📷مزار شهید سلیمانی در شب یلدا
#شهید_عزیز
@yadvare_shohada_mishkindasht
🔴 انتقاد جدی کیهان به رئیس #قوه_قضاییه بخاطر اهمال در کنترل #فضای_مجازی
روزنامهی کیهان نوشت:
🔗 این روزها خبرهای تلخی از دامنه گسترده دامهای مجازی به گوش میرسد؛ از جولان سایتها و صفحات اینستاگرامی قمار و شرطبندیهای خانمانسوز تا راهاندازی پویشهای مبتذل و افزایش لایوهای حیرتانگیز و پردهدرانهای که مستقیم دختران و پسران نوجوان کشورمان را هدف گرفته است.
از قوه قضائیه انتظار میرود به موضوع رهاشدگی فضای مجازی در کشور جدیتر از قبل ورود پیدا کند.
کاش ریاست محترم قوه قضائیه همانطور که به درستی برای بررسی آبگرفتگی منازل مردم و سیلاب در خوزستان نماینده ویژه به منطقه اعزام کردند، گروهی ویژه را برای پیگیری سریع سیل ویرانگر و مخرب و آلوده فضای مجازی که زندگی مردم را تهدید میکند تشکیل دهند.
@yadvare_shohada_mishkindasht
07.mp3
26.51M
💐🥀🕊🌹🕊🥀💐
#کتاب_صوتی
#وقتی_مهتاب_گم_شد
#خاطرات_شهید
#علی_خوش_لفظ
💐 قسمت #هفتم💐
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
💐🥀🕊🌹🕊🥀💐
@yadvare_shohada_mishkindasht
✍️ #رمان_دمشق_شهر_عشق
#قسمت_چهاردهم
💠 باورم نمیشد پس از شش ماه که لحظهای رهایم نکرده، تنهایم بگذارد و میدانستم #زندانبان دیگری برایم در نظر گرفته که رنگ از صورتم پرید. دوباره به سمتش برگشتم و هرچقدر وحشی شده بود، همسرم بود و میترسیدم مرا دست غریبهای بسپارد که به گریه افتادم.
از نگاه بیرحمش پس از ماهها محبت میچکید، انگار نرفته دلتنگم شده و با بغضی که گلوگیرش شده بود، زمزمه کرد :«نیروها تو استان ختای #ترکیه جمع شدن، منم باید برم، زود برمیگردم!» و خودش هم از این رفتن ترسیده بود که به من دلگرمی میداد تا دلش آرام شود :«دیگه تا پیروزی چیزی نمونده، همه دنیا از #ارتش_آزاد حمایت میکنن! الان ارتش آزاد امکاناتش رو تو ترکیه جمع کرده تا با همه توان به #سوریه حمله کنه!»
💠 یک ماه پیش که خبر جدایی تعدادی از افسران ارتش سوریه و تشکیل ارتش آزاد مستش کرده و رؤیای وزارت در دولت جدید خواب از سرش برده بود، نمیدانستم خودش هم راهی این لشگر میشود که صدایم لرزید :«تو برا چی میری؟»
در این مدت هربار سوالی میکردم، فریاد میکشید و سنگینی این مأموریت، تیزی زبانش را کُند کرده بود که به آرامی پاسخ داد :«الان فرماندهی ارتش آزاد تو ترکیه تشکیل شده، اگه بخوام اینجا منتظر اومدنشون بمونم، هیچی نصیبم نمیشه!»
💠 جریان #خون در رگهایم به لرزه افتاده و نمیدانستم با من چه خواهد کرد که مظلومانه التماسش کردم :«بذار برگردم #ایران!» و فقط ترس از دست دادن من میتوانست شیشه بغضش را بشکند که صدایش خش افتاد :«فکر کردی میمیرم که میخوای بذاری بری؟»
معصومانه نگاهش میکردم تا دست از سر من بردارد و او نقشه دیگری کشیده بود که قاطعانه دستور داد :«ولید یه خونواده تو #داریا بهم معرفی کرده، تو میری اونجا تا من برگردم.»
💠 سپس از کیفش روبنده و چادری مشکی بیرون کشید و مقابلم گرفت :«این خانواده #وهابی هستن، باید اینا رو بپوشی تا شبیه خودشون بشی.» و پیش از آنکه نام وهابیت جانم را بگیرد، با لحنی محکم هشدار داد :«اگه میخوای مثل دفعه قبل اذیت نشی، نباید بذاری کسی بفهمه ایرانی هستی! ولید بهشون گفته تو از وهابیهای افغانستانی!»
از میزبانان وهابی تنها خاطره سر بریدن برایم مانده و از رفتن به این خانه تا حد مرگ #وحشت کرده بودم که با هقهق گریه به پایش افتادم :«تورو خدا بذار من برگردم ایران!» و همین گریه طاقتش را تمام کرده بود که با هر دو دستش شانهام را به سمت خودش کشید و صدایش آتش گرفت :«چرا نمیفهمی نمیخوام از دستت بدم؟»
💠 خودم را از میان دستانش بیرون کشیدم که حرارت احساسش مثل جهنم بود و تنم را میسوزاند. با ضجه التماسش میکردم تا خلاصم کند و اینهمه باران گریه در دل سنگش اثر نمیکرد که همان شب مرا با خودش برد.
در انتهای کوچهای تنگ و تاریک، زیر بارش باران، مرا دنبال خودش میکشید و حس میکردم به سمت #قبرم میروم که زیر روبنده زار میزدم و او ناامیدانه دلداریام میداد :«خیلی طول نمیکشه، زود برمیگردم و دوباره میبرمت پیش خودم! اونموقع دیگه #سوریه آزاد شده و مبارزهمون نتیجه داده!»
💠 اما خودش هم فاتحه دیدار دوبارهام را خوانده بود که چشمانش خیس و دستش به قدرت قبل نبود و من نمی خواستم به این خانه بروم که با همه قدرت دستم را کشیدم و تنها چند قدم دویدم که چادرم زیر پایم ماند و با صورت زمین خوردم.
تمام چادرم از خاک خیس کوچه گِلی شده بود، ردّ گرم خون را روی صورتم حس میکردم، بدنم از درد به زمین چسبیده و باید #فرار میکردم که دوباره بلند شدم و سعد خودش را بالای سرم رسانده بود که بازویم را از پشت سر کشید.
💠 طوری بازویم را زیر انگشتانش فشار داد که ناله در گلویم شکست و با صدایی خفه تهدیدم کرد :«اگه بخوای تو این خونه از این کارا بکنی، زندهات نمیذارن نازنین!»
روبنده را از صورتم بالا کشید و تازه دید صورتم از اشک و #خونِ پیشانیام پُر شده که چشمانش از غصه شعله کشید :«چرا با خودت این کارو میکنی نازنین؟» با روبنده خیسم صورتم را پاک کرد و نمیدانست با این زخم پیشانی چه کند که دوباره با گریه تمنا کردم :«سعد بذار من برگردم #ایران...»
💠 روبنده را روی زخم پیشانیام فشار داد تا کمتر خونریزی کند، با دست دیگرش دستم را روی روبنده قرار داد و بیتوجه به التماسم نجوا کرد :«اینو روش محکم نگه دار!» و باز به راه افتاد و این جنازه را دوباره دنبال خودش میکشید تا به در فلزی قهوهای رنگی رسیدیم.
او در زد و قلب من در قفسه سینه میلرزید که مرد مُسنی در خانه را باز کرد. با چشمان ریزش به صورت خیس و خونیام خیره ماند و سعد میخواست پای #فرارم را پنهان کند که با لحنی به ظاهر مضطرب توضیح داد : «تو کوچه خورد زمین سرش شکست!»...
#ادامه_دارد
@yadvare_shohada_mishkindasht
ستاد یادواره شهدای مشکین دشت به مناسبت سالگرد شهادت شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی برگزار می کند.
مسابقه 🌹میثاق آسمانی🌹
وصیت نامه خوانی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی
پس از مطالعه متن وصیت نامه سیاسی الهی شهید میتوانید پاسخ سوالات مطرح شده را به آی دی زیر ارسال نمایید.
📌تلگرام:
@setadeyadvareh
📌ایتا:
@khadem_yadvare_shohada
فایل وصیت نامه و سوالات را می توانید از کانال ستاد یادواره شهدای مشکین دشت در تلگرام و ایتا دریافت نمایید.
@yadvare_shohada_mishkindasht
به قید قرعه از بین افرادی که پاسخ های صحیح را ارسال نمایند هدایایی اهدا می گردد.
#سردار_دلها_راهت_ادامه_دارد
#میثاق_آسمانی
#ستاد_یادواره_شهدای_مشکین_دشت
#شهید_قاسم_سلیمانی
وصیت نامه شهید قاسم سلیمانی(1).pdf
485.8K
وصیت نامه الهی سیاسی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی
@yadvare_shohada_mishkindasht
سوالات مسابقه میثاق آسمانی(1).pdf
419.3K
سوالات مسابقه میثاق آسمانی (وصیت نامه خوانی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی)
@yadvare_shohada_mishkindasht
مرز ما #عشق است..
هرجا اوست، #آنجا خاک ماست؛
سامرا، غزه، حلب، #تهران،
چه فرقی میکند؟
پس در طلب #معشوق باشی،
درِ باغ #شهادت بالأخره باز میشود..
#شهید_سید_مهدی_حسینی
#سلام_صبحتون_شهدایی
@yadvare_shohada_mishkindasht
تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے
49
🍃🌸ڪلام حق امروز هدیہ
به روح:
#شهید_ سیدمهدی حسینی 🌸🍃
@yadvare_shohada_mishkindasht
❄️وقتی زمستون شد و تو پالتوی گرم و نرمت
آروم زير بارون و برف قدم ميزنی و لذت ميبری
👆اینو یادت باشه که آرامش و امنیت داخل کشور رو مدیون مرزبانانی هستی که با جان و دل از مرزها محافظت میکنند
@yadvare_shohada_mishkindasht
🌸🍂
#بــــرگــےازخاطــــراتــــــ 📄
◽️همیشه مےگفت :
زیباترین شهادت را میخواهم !
یڪ بار پرسیدم :
شهادت خودش زیباست ،
زییاترین شهادت چگونه است ؟!
◽️در جواب گفت :
#زیباترین_شهادت این است ڪه
جنازهاے هم از انسان باقے نماند.....
°•{هادے دلهـــــا
#شهید_ابراهیــــم_هــــادے🍃🌹}•°
@yadvare_shohada_mishkindasht
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ این موارد را به نسل بعد یادآوری کنید
🔺 مدعیان تعامل و مذاکره؛ مدعیان روشنفکری؛ مدعیان اعتدال
🔺اشک پدر هستهای ایران را درآوردند
🔺منتقدان را به صدا و سیما راه ندادند
🔺دانشمند هستهای را در اداره آب و فاضلاب سرگرم کردند
🔺باعث فرار دانشمندان از کشور شدند
🔹 نگذاریم تاریخ تحریف شود
@yadvare_shohada_mishkindasht
🕊 ۱۱ روز مانده تا سالگرد آسمانی شدن شهید سرباز حاج قاسم سلیمانی، ابومهدی المهندس و یارانشان🕊
#میثاق_نامه
@yadvare_shohada_mishkindasht
🔴چرا بسته معیشتی کرونا به برخی از افراد اعطا نشد؟
♦️حسین میرزایی، سخنگوی حمایت جبرانی معیشت خانوارها:برای بسته معیشتی کرونا بودجه محدودی در نظر گرفته شده است.
♦️وزارت رفاه موظف شد تا ۳۴ میلیون نفر از اقشار ضعیف جامعه را شناسایی کند.
♦️باید این افراد دریافت کننده یارانه نقدی و بسته معیشتی باشند و درآمد ثابت، شغل و بیمه پردازی نداشته باشند و مجموع درآمد خانوارها کمتر از حداقل دستمزد مصوب سال باشد و همچنین حداقل گردش مالی را داشته باشند.
♦️افرادی که این شاخصها را دارند، شناسایی و برای واریز معرفی شدهاند.
♦️به دلیل محدودیت بودجه، شناسایی بیش از ۳۴ میلیون خانوار امکان پذیر نبود، به همین دلیل برخی از افراد مشمول نشدند.
@yadvare_shohada_mishkindasht
ستاد یادواره شهدای مشکین دشت به مناسبت سالگرد شهادت شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی برگزار می کند.
مسابقه 🌹میثاق آسمانی🌹
وصیت نامه خوانی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی
پس از مطالعه متن وصیت نامه سیاسی الهی شهید میتوانید پاسخ سوالات مطرح شده را به آی دی زیر ارسال نمایید.
📌تلگرام:
@setadeyadvareh
📌ایتا:
@khadem_yadvare_shohada
فایل وصیت نامه و سوالات را می توانید از کانال ستاد یادواره شهدای مشکین دشت در تلگرام و ایتا دریافت نمایید.
@yadvare_shohada_mishkindasht
به قید قرعه از بین افرادی که پاسخ های صحیح را ارسال نمایند هدایایی اهدا می گردد.
#سردار_دلها_راهت_ادامه_دارد
#میثاق_آسمانی
#ستاد_یادواره_شهدای_مشکین_دشت
#شهید_قاسم_سلیمانی
سوالات مسابقه میثاق آسمانی(1).pdf
419.3K
سوالات مسابقه میثاق آسمانی (وصیت نامه خوانی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی)
@yadvare_shohada_mishkindasht
وصیت نامه سردار دلها.pdf
485.8K
وصیت نامه الهی سیاسی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی
@yadvare_shohada_mishkindasht
🌻شهادت فقط جنگ نیست،
🔹اگر بهش معتقد باشی،
🌻قطعا شهید میشی..
#شهید_حمید_مقیمیان
@yadvare_shohada_mishkindasht
08.mp3
28.85M
💐🥀🕊🌹🕊🥀💐
#کتاب_صوتی
#وقتی_مهتاب_گم_شد
#خاطرات_شهید
#علی_خوش_لفظ
💐 قسمت #هشتم💐
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
💐🥀🕊🌹🕊🥀💐
@yadvare_shohada_mishkindasht
💐🥀🕊🌹🕊🥀💐
12.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷 آخرین زیارت....
تنها رفتی و بی تو.... موجی سرگردانم....
دریایم باش....
دنیا بی تو بی معنا.... آخر کجا ماندی... برگرد این خاک....😭
#حاج_قاسم
@yadvare_shohada_mishkindasht
✍ #رمان_دمشق_شهر_عشق
#قسمت_پانزدهم
💠 صورت بزرگ مرد زیر حجم انبوهی از ریش و سبیل خاکستری در هم رفت و به گریههایم #شک کرده بود که با تندی حساب کشید :«چرا گریه میکنی؟ ترسیدی؟»
خشونت خوابیده در صدا و صورت این زندانبان جدید جانم را به لبم رسانده بود و حتی نگاهم از ترس میتپید که سعد مرا به سمت خانه هل داد و دوباره بهانه چید :«نه ابوجعده! چون من میخوام برم، نگرانه!»
💠 بدنم بهقدری میلرزید که از زیر چادر هم پیدا بود و دروغ سعد باورش شده بود که با لحنی بیروح ارشادم کرد :«شوهرت داره عازم #جهاد میشه، تو باید افتخار کنی!»
سپس از مقابل در کنار رفت تا داخل شوم و این خانه برایم بوی #مرگ میداد که به سمت سعد چرخیدم و با لبهایی که از ترس میلرزید، بیصدا التماسش کردم :«توروخدا منو با خودت ببر، من دارم سکته میکنم!»
💠 دستم سُست شده و دیگر نمیتوانستم روی زخمم را بگیرم که روبنده را رها کردم و دوباره خون از گوشه صورتم جاری شد.
نفسهایش به تپش افتاده و در سکوتی ساده نگاهم میکرد، خیال کردم دلش به رحم آمده که هر دو دستش را گرفتم و در گلویم ضجه زدم :«بذار برم، من از این خونه میترسم...» و هنوز نفسم به آخر نرسیده، صدای نکره ابوجعده از پشت سرم بلند شد :«اینطوری گریه میکنی، اگه پای شوهرت برای #جهاد بلنگه، گناهش پای تو نوشته میشه!»
💠 نمیدانست سعد به بوی غنیمت به #ترکیه میرود و دل سعد هم سختتر از سنگ شده بود که به چشمانم خیره ماند و نجوا کرد :«بذارم بری که منو تحویل نیروهای امنیتی بدی؟»
شیشه چشمانم از گریه پر شده و به سختی صورتش را میدیدم، با انگشتان سردم به دستش چنگ زدم تا رهایم نکند و با هقهق گریه قسم خوردم :«بخدا به هیچکس هیچی نمیگم، فقط بذار برم! اصلا هر جا تو بگی باهات میام، فقط منو از اینجا ببر!»
💠 روی نگاهش را پردهای از اشک پوشانده و شاید دلش ذرهای نرم شده بود که دستی #چادرم را از پشت سر کشید و من از ترس جیغ زدم. بهسرعت به سمت در چرخیدم و دیدم زن جوانی در پاشنه درِ خانه، چادرم را گرفته و با اخم توبیخم کرد :«از #خدا و رسولش خجالت نمیکشی انقدر بیتابی میکنی؟»
سعد دستانش را از حلقه دستانم بیرون کشید تا مرا تحویل دهد و به جای او زن دستم را گرفت و با یک تکان به داخل خانه کشید.
💠 راهرویی تاریک و بلند که در انتهایش چراغی روشن بود و هوای گرفته خانه در همان اولین قدم نفسم را خفه کرد. وحشتزده صورتم را به سمت در چرخاندم، سعد با غصه نگاهم میکرد و دیگر فرصتی برای التماس نبود که مقابل چشمانم ابوجعده در را به هم کوبید.
باورم نمیشد سعد به همین راحتی رهایم کرده و تنها در این خانه گرفتار شدم که تنم یخ زد. در حصار دستان زن پر و بال میزدم تا خودم را دوباره به در برسانم و او با قدرت مرا به داخل خانه میکشید و سرسختانه نصیحتم میکرد :«اینهمه زن شوهراشون رو فرستادن #جهاد! باید محکم باشی تا خدا نصرت خودش رو به دست ما رقم بزنه!» و من بیپروا ضجه میزدم تا رهایم کند که نهیب ابوجعده قلبم را پاره کرد :«خفه شو! کی به تو اجازه داده جلو #نامحرم صداتو بلند کنی؟»
💠 با شانههای پهنش روبرویم ایستاده و از دستان درشتش که به هم فشار میداد حس کردم میخواهد کتکم بزند که نفسم در سینه بند آمد و صدایم در گلو خفه شد.
زن دوباره دستم را کشید و با غیظی که گلویش را پُر کرده بود، تحقیرم کرد :«تو که طاقت دوری شوهرت رو نداری، چطوری میخوای #جهاد کنی؟» میان اتاق رسیده بودیم و دستم هنوز در دستش میلرزید که به سمتم چرخید و بیرحمانه تکلیفم را مشخص کرد :«تو نیومدی اینجا که گریه کنی و ما نازت رو بکشیم! تا رسیدن #ارتش_آزاد به داریا، ما باید ریشه #رافضیها رو تو این شهر خشک کنیم!»
💠 اصلاً نمیدید صورتم غرق اشک و #خون شده و از چشمان خیس و سکوت مظلومانهام عصبی شده بود که رو به ابوجعده اعتراض کرد :«این لالِ؟»
ابوجعده سر تا پای لرزانم را تماشا کرد و از چشمانش نجاست میبارید که نگاهش روی صورتم چسبید و به زن جواب داد :«#افغانیه! بلد نیس خیلی #عربی صحبت کنه!» و انگار زیبایی و تنهاییام قلقلکش میداد که به زخم پیشانیام اشاره کرد و بیمقدمه پرسید :«شوهرت همیشه کتکت میزنه؟»
💠 دندانهایم از #ترس به هم میخورد و خیال کرد از سرما لرز کردهام که به همسر جوانش دستور داد :«بسمه! یه لباس براش بیار، خیس شده!» و منتظر بود او تنهایمان بگذرد که قدمی دیگر به سمتم آمد و زیر لب پرسید :«اگه اذیتت میکنه، میخوای #طلاق بگیری؟»...
#ادامه_دارد
@yadvare_shohada_mishkindasht
ستاد یادواره شهدای مشکین دشت به مناسبت سالگرد شهادت شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی برگزار می کند.
مسابقه 🌹میثاق آسمانی🌹
وصیت نامه خوانی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی
پس از مطالعه متن وصیت نامه سیاسی الهی شهید میتوانید پاسخ سوالات مطرح شده را به آی دی زیر ارسال نمایید.
📌تلگرام:
@setadeyadvareh
📌ایتا:
@khadem_yadvare_shohada
فایل وصیت نامه و سوالات را می توانید از کانال ستاد یادواره شهدای مشکین دشت در تلگرام و ایتا دریافت نمایید.
@yadvare_shohada_mishkindasht
به قید قرعه از بین افرادی که پاسخ های صحیح را ارسال نمایند هدایایی اهدا می گردد.
#سردار_دلها_راهت_ادامه_دارد
#میثاق_آسمانی
#ستاد_یادواره_شهدای_مشکین_دشت
#شهید_قاسم_سلیمانی
سوالات مسابقه میثاق آسمانی(1).pdf
419.3K
سوالات مسابقه میثاق آسمانی (وصیت نامه خوانی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی)
@yadvare_shohada_mishkindasht
وصیت نامه سردار دلها.pdf
485.8K
وصیت نامه الهی سیاسی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی
@yadvare_shohada_mishkindasht
❁﷽❁
آیینہ و آب ، حاصل یاد شماست
آمیزۀ درد و داغ ، همزاد شماست
این خاڪ ڪہ از ترنّم لالہ پُر است
دفترچۀ خاطرات فریاد شماست
#سلام ✋🌸
#صبحتان_شهــدایـے🌸
🌸شهید علی اسماعیل پور🌸
تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے
50
🍃🌸ڪلام حق امروز هدیہ
به روح:
#شهید_علی اسماعیل پور 🌸🍃
@yadvare_shohada_mishkindasht
🕊 ۱۰ روز مانده تا سالگرد آسمانی شدن شهید سرباز حاج قاسم سلیمانی، ابومهدی المهندس و یارانشان🕊
#میثاق_نامه
@yadvare_shohada_mishkindasht
4_5864116782796637630.mp3
6.48M
🔳 #ایام_فاطمیه
🌴جونم داره میره
🌴که جوونم داره میره
🎤 #حمید_علیمی
⏯ #تک
👌بسیار دلنشین
🔴گلچین بهترین #مداحی های روز
♨️
@yadvare_shohada_mishkindasht
همسرشون مےگُفتند:
بعضے از روزهاے جمعہ
تلفنِ همراهش خاموش بود📲
وقتے دلیلش رو مےپرسیدم
مےگفت:
ارتباطم رو با دنیآ کمتر میکُنم
تا امروز کہ متعلق
بہ امامزمانم -عج- هست
بیشتر با امامزمان باشم
بیشتر بہ یاد امامزمان باشم.. ♥️🌿
@yadvare_shohada_mishkindasht