eitaa logo
دانلود
🍃🌺🌸✳️🌸🌺🍃 https://t.me/andimeshkpic/2759 ✳️ 🔷 نزدیک سحر بود. دلشوره‌ای عجیب به دل حبیب افتاد. انگار باید انتخاب می‌کرد. ندایی به او می‌گفت: «سعید را میخواهی یا حبیب را؟» آشفته و پریشان از خداوند طلب بخشش می‌کرد. فکر می‌کرد گناهی مرتکب شده و تاوانش را اینگونه باید پس دهد. 🔹می‌گفت: «خدایا منو ببخش. این چیه به دلم افتاده!! چی از من می‌خوایید!؟» آرام نمی‌گرفت. گریه می‌کرد. استغفار می‌کرد ولی فایده نداشت. باز هم همان سوال: «حبیب را می‌خواهی یا سعید را؟؟» 🔻!!! خداوندا چه امتحان سختی! مگر مادر می‌تواند انتخاب کند!!؟؟ اصرار از طرف ندای ناآشنا مادر را به فکر واداشت. 🔹"دو ماهی بود سعید ازدواج کرده بود و مادر دلش نمی‌آمد نوعروسش در عزای همسرش چادر سیاه به سر کند. حبیب هم قبلا با اصرار از مادر خواسته بود که برایش دعا کند شهید شود ولی مادر برای پیروزی‌اش دعا کرده بود." 🔹مادر ناگزیر از انتخابی که نتیجه‌اش را می‌دانست، آه کشید و انتخاب کرد... صبح خبر آوردند که یکی از فرزندان شهید شده. مادر سراسیمه پرسید کدامشان؟؟ گفتند: حبیب... 💥دعای مادر برآورده شده بود. برای همان شهادت بود. 🔰 @Shahre_zarfiyatha 🔰 @yadshohada
🍃🌺🌸✳️🌸🌺🍃 https://t.me/andimeshkpic/2759 ‍ ‍ ✳️ 🔷 نزدیک سحر بود. دلشوره‌ای عجیب به دل حبیب افتاد. انگار باید انتخاب می‌کرد. ندایی به او می‌گفت: «سعید را میخواهی یا حبیب را؟» آشفته و پریشان از خداوند طلب بخشش می‌کرد. فکر می‌کرد گناهی مرتکب شده و تاوانش را اینگونه باید پس دهد. 🔹می‌گفت: «خدایا منو ببخش. این چیه به دلم افتاده!! چی از من می‌خوایید!؟» آرام نمی‌گرفت. گریه می‌کرد. استغفار می‌کرد ولی فایده نداشت. باز هم همان سوال: «حبیب را می‌خواهی یا سعید را؟؟» 🔻!!! خداوندا چه امتحان سختی! مگر مادر می‌تواند انتخاب کند!!؟؟ اصرار از طرف ندای ناآشنا مادر را به فکر واداشت. 🔹"دو ماهی بود سعید ازدواج کرده بود و مادر دلش نمی‌آمد نوعروسش در عزای همسرش چادر سیاه به سر کند. حبیب هم قبلا با اصرار از مادر خواسته بود که برایش دعا کند شهید شود ولی مادر برای پیروزی‌اش دعا کرده بود." 🔹مادر ناگزیر از انتخابی که نتیجه‌اش را می‌دانست، آه کشید و انتخاب کرد... صبح خبر آوردند که یکی از فرزندان شهید شده. مادر سراسیمه پرسید کدامشان؟؟ گفتند: حبیب... 💥دعای مادر برآورده شده بود. برای همان شهادت بود. 🔰 @Shahre_zarfiyatha 🔰 @yadshohada
بسم رب الشهداء و الصدیقین شهر باشد چون نگین مثل شهرم نیست بر روی زمین شهر مردان خدا شهر ادب مردمانش دست بر دامان رب شهر آن گلگون کفن های زمین اربآ ارباهای خفته روی مین آن شهیدان عزیزی همچو گنج شهر آن شیران دوران نبرد آن رشیدان دلیر و شیرمرد مردمانش حامیان انقلاب در طریق زندگی چون در ناب شهر عشاق علی و اهل بیت مردمان ساده و عاری ز عیب شهر ایثار و رشادت شهر عشق شهر عشاق شهادت در دمشق آه از شهر دمشق و غربتش از حریم زینب و از حرمتش از رقیه آن سه ساله دختری دیده رأسی را جدا از پیکری حرمله شمر و عمرهای قدیم آتش افروزان آتش بر حریم آمدند امروز با قلبی چو دود صهیونیست و داعش و آل سعود حمله ور گشتند بر آل علی غافل از جان بر کفان حیدری من بگویم از آن جوانمردان عالم در کرم آن مدافع های آل مصطفی قصدشان باشد فقط قرب خدا شهید این زمین عاشق حیدر امیرالمومنین گفت بر فرزند خود روز وداع با حجابت کن ز راه من دفاع آن دلاور مرد دیگر او که شد راه ولی یاد یارم آن خوش سخن او که گفتا جان فدای این وطن یاد جوان این دیار شد فدا خونین برفته سوی یار آنکه گشته اربآ اربا پیکرش نام بود تاجی بر سرش یاد که گفتا بر پسر دست مادر گیر ای جان پدر آن شهید با وفا زیر لب میگفت دائم این دعا جان عباس آن شهید کربلا جز شهادت من نمیخواهم خدا ای عزیزان حرف من باشد همین بشنوید ای مردم ایران زمین من که باشم خاک پای مرتضی آرزو دارم روم تا کربلا با نوای یا لثارات الحسین در کنار ساقی و نور دوعین من بگویم با صدای حیدری اهل عالم را به آوای جلی هر کسی توهین کند بر مصطفی یا به زینب دخت آن شیر خدا یا کسی یورش برد بر شیعیان گردنش را بشکنند ایرانیان. ✍ هادی جعفری 💠 https://t.me/yadshohada