eitaa logo
دانلود
هدایت شده از °°°
🔶🌷♦️🌷♦️🌷♦️🌷🔶 زندگينامه شهيد جاويد الاثر محمود رضا سديره در سال 1340 در خانواده‏اي مذهبی ديده به جهان گشود و پس از گذشتن از دورة شيرين كودكی به تحصيل مشغول شد و در اين مورد فرد موفقی بود . از فعاليتهای ايشان قبل از انقلاب می‏توان به پخش اعلاميه عليه رژيم پهلوی در سن 15 سالگی اشاره كرد. وي كه شخصی با اراده و مؤمن بود همواره خانواده و دوستان خود را به عبادت معبود عالم هستی و پيروی از معصومين و همچنين تبعيت از امام شهيدان توصيه می‏كرد . او در سن 19 سالگی در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دزفول مشغول خدمت شد كه بيشتر دوست داشت در جبهه حضور فعال داشته باشد . در پی اصرار مكرر ايشان به منطقه شلمچه اعزام شد كه از همان سال 59 نامش بر زبانها ، يادش در دلها جاری و روح و جسمش با ديگر برادران همرزم خود به جمع حلقه جاويد الاثرها پيوست .   ♦️🌹♦️🌹♦️🌹♦️ ____/\________ @yadshohada
🍃🌺🌺🔶🌺🌺🍃 https://t.me/yadshohada/2331 💠 ... 🔶 می گفت: «همسرم مرحوم راننده قطار و از فعالین انقلابی بود. بخاطر فعالیت‌هایش او را به دورود انتقال دادند. 🔻زجر کشیدن من از سال ۵۵ شروع شد. آن سال حمید پسر بزرگم را بخاطر پخش اعلامیه انداختند زندان. بخاطر مهر و نهج‌البلاغه‌ایی که پدرش و محمودرضا برایش برده بودند او را شلاق زدند. وقتی محمود این را شنید گفت: " _و_دوباره_به_هوش_بیایم". 🔻 محمودرضا بچه چهارم و متولد ۱۳۴۲ بود. تابستان‌ها جوشکاری می‌کرد و با پولش برای بچه‌ها کتاب می‌خرید. شب عروسی حمید چند دیگ غذا دست نخورده ماندند. دیگ‌ها را توی وانت یکی از اقوام گذاشت و به روستاهای بخش‌الوار رفت. تا اذان صبح همه غذاها را بین روستاییان تقسیم کرد. به هر کس کمک می‌کرد بهش می‌گفت این هدیه از طرف . 🔻همیشه روزهای دوشنبه و پنج‌شنبه روزه می‌گرفت. می‌گفت: «برا خودسازیه. شاید یه روزی اسیر شدم.» شب‌ها روی فرش می‌خوابید و می‌گفت: «مامان خیلی‌ها رو کارتن میخوابن. من چطور رو تشک بخوابم؟!» 🔻سالی که انقلاب شد دیپلم گرفت و دانشگاه شیراز قبول شد ولی دوست داشت برود سربازی. چون سنش کم بود، ارتش او را نپذیرفت. عضو سپاه شد. روز اول جنگ توی مرز شلمچه اسیر شد. هجده روز از او خبر نداشتیم. مثل کسی که زیر پایش آتش است، بی‌قرار بودم. مرتب صدایش را می‌شنیدم، دلهره داشتم... 🔻بعد از هجده روز، حمید بهم گفت: «مامان محمودرضا اسیر شده.» وقتی این خبر را شنیدم آرام شدم. دیگر بی‌قرار نبودم، صدایش را نمی‌شنیدم. گفتم: محمود هر جا هست یا شهید شده یا راحت است جایش. 🔶بعد از ۲۴ سال چشم انتظاری به ما خبر دادند که شهید شده ولی حتی پلاکی از او هم برای ما نیاوردند.» 🔰 @shahre_zarfiyatha 🔰 https://telegram.me/yadshohada
نــــــام: خدارحم نام خانوادگي:نجفوند دريكوند نــام پــدر: اميد تاريخ تولــد: ۱۳۴۵/۰۴/۰۳  تاريخ شـهادت:  ۱۳۶۲/۱۲/۱۰  عملــــيات: خيبر شـــــغـل:  محصل 💠https://telegram.me/yadshohada   
🍃🌺🌸✳️🌸🌺🍃 https://t.me/andimeshkpic/2746 ✳️ (س) 💠 بیاد ♦️سردار پاسدار شهید حجت الله مرادی در عملیات در فروردین سال ۱۳۶۱ در جبهه کرخه به دست بعثی های صدام با اصابت تیر مستقیم گلوله بشهادت رسید. ♦️ از زبان همرزمانش نقل است که این شهید بزرگوار در هنگام شهادت ؛ با ذکر ، جان به جان آفرین تسلیم نمود. ♦️در قسمتی از وصیت نامه این شهید آمده است که :" خداوندا شعله های را آنچنان در دلم به افروز که هرچه غیر از تو باشد بسوزاند " 💐 روحش شاد و یادش دردلهای ما همیشه جاویدان 🔰 @yadshohada
نوجوان ۱۳ساله اندیمشکی که در سوسنگرد به شهادت رسیدند دروصیت نامه ی این شهید آمده که:" مابرای خاک نمیجنگیم مابرای آن میجنگم که پیامبرخدا درجنگ احد می جنگید" @yadshohada
16.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 سفارش در قطعه ای از فیلم آموزش غواصی رزمندگان گردان حمزه سیدالشهدا اندیمشک لشکر ۷ ولیعصر (عج) در پلاژ اندیمشک جهت عملیات کربلای۴ - دی ماه ۱۳۶۵ در تصاویر شهیدان کریم سرابی وعلیمحمدطاهری دیده می شوند 🔸https://t.me/yadshohada
9.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠یادی که در دلها هرگز نمی میرد یاد شهیدان است شوری که در دلها پایان نمی گیرد یاد شهیدان است نام شهیدان در این عالم هستی پاینده می ماند ایثارشان همچون سرچشمه ای پاک و زاینده می ماند میراث جانبازی در نشر فرهنگ آینده می ماند 🔸https://telegram.me/andimeshkpic
💠گرامیباد هفتمین سالروز شهادت پاسدار شهید مدافع حرم مهدی نظری 🔻پاسدار شهید مدافع حرم مهدی نظری متولد ۱۳۶۴/۱/۱ شهرستان اندیمشک که در تاریخ ۱۳۹۵/۳/۲۰ در نبرد با تکفیری ها در سوریه به شرف شهادت نائل آمدند. 🌺شادی ارواح طیبه کلیه شهدا صلوات https://t.me/yadshohada
💠 🔴 یکی از بسیجیان از لشکر ۷ ولی عصر(عج) تعریف می کرد: دوران دفاع مقدس در واحد فرهنگی بنیاد ، مسئولیت تهیه و ضبط فیلم عملیات ها و مرتب کردن فیلم ها و قاب و عکس را به عهده داشتم. 🔸 یک روز نوجوانی محجوب به بنیاد آمد و اعلام همکاری کرد و از آن روز به بعد هر روز او را می دیدم که می آمد و به من کمک می کرد. با دیدن تصاویر و فیلم های و بچه های ، اشک در چشم هایش حلقه می زد. تا اینکه عاقبت طاقت نیاورد ویک روز او را در دیدم که شده بود. او که خود فرزند شهید بود، عاقبت در به دوستان و پدر شهیدش پیوست. قاب عکس او را که تهیه کردیم، پایین آن نوشتیم: «.» 🔻 @yadshohada