eitaa logo
ستاد یادواره شهدای مشکین دشت
598 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
2هزار ویدیو
45 فایل
کانال ستاد یادواره شهدای مشکین دشت به‌منظور ترویج فرهنگ ایثار ،شهادت و بزرگداشت اقدامات ارزنده ۱۰۵ شهید گرانقدر و ۸ شهید گمنام شهر مشکین دشت تاسیس شده است. ادمین کانال: @L_a_110 لینک کانال: @yadvare_shohada_meshkindasht
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 انتقاد جدی کیهان به رئیس بخاطر اهمال در کنترل روزنامه‌ی کیهان نوشت: 🔗 این روزها خبرهای تلخی از دامنه گسترده دام‌های مجازی به گوش می‌رسد؛ از جولان سایت‌ها و صفحات اینستاگرامی قمار و شرط‌بندی‌های خانمان‌سوز تا راه‌اندازی پویش‌های مبتذل و افزایش لایوهای حیرت‌انگیز و پرده‌درانه‌ای که مستقیم دختران و پسران نوجوان کشورمان را هدف گرفته است. از قوه قضائیه انتظار می‌رود به موضوع رهاشدگی فضای مجازی در کشور جدی‌تر از قبل ورود پیدا کند. کاش ریاست محترم قوه قضائیه همانطور که به درستی برای بررسی آبگرفتگی منازل مردم و سیلاب در خوزستان نماینده ویژه به منطقه اعزام کردند، گروهی ویژه را برای پیگیری سریع سیل ویرانگر و مخرب و آلوده فضای مجازی که زندگی مردم را تهدید می‌کند تشکیل دهند. @yadvare_shohada_mishkindasht
✍️ 💠 باورم نمی‌شد پس از شش ماه که لحظه‌ای رهایم نکرده، تنهایم بگذارد و می‌دانستم دیگری برایم در نظر گرفته که رنگ از صورتم پرید. دوباره به سمتش برگشتم و هرچقدر وحشی شده بود، همسرم بود و می‌ترسیدم مرا دست غریبه‌ای بسپارد که به گریه افتادم. از نگاه بی‌رحمش پس از ماه‌ها محبت می‌چکید، انگار نرفته دلتنگم شده و با بغضی که گلوگیرش شده بود، زمزمه کرد :«نیروها تو استان ختای جمع شدن، منم باید برم، زود برمی‌گردم!» و خودش هم از این رفتن ترسیده بود که به من دلگرمی می‌داد تا دلش آرام شود :«دیگه تا پیروزی چیزی نمونده، همه دنیا از حمایت می‌کنن! الان ارتش آزاد امکاناتش رو تو ترکیه جمع کرده تا با همه توان به حمله کنه!» 💠 یک ماه پیش که خبر جدایی تعدادی از افسران ارتش سوریه و تشکیل ارتش آزاد مستش کرده و رؤیای وزارت در دولت جدید خواب از سرش برده بود، نمی‌دانستم خودش هم راهی این لشگر می‌شود که صدایم لرزید :«تو برا چی میری؟» در این مدت هربار سوالی می‌کردم، فریاد می‌کشید و سنگینی این مأموریت، تیزی زبانش را کُند کرده بود که به آرامی پاسخ داد :«الان فرماندهی ارتش آزاد تو ترکیه تشکیل شده، اگه بخوام اینجا منتظر اومدن‌شون بمونم، هیچی نصیبم نمیشه!» 💠 جریان در رگ‌هایم به لرزه افتاده و نمی‌دانستم با من چه خواهد کرد که مظلومانه التماسش کردم :«بذار برگردم !» و فقط ترس از دست دادن من می‌توانست شیشه بغضش را بشکند که صدایش خش افتاد :«فکر کردی می‌میرم که می‌خوای بذاری بری؟» معصومانه نگاهش می‌کردم تا دست از سر من بردارد و او نقشه دیگری کشیده بود که قاطعانه دستور داد :«ولید یه خونواده تو بهم معرفی کرده، تو میری اونجا تا من برگردم.» 💠 سپس از کیفش روبنده و چادری مشکی بیرون کشید و مقابلم گرفت :«این خانواده هستن، باید اینا رو بپوشی تا شبیه خودشون بشی.» و پیش از آنکه نام وهابیت جانم را بگیرد، با لحنی محکم هشدار داد :«اگه می‌خوای مثل دفعه قبل اذیت نشی، نباید بذاری کسی بفهمه ایرانی هستی! ولید بهشون گفته تو از وهابی‌های افغانستانی!» از میزبانان وهابی تنها خاطره سر بریدن برایم مانده و از رفتن به این خانه تا حد مرگ کرده بودم که با هق‌هق گریه به پایش افتادم :«تورو خدا بذار من برگردم ایران!» و همین گریه طاقتش را تمام کرده بود که با هر دو دستش شانه‌ام را به سمت خودش کشید و صدایش آتش گرفت :«چرا نمی‌فهمی نمی‌خوام از دستت بدم؟» 💠 خودم را از میان دستانش بیرون کشیدم که حرارت احساسش مثل جهنم بود و تنم را می‌سوزاند. با ضجه التماسش می‌کردم تا خلاصم کند و اینهمه باران گریه در دل سنگش اثر نمی‌کرد که همان شب مرا با خودش برد. در انتهای کوچه‌ای تنگ و تاریک، زیر بارش باران، مرا دنبال خودش می‌کشید و حس می‌کردم به سمت می‌روم که زیر روبنده زار می‌زدم و او ناامیدانه دلداری‌ام می‌داد :«خیلی طول نمی‌کشه، زود برمی‌گردم و دوباره می‌برمت پیش خودم! اونموقع دیگه آزاد شده و مبارزه‌مون نتیجه داده!» 💠 اما خودش هم فاتحه دیدار دوباره‌ام را خوانده بود که چشمانش خیس و دستش به قدرت قبل نبود و من نمی خواستم به این خانه بروم که با همه قدرت دستم را کشیدم و تنها چند قدم دویدم که چادرم زیر پایم ماند و با صورت زمین خوردم. تمام چادرم از خاک خیس کوچه گِلی شده بود، ردّ گرم خون را روی صورتم حس می‌کردم، بدنم از درد به زمین چسبیده و باید می‌کردم که دوباره بلند شدم و سعد خودش را بالای سرم رسانده بود که بازویم را از پشت سر کشید. 💠 طوری بازویم را زیر انگشتانش فشار داد که ناله در گلویم شکست و با صدایی خفه تهدیدم کرد :«اگه بخوای تو این خونه از این کارا بکنی، زنده‌ات نمی‌ذارن نازنین!» روبنده را از صورتم بالا کشید و تازه دید صورتم از اشک و پیشانی‌ام پُر شده که چشمانش از غصه شعله کشید :«چرا با خودت این کارو می‌کنی نازنین؟» با روبنده خیسم صورتم را پاک کرد و نمی‌دانست با این زخم پیشانی چه کند که دوباره با گریه تمنا کردم :«سعد بذار من برگردم ...» 💠 روبنده را روی زخم پیشانی‌ام فشار داد تا کمتر خونریزی کند، با دست دیگرش دستم را روی روبنده قرار داد و بی‌توجه به التماسم نجوا کرد :«اینو روش محکم نگه دار!» و باز به راه افتاد و این جنازه را دوباره دنبال خودش می‌کشید تا به در فلزی قهوه‌ای رنگی رسیدیم. او در زد و قلب من در قفسه سینه می‌لرزید که مرد مُسنی در خانه را باز کرد. با چشمان ریزش به صورت خیس و خونی‌ام خیره ماند و سعد می‌خواست پای را پنهان کند که با لحنی به ظاهر مضطرب توضیح داد : «تو کوچه خورد زمین سرش شکست!»... @yadvare_shohada_mishkindasht
ستاد یادواره شهدای مشکین دشت به مناسبت سالگرد شهادت شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی برگزار می کند. مسابقه 🌹میثاق آسمانی🌹 وصیت نامه خوانی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی پس از مطالعه متن وصیت نامه سیاسی الهی شهید میتوانید پاسخ سوالات مطرح شده را به آی دی زیر ارسال نمایید. 📌تلگرام: @setadeyadvareh 📌ایتا: @khadem_yadvare_shohada فایل وصیت نامه و سوالات را می توانید از کانال ستاد یادواره شهدای مشکین دشت در تلگرام و ایتا دریافت نمایید. @yadvare_shohada_mishkindasht به قید قرعه از بین افرادی که پاسخ های صحیح را ارسال نمایند هدایایی اهدا می گردد.
وصیت نامه شهید قاسم سلیمانی(1).pdf
حجم: 485.8K
وصیت نامه الهی سیاسی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی @yadvare_shohada_mishkindasht
سوالات مسابقه میثاق آسمانی(1).pdf
حجم: 419.3K
سوالات مسابقه میثاق آسمانی (وصیت نامه خوانی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی) @yadvare_shohada_mishkindasht
مرز ما است.. هرجا اوست، خاک ماست؛ سامرا، غزه، حلب، ، چه فرقی می‌کند؟ پس در طلب باشی، درِ باغ بالأخره باز می‌شود.. @yadvare_shohada_mishkindasht
تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے 49 🍃🌸ڪلام حق امروز هدیہ به روح: سیدمهدی حسینی 🌸🍃 @yadvare_shohada_mishkindasht
❄️وقتی زمستون شد و تو پالتوی گرم و نرمت آروم زير بارون و برف قدم ميزنی و لذت ميبری 👆اینو یادت باشه که آرامش و امنیت داخل کشور رو مدیون مرزبانانی هستی که با جان و دل از مرزها محافظت میکنند @yadvare_shohada_mishkindasht
🌸🍂 📄 ◽️همیشه مےگفت : زیباترین شهادت را می‌خواهم ! یڪ بار پرسیدم : شهادت خودش زیباست ، زییاترین شهادت چگونه است ؟! ◽️در جواب گفت : این است ڪه جنازه‌اے هم از انسان باقے نماند..... °•{هادے دلهـــــا 🍃🌹}•° @yadvare_shohada_mishkindasht
3.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ این موارد را به نسل بعد یادآوری کنید 🔺 مدعیان تعامل و مذاکره؛ مدعیان روشنفکری؛ مدعیان اعتدال 🔺اشک پدر هسته‌ای ایران را درآوردند 🔺منتقدان را به صدا و سیما راه ندادند 🔺دانشمند هسته‌ای را در اداره آب و فاضلاب سرگرم کردند 🔺باعث فرار دانشمندان از کشور شدند 🔹 نگذاریم تاریخ تحریف شود @yadvare_shohada_mishkindasht
🕊 ۱۱ روز مانده تا سالگرد آسمانی شدن شهید سرباز حاج قاسم سلیمانی، ابومهدی المهندس و یارانشان🕊 @yadvare_shohada_mishkindasht