم و متولد سال ۱۳۴۶ بود.خیلی صبور و با اخلاق بود و همیشه شوخی می‌کرد. تنهاسرگرمی‌اش فوتبال بود. 🔹هر روز نماز ظهر و مغربش را در (ع) اندیمشک می‌خواند.با شروع جنگ از من اجازه گرفت و رفت جبهه. یکبار اعزام شد خرمشهر و آنجا دو تیر به پایش خورد. ده، پانزده روزی دنبالش ‌گشتیم. هیچ خبری ازش نداشتیم. بعد از چند روز به ما خبر رسید در بیمارستان نورافشان تهران بستری شده. حدود شش ماه روی ویلچر بود. 🔹بعد از مجروحیتش خیلی برایش ناراحت بودم. یک روز بهش گفتم: «اگه بخوای بری جبهه، میام ناحیه شهری بسیج و میگم که نذارنت بری جبهه.» بهم گفت: «اگه این کارو بکنی، میرم و دیگه نمیام.» 🔹سال ۶۵ احمد در ۵ شرکت کرد و دیگر برنگشت.خیلی چشم به راهش بودم. ۳۰ سال کشیدم. هر بار کسی در می‌زد یا به خانه تلفن ‌ می‌کرد با خودم می‌گفتم: «حتما احمدِ.» 💥یکبار خوابش را دیدم و بهم گفت: «برام ناراحت نباش. جام خوبه.» من هم رفتم و جایش را از نزدیک دیدم. بعد از آن به بعد هر بار گریه می‌کردم با خودم می‌گفتم: «برا امام حسین(ع) گریه می‌کنم، نه برا احمد.» 🔴انه_برگشت. دفتر تاریخ شفاهی شهید جواد زیوداری اندیمشک 🔰@shahre_zarfiyatha 🔰@yadshohada 🍃🌺🍃🌸🍃🌺🍃
🍃🌺🌺💠🌺🌺 https://t.me/yadshohada/1398 🔴 به استقبال یادواره ( 3 ) 💠 ♦️ چند روز قبل از عملیات بدر در سال ۱۳۶۳ که در اردوگاه دلاوران گردان حمزه سیدالشهدا در منطقه ی جفیر چادر زده بودیم . بنا به دلایلی باید نیروهای بسیجی گروهان نصر را تحویل گروهان فتح به فرماندهی می‌دادیم . 🔻 فرمانده گروهان نصر لیستی از نیروها را بجز کادر گروهان بدستم داد و گفت : این تعداد از نیروها را بخط میکنی و می بری تحویل آقای اکبری میدهی و خودت برمیگردی میای گروهان . چون کادر گروهان را نگهداشته بود ومنم از کادر گروهان و در خدمت بودم . 🔻تا آن روز هنوز را ندیده بودم ولی اوصاف شجاعت و فرماندهی آن مرد خدا را شنیده بودم . و مشتاق زیارتش بودم ، با یک از جلو نظام همیشگی نیروها را بخط کردم و بسمت گروهان فتح ؛ گردان حمزه سید الشهدا حرکت نمودیم . 🔻 بین راه در ذهن خودم تمصال واوصاف مسعود اکبری را برانداز میکردم تا رسیدیم به چادر فرماندهی گروهان فتح . دوسه نفر جلوی چادر ایستاده بودند . به نیروها فرمان ایست دادم و خودم رفتم جلوی چادر سلام کردم و سراغ آقای اکبری را گرفتم یکی از دوسه نفر جلوی چادر به داخل چادر اشاره کرد منم ناخودآگاه سرم را به داخل چادر خم کردم و ناگهان هیبت وصلابت جوانی خوش چهره با قدی رعنا و رشید را در حال نماز خوندن بود دیدم . 🔻هنوز قبل از ظهر بود و وقت اذان نشده بود . اما بنظرم مشغول نافله های ظهر بود . بعدا فهمیدم که این فرمانده چقدر اهل نماز خصوصا نوافل ونماز شب و بیشتر اهل سینه و نوحه و سوز دل بود است . هیبتش و سیرتش بدلم نشست . در دلم بخودم گفتم . ای کاش اسم تو هم دراین لیست قید میشد و بهمراه نیروها تحت فرمانش قرار میگرفتم . 🔻اما طبق دستور باید بر می‌گشتم به گروهان نصر ، هرچند حاج احمد نونچی و زاهدین خیراللهی و سایر فرماندهان دسته و گروهان و گردان همه یکی بهتر از دیگری بودند اما جزبه ی مسعود اکبری چیز دیگری بود . ومن را مشتاق خود کرده بود تا اینکه در عملیات والفجر هشت توفیق یافتم در گروهان فتح (گروهان غواص) تحت امرش قرار بگیرم و از وجودش فیض ببرم . 🔹 روحش شاد و یادش گرامی باد .... 📝 ناصراسکندری_آذر۹۶ 🔰 @yadshohada
🍃🌸🌸💠🌸🌸🍃 https://t.me/andimeshkpic/2688 💠 : ، جانش را فروخته و در مقابل آن، _و_رضای_الهی را گرفته است که بالاترین دستاوردهاست. به در راه خدا، از این منظر نگاه کنیم. که نمیگذارند این جان، مفت از دستشان برود و در مقابل، چیزی عایدشان نشود. این جان، سرمایه‌ی اصلی ماست. مردن و ، پیری و جوانی نمی فهمد. (دیدار فرزندان ممتاز شهدا، و . . . - ۱۳۶۸/۰۵/۲۵‌) 🔰 @yadshohada