eitaa logo
ستاد یادواره شهدای مشکین دشت
416 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
45 فایل
کانال ستاد یادواره شهدای مشکین دشت به‌منظور ترویج فرهنگ ایثار ،شهادت و بزرگداشت اقدامات ارزنده ۱۰۳ شهید گرانقدر و ۸ شهید گمنام شهر مشکین دشت تاسیس شده است. ادمین کانال: @L_a_110 لینک کانال: @yadvare_shohada_meshkindasht
مشاهده در ایتا
دانلود
📷مزار شهید سلیمانی در شب یلدا @yadvare_shohada_mishkindasht
🔴 انتقاد جدی کیهان به رئیس بخاطر اهمال در کنترل روزنامه‌ی کیهان نوشت: 🔗 این روزها خبرهای تلخی از دامنه گسترده دام‌های مجازی به گوش می‌رسد؛ از جولان سایت‌ها و صفحات اینستاگرامی قمار و شرط‌بندی‌های خانمان‌سوز تا راه‌اندازی پویش‌های مبتذل و افزایش لایوهای حیرت‌انگیز و پرده‌درانه‌ای که مستقیم دختران و پسران نوجوان کشورمان را هدف گرفته است. از قوه قضائیه انتظار می‌رود به موضوع رهاشدگی فضای مجازی در کشور جدی‌تر از قبل ورود پیدا کند. کاش ریاست محترم قوه قضائیه همانطور که به درستی برای بررسی آبگرفتگی منازل مردم و سیلاب در خوزستان نماینده ویژه به منطقه اعزام کردند، گروهی ویژه را برای پیگیری سریع سیل ویرانگر و مخرب و آلوده فضای مجازی که زندگی مردم را تهدید می‌کند تشکیل دهند. @yadvare_shohada_mishkindasht
✍️ 💠 باورم نمی‌شد پس از شش ماه که لحظه‌ای رهایم نکرده، تنهایم بگذارد و می‌دانستم دیگری برایم در نظر گرفته که رنگ از صورتم پرید. دوباره به سمتش برگشتم و هرچقدر وحشی شده بود، همسرم بود و می‌ترسیدم مرا دست غریبه‌ای بسپارد که به گریه افتادم. از نگاه بی‌رحمش پس از ماه‌ها محبت می‌چکید، انگار نرفته دلتنگم شده و با بغضی که گلوگیرش شده بود، زمزمه کرد :«نیروها تو استان ختای جمع شدن، منم باید برم، زود برمی‌گردم!» و خودش هم از این رفتن ترسیده بود که به من دلگرمی می‌داد تا دلش آرام شود :«دیگه تا پیروزی چیزی نمونده، همه دنیا از حمایت می‌کنن! الان ارتش آزاد امکاناتش رو تو ترکیه جمع کرده تا با همه توان به حمله کنه!» 💠 یک ماه پیش که خبر جدایی تعدادی از افسران ارتش سوریه و تشکیل ارتش آزاد مستش کرده و رؤیای وزارت در دولت جدید خواب از سرش برده بود، نمی‌دانستم خودش هم راهی این لشگر می‌شود که صدایم لرزید :«تو برا چی میری؟» در این مدت هربار سوالی می‌کردم، فریاد می‌کشید و سنگینی این مأموریت، تیزی زبانش را کُند کرده بود که به آرامی پاسخ داد :«الان فرماندهی ارتش آزاد تو ترکیه تشکیل شده، اگه بخوام اینجا منتظر اومدن‌شون بمونم، هیچی نصیبم نمیشه!» 💠 جریان در رگ‌هایم به لرزه افتاده و نمی‌دانستم با من چه خواهد کرد که مظلومانه التماسش کردم :«بذار برگردم !» و فقط ترس از دست دادن من می‌توانست شیشه بغضش را بشکند که صدایش خش افتاد :«فکر کردی می‌میرم که می‌خوای بذاری بری؟» معصومانه نگاهش می‌کردم تا دست از سر من بردارد و او نقشه دیگری کشیده بود که قاطعانه دستور داد :«ولید یه خونواده تو بهم معرفی کرده، تو میری اونجا تا من برگردم.» 💠 سپس از کیفش روبنده و چادری مشکی بیرون کشید و مقابلم گرفت :«این خانواده هستن، باید اینا رو بپوشی تا شبیه خودشون بشی.» و پیش از آنکه نام وهابیت جانم را بگیرد، با لحنی محکم هشدار داد :«اگه می‌خوای مثل دفعه قبل اذیت نشی، نباید بذاری کسی بفهمه ایرانی هستی! ولید بهشون گفته تو از وهابی‌های افغانستانی!» از میزبانان وهابی تنها خاطره سر بریدن برایم مانده و از رفتن به این خانه تا حد مرگ کرده بودم که با هق‌هق گریه به پایش افتادم :«تورو خدا بذار من برگردم ایران!» و همین گریه طاقتش را تمام کرده بود که با هر دو دستش شانه‌ام را به سمت خودش کشید و صدایش آتش گرفت :«چرا نمی‌فهمی نمی‌خوام از دستت بدم؟» 💠 خودم را از میان دستانش بیرون کشیدم که حرارت احساسش مثل جهنم بود و تنم را می‌سوزاند. با ضجه التماسش می‌کردم تا خلاصم کند و اینهمه باران گریه در دل سنگش اثر نمی‌کرد که همان شب مرا با خودش برد. در انتهای کوچه‌ای تنگ و تاریک، زیر بارش باران، مرا دنبال خودش می‌کشید و حس می‌کردم به سمت می‌روم که زیر روبنده زار می‌زدم و او ناامیدانه دلداری‌ام می‌داد :«خیلی طول نمی‌کشه، زود برمی‌گردم و دوباره می‌برمت پیش خودم! اونموقع دیگه آزاد شده و مبارزه‌مون نتیجه داده!» 💠 اما خودش هم فاتحه دیدار دوباره‌ام را خوانده بود که چشمانش خیس و دستش به قدرت قبل نبود و من نمی خواستم به این خانه بروم که با همه قدرت دستم را کشیدم و تنها چند قدم دویدم که چادرم زیر پایم ماند و با صورت زمین خوردم. تمام چادرم از خاک خیس کوچه گِلی شده بود، ردّ گرم خون را روی صورتم حس می‌کردم، بدنم از درد به زمین چسبیده و باید می‌کردم که دوباره بلند شدم و سعد خودش را بالای سرم رسانده بود که بازویم را از پشت سر کشید. 💠 طوری بازویم را زیر انگشتانش فشار داد که ناله در گلویم شکست و با صدایی خفه تهدیدم کرد :«اگه بخوای تو این خونه از این کارا بکنی، زنده‌ات نمی‌ذارن نازنین!» روبنده را از صورتم بالا کشید و تازه دید صورتم از اشک و پیشانی‌ام پُر شده که چشمانش از غصه شعله کشید :«چرا با خودت این کارو می‌کنی نازنین؟» با روبنده خیسم صورتم را پاک کرد و نمی‌دانست با این زخم پیشانی چه کند که دوباره با گریه تمنا کردم :«سعد بذار من برگردم ...» 💠 روبنده را روی زخم پیشانی‌ام فشار داد تا کمتر خونریزی کند، با دست دیگرش دستم را روی روبنده قرار داد و بی‌توجه به التماسم نجوا کرد :«اینو روش محکم نگه دار!» و باز به راه افتاد و این جنازه را دوباره دنبال خودش می‌کشید تا به در فلزی قهوه‌ای رنگی رسیدیم. او در زد و قلب من در قفسه سینه می‌لرزید که مرد مُسنی در خانه را باز کرد. با چشمان ریزش به صورت خیس و خونی‌ام خیره ماند و سعد می‌خواست پای را پنهان کند که با لحنی به ظاهر مضطرب توضیح داد : «تو کوچه خورد زمین سرش شکست!»... @yadvare_shohada_mishkindasht
ستاد یادواره شهدای مشکین دشت به مناسبت سالگرد شهادت شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی برگزار می کند. مسابقه 🌹میثاق آسمانی🌹 وصیت نامه خوانی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی پس از مطالعه متن وصیت نامه سیاسی الهی شهید میتوانید پاسخ سوالات مطرح شده را به آی دی زیر ارسال نمایید. 📌تلگرام: @setadeyadvareh 📌ایتا: @khadem_yadvare_shohada فایل وصیت نامه و سوالات را می توانید از کانال ستاد یادواره شهدای مشکین دشت در تلگرام و ایتا دریافت نمایید. @yadvare_shohada_mishkindasht به قید قرعه از بین افرادی که پاسخ های صحیح را ارسال نمایند هدایایی اهدا می گردد.
وصیت نامه شهید قاسم سلیمانی(1).pdf
485.8K
وصیت نامه الهی سیاسی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی @yadvare_shohada_mishkindasht
سوالات مسابقه میثاق آسمانی(1).pdf
419.3K
سوالات مسابقه میثاق آسمانی (وصیت نامه خوانی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی) @yadvare_shohada_mishkindasht
مرز ما است.. هرجا اوست، خاک ماست؛ سامرا، غزه، حلب، ، چه فرقی می‌کند؟ پس در طلب باشی، درِ باغ بالأخره باز می‌شود.. @yadvare_shohada_mishkindasht
تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے 49 🍃🌸ڪلام حق امروز هدیہ به روح: سیدمهدی حسینی 🌸🍃 @yadvare_shohada_mishkindasht
❄️وقتی زمستون شد و تو پالتوی گرم و نرمت آروم زير بارون و برف قدم ميزنی و لذت ميبری 👆اینو یادت باشه که آرامش و امنیت داخل کشور رو مدیون مرزبانانی هستی که با جان و دل از مرزها محافظت میکنند @yadvare_shohada_mishkindasht
🌸🍂 📄 ◽️همیشه مےگفت : زیباترین شهادت را می‌خواهم ! یڪ بار پرسیدم : شهادت خودش زیباست ، زییاترین شهادت چگونه است ؟! ◽️در جواب گفت : این است ڪه جنازه‌اے هم از انسان باقے نماند..... °•{هادے دلهـــــا 🍃🌹}•° @yadvare_shohada_mishkindasht
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ این موارد را به نسل بعد یادآوری کنید 🔺 مدعیان تعامل و مذاکره؛ مدعیان روشنفکری؛ مدعیان اعتدال 🔺اشک پدر هسته‌ای ایران را درآوردند 🔺منتقدان را به صدا و سیما راه ندادند 🔺دانشمند هسته‌ای را در اداره آب و فاضلاب سرگرم کردند 🔺باعث فرار دانشمندان از کشور شدند 🔹 نگذاریم تاریخ تحریف شود @yadvare_shohada_mishkindasht
🕊 ۱۱ روز مانده تا سالگرد آسمانی شدن شهید سرباز حاج قاسم سلیمانی، ابومهدی المهندس و یارانشان🕊 @yadvare_shohada_mishkindasht
🔴چرا بسته معیشتی کرونا به برخی از افراد اعطا نشد؟ ♦️حسین میرزایی، سخنگوی حمایت جبرانی معیشت خانوار‌ها:برای بسته معیشتی کرونا بودجه محدودی در نظر گرفته شده است. ♦️وزارت رفاه موظف شد تا ۳۴ میلیون نفر از اقشار ضعیف جامعه را شناسایی کند. ♦️باید این افراد دریافت کننده یارانه نقدی و بسته معیشتی باشند و درآمد ثابت، شغل و بیمه پردازی نداشته باشند و مجموع درآمد خانوارها کمتر از حداقل دستمزد مصوب سال باشد و همچنین حداقل گردش مالی را داشته باشند. ♦️افرادی که این شاخص‌ها را دارند، شناسایی و برای واریز معرفی شده‌اند. ♦️به دلیل محدودیت بودجه، شناسایی بیش از ۳۴ میلیون خانوار امکان پذیر نبود، به همین دلیل برخی از افراد مشمول نشدند. @yadvare_shohada_mishkindasht
ستاد یادواره شهدای مشکین دشت به مناسبت سالگرد شهادت شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی برگزار می کند. مسابقه 🌹میثاق آسمانی🌹 وصیت نامه خوانی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی پس از مطالعه متن وصیت نامه سیاسی الهی شهید میتوانید پاسخ سوالات مطرح شده را به آی دی زیر ارسال نمایید. 📌تلگرام: @setadeyadvareh 📌ایتا: @khadem_yadvare_shohada فایل وصیت نامه و سوالات را می توانید از کانال ستاد یادواره شهدای مشکین دشت در تلگرام و ایتا دریافت نمایید. @yadvare_shohada_mishkindasht به قید قرعه از بین افرادی که پاسخ های صحیح را ارسال نمایند هدایایی اهدا می گردد.
سوالات مسابقه میثاق آسمانی(1).pdf
419.3K
سوالات مسابقه میثاق آسمانی (وصیت نامه خوانی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی) @yadvare_shohada_mishkindasht
وصیت نامه سردار دلها.pdf
485.8K
وصیت نامه الهی سیاسی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی @yadvare_shohada_mishkindasht
🌻شهادت فقط جنگ نیست، 🔹اگر بهش معتقد باشی، 🌻قطعا شهید میشی.. @yadvare_shohada_mishkindasht
12.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷 آخرین زیارت.... تنها رفتی و بی تو.... موجی سرگردانم.... دریایم باش.... دنیا بی تو بی معنا.... آخر کجا ماندی... برگرد این خاک....😭 @yadvare_shohada_mishkindasht
💠 صورت بزرگ مرد زیر حجم انبوهی از ریش و سبیل خاکستری در هم رفت و به گریه‌هایم کرده بود که با تندی حساب کشید :«چرا گریه می‌کنی؟ ترسیدی؟» خشونت خوابیده در صدا و صورت این زندان‌بان جدید جانم را به لبم رسانده بود و حتی نگاهم از ترس می‌تپید که سعد مرا به سمت خانه هل داد و دوباره بهانه چید :«نه ابوجعده! چون من می‌خوام برم، نگرانه!» 💠 بدنم به‌قدری می‌لرزید که از زیر چادر هم پیدا بود و دروغ سعد باورش شده بود که با لحنی بی‌روح ارشادم کرد :«شوهرت داره عازم میشه، تو باید افتخار کنی!» سپس از مقابل در کنار رفت تا داخل شوم و این خانه برایم بوی می‌داد که به سمت سعد چرخیدم و با لب‌هایی که از ترس می‌لرزید، بی‌صدا التماسش کردم :«توروخدا منو با خودت ببر، من دارم سکته می‌کنم!» 💠 دستم سُست شده و دیگر نمی‌توانستم روی زخمم را بگیرم که روبنده را رها کردم و دوباره خون از گوشه صورتم جاری شد. نفس‌هایش به تپش افتاده و در سکوتی ساده نگاهم می‌کرد، خیال کردم دلش به رحم آمده که هر دو دستش را گرفتم و در گلویم ضجه زدم :«بذار برم، من از این خونه می‌ترسم...» و هنوز نفسم به آخر نرسیده، صدای نکره ابوجعده از پشت سرم بلند شد :«اینطوری گریه می‌کنی، اگه پای شوهرت برای بلنگه، گناهش پای تو نوشته میشه!» 💠 نمی‌دانست سعد به بوی غنیمت به می‌رود و دل سعد هم سخت‌تر از سنگ شده بود که به چشمانم خیره ماند و نجوا کرد :«بذارم بری که منو تحویل نیروهای امنیتی بدی؟» شیشه چشمانم از گریه پر شده و به سختی صورتش را می‌دیدم، با انگشتان سردم به دستش چنگ زدم تا رهایم نکند و با هق‌هق گریه قسم خوردم :«بخدا به هیچکس هیچی نمیگم، فقط بذار برم! اصلا هر جا تو بگی باهات میام، فقط منو از اینجا ببر!» 💠 روی نگاهش را پرده‌ای از اشک پوشانده و شاید دلش ذره‌ای نرم شده بود که دستی را از پشت سر کشید و من از ترس جیغ زدم. به‌سرعت به سمت در چرخیدم و دیدم زن جوانی در پاشنه درِ خانه، چادرم را گرفته و با اخم توبیخم کرد :«از و رسولش خجالت نمی‌کشی انقدر بی‌تابی می‌کنی؟» سعد دستانش را از حلقه دستانم بیرون کشید تا مرا تحویل دهد و به جای او زن دستم را گرفت و با یک تکان به داخل خانه کشید. 💠 راهرویی تاریک و بلند که در انتهایش چراغی روشن بود و هوای گرفته خانه در همان اولین قدم نفسم را خفه کرد. وحشتزده صورتم را به سمت در چرخاندم، سعد با غصه نگاهم می‌کرد و دیگر فرصتی برای التماس نبود که مقابل چشمانم ابوجعده در را به هم کوبید. باورم نمی‌شد سعد به همین راحتی رهایم کرده و تنها در این خانه گرفتار شدم که تنم یخ زد. در حصار دستان زن پر و بال می‌زدم تا خودم را دوباره به در برسانم و او با قدرت مرا به داخل خانه می‌کشید و سرسختانه نصیحتم می‌کرد :«اینهمه زن شوهراشون رو فرستادن ! باید محکم باشی تا خدا نصرت خودش رو به دست ما رقم بزنه!» و من بی‌پروا ضجه می‌زدم تا رهایم کند که نهیب ابوجعده قلبم را پاره کرد :«خفه شو! کی به تو اجازه داده جلو صداتو بلند کنی؟» 💠 با شانه‌های پهنش روبرویم ایستاده و از دستان درشتش که به هم فشار می‌داد حس کردم می‌خواهد کتکم بزند که نفسم در سینه بند آمد و صدایم در گلو خفه شد. زن دوباره دستم را کشید و با غیظی که گلویش را پُر کرده بود، تحقیرم کرد :«تو که طاقت دوری شوهرت رو نداری، چطوری می‌خوای کنی؟» میان اتاق رسیده بودیم و دستم هنوز در دستش می‌لرزید که به سمتم چرخید و بی‌رحمانه تکلیفم را مشخص کرد :«تو نیومدی اینجا که گریه کنی و ما نازت رو بکشیم! تا رسیدن به داریا، ما باید ریشه رو تو این شهر خشک کنیم!» 💠 اصلاً نمی‌دید صورتم غرق اشک و شده و از چشمان خیس و سکوت مظلومانه‌ام عصبی شده بود که رو به ابوجعده اعتراض کرد :«این لالِ؟» ابوجعده سر تا پای لرزانم را تماشا کرد و از چشمانش نجاست می‌بارید که نگاهش روی صورتم چسبید و به زن جواب داد :«! بلد نیس خیلی صحبت کنه!» و انگار زیبایی و تنهایی‌ام قلقلکش می‌داد که به زخم پیشانی‌ام اشاره کرد و بی‌مقدمه پرسید :«شوهرت همیشه کتکت می‌زنه؟» 💠 دندان‌هایم از به هم می‌خورد و خیال کرد از سرما لرز کرده‌ام که به همسر جوانش دستور داد :«بسمه! یه لباس براش بیار، خیس شده!» و منتظر بود او تنهایمان بگذرد که قدمی دیگر به سمتم آمد و زیر لب پرسید :«اگه اذیتت می‌کنه، می‌خوای بگیری؟»... @yadvare_shohada_mishkindasht
ستاد یادواره شهدای مشکین دشت به مناسبت سالگرد شهادت شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی برگزار می کند. مسابقه 🌹میثاق آسمانی🌹 وصیت نامه خوانی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی پس از مطالعه متن وصیت نامه سیاسی الهی شهید میتوانید پاسخ سوالات مطرح شده را به آی دی زیر ارسال نمایید. 📌تلگرام: @setadeyadvareh 📌ایتا: @khadem_yadvare_shohada فایل وصیت نامه و سوالات را می توانید از کانال ستاد یادواره شهدای مشکین دشت در تلگرام و ایتا دریافت نمایید. @yadvare_shohada_mishkindasht به قید قرعه از بین افرادی که پاسخ های صحیح را ارسال نمایند هدایایی اهدا می گردد.
سوالات مسابقه میثاق آسمانی(1).pdf
419.3K
سوالات مسابقه میثاق آسمانی (وصیت نامه خوانی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی) @yadvare_shohada_mishkindasht
وصیت نامه سردار دلها.pdf
485.8K
وصیت نامه الهی سیاسی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی @yadvare_shohada_mishkindasht
❁﷽❁ آیینہ و آب ، حاصل یاد شماست آمیزۀ درد و داغ ، همزاد شماست این خاڪ ڪہ از ترنّم لالہ پُر است دفترچۀ خاطرات فریاد شماست ✋🌸 🌸 🌸شهید علی اسماعیل پور🌸
تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے 50 🍃🌸ڪلام حق امروز هدیہ به روح: اسماعیل‌ پور 🌸🍃 @yadvare_shohada_mishkindasht
🕊 ۱۰ روز مانده تا سالگرد آسمانی شدن شهید سرباز حاج قاسم سلیمانی، ابومهدی المهندس و یارانشان🕊 @yadvare_shohada_mishkindasht
4_5864116782796637630.mp3
6.48M
🔳 🌴جونم داره میره 🌴که جوونم داره میره 🎤 👌بسیار دلنشین 🔴گلچین بهترین های روز ♨️ @yadvare_shohada_mishkindasht
همسرشون مےگُفتند: بعضے از روزهاے جمعہ تلفنِ همراهش خاموش بود📲 وقتے دلیلش رو مے‌پرسیدم مےگفت: ارتباطم رو با دنیآ کمتر میکُنم تا امروز کہ متعلق بہ امام‌زمانم -عج- هست بیشتر با امام‌زمان باشم بیشتر بہ یاد امام‌زمان باشم.. ♥️🌿 @yadvare_shohada_mishkindasht