هدایت شده از کانال شهدایی یاد یاران
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
⊹◦•●◉◇✿◇◉●•◦⊹
✨توصیه #شهیدهمت به همسرش برای موفقیت در خانهداری
🔹از وقتی که ظرف تفلون خریده بودیم، #محمدابراهیم چندبار بهم گفته بود: یادتنره! فقط قاشق چوبی بهش بزنیا! لایهی تفلونش خراب نشهها!!!!
دیگه داشت بهم برمیخورد. با دلخوری گفتم: #ابراهیم! تو که اینقدر خسیس نبودی....
برای اینکه سوء تفاهم نشه، سریع گفت: نه! خسیس نیستم، اما آدم تا جایی که میتونه باید همه چیز رو حفظ کنه؛ باید از اسراف جلوگیری کرد؛ باید طوری زندگی کنیم که کوچکترین گناه هم نکنیم...🌿
💫 خاطرهای از زندگی #سردارشهیدمحمدابراهیمهمت
📚 یادگاران۲ «کتابشهیدهمت» صفحه۳۵
🕊خاطره ای از بچه های مدافع حرم 💔👇🏼👇🏼
👈🏼از قول بچه ها میگفتند
#داعش اطراف حرم حضرت زینب بودند
وبچه های ما هم از حرم حضرت زینب دفاع میکردند ✌️🏼
یه جا که یه محله رو بچه ها از دست داعش آزاد کرده بودند یکی از داعشی ها هم اسیر کرده بودند
اون داعشی اسیر شده خیلی پریشان و ترسیده بود😧
بهش میگفتند چیه عمو چرا میترسی !میترسی بکشیمت😏 !
داعشیه هی مرتب به بچه ها نگاه میکرد
میگفت👈🏼 اون رفیقتون که دشداشه سفید تنش بود ویه عمامه سبز سرش بود کجا رفت !👉🏼
بچه میگفتند ما همچین رفیقی نداریم😐
همه مون لباس رزم تنمون داریم..
داعشی میگفت نه شما دروغ میگید
بگو اون عربه که لباس عربی تنش بود و
#عمامه_سبز داشت کجاست؟ کجا رفت 😭
بچه ها ارومش کردند که کاریت نداریم✋🏼
ولی باید حقیقت بگی وجریان این شخص عربی که میگی چیه ؟
👈🏼داعشی به حرف میاد میگه من خمپاره انداز بودم
و به فاصله یکی دوکیلومتری حرم حضرت زینب ماموریت داشتم
#خمپاره بندازم رو حرم حضرت زینب واونجا رو بزنم..💣
میگفت با دوچشمام میدیدم که یه نفری با لباس عربی و
#عمامه_سبز رنگ رو حرم حضرت زینب نشسته و هرچی خمپاره مینداختم
اون اقا با دستش خمپاره رو میگرفت ومینداخت کنار و مات ومبهوت مونده بودم😳 که این کیه و داره از حرم دفاع میکنه !
بچه ها میگن همگی داشتند گریه میکردند😭😭 بله
#حضرت_مهدی خودشون شخصا تو میدان نبرد بودند و
#نمی_گذاشتند که به حرم حضرت زینب تجاوزی بشه ایشون خودشون خط مقدم #مدافعان_حرم هستند😭😭😭
🌹ببینید حضرت مهدی چقدر پای
#شیعیانش وایساده
واقعا مدافع حرم لیاقت میخواد واقعا نوکری حضرت زینب لیاقت میخواد همه کس لیاقت ندارن برا شهادت
مدافعین حرم گلچین خدا هستند
خوش بحال گلچین شده ها 😭
✨اللهم ارزقنا توفیق الجهاد و الشهادت بحق حضرت بی بی زینب کبری ✨
الهی آمین✋🏻
#شهیدآنہ
♡ #عاشقانه_شهدا ♡
تو خواستگاری مهریه رو خونواده ها گذاشتن ۵۰۰ تا سکّه
ولی قرار بین من و اون ١٤ تا سکّه بود، بعد ازدواج هم، همه سکّه ها رو بهم داد
مراسم عقد و عروسیمونوتو خونه ی خودمون گرفتیم
خیلی ساده
هنوز عقد نکرده بودیم تو خواب دیدم کنار یه قبر نشستم
«بارون می بارید روی سنگ قبر نوشته بود
شهید مصطفی احمدی روشن»
از خواب پریدم
بعدِ ازدواج خوابمو واسش تعریف کردم می ترسم این زمانه بگیرد تو را ز من خندید و به شوخی گفت:
"بادمجون بم آفت نداره"
ولی یه بار خیلی جدّی ازش پرسیدم کی شهید میشی مصطفی…؟
بدون مكث، گفت: "۳۰ سالگی"
بارون میبارید
شبی که خاکش میکردیم
به روایت همسر شهید
🔷🎋🍂🔷🎋🍂🔷🎋🍂🔷🎋🍂
ما باید غصه بخوریم
که نکند اعمال ما را آفت بزند.
مثلاً یک غیبت میتواند
تمام زحمات ما را هدر دهد.
اگر غیبت کنید
40 روز اعمال خوب شما در نامه اعمال شخص غیبت شونده نوشته میشود
و اگر عمل خوبی نداشته باشید،
گناهان آن شخص در نامه اعمال شما نوشته میشود.
این روایت از معصوم (ع) است.
👕شخصی شنید که غیبتش را کرده اند ،
کت و شلوار ، و شیرینی خرید و به عنوان چشم روشنی برای غیبت کننده فرستاد.
✨شخـص غیبت کننده پرسید:
چرا به من چـشم روشنی داده ای؟!
✨جـواب داد:
شما ۴٠ روز ، تمامی نـماز و روزه و
عباداتت را به مـن دادی و من به
جایش این هـدیه را برای شما فرستادم!
آیت الله مجتهدی تهرانی
شهیدیکهاهلبیتبراشیههفتهعزاداربودن😳😳👇
یه بنده خدایی میگفت :
یه شوهرخاله داشتم مغازه ی خوار و بار داشت
خیلی به شهدای مدافع حرم گیر میداد ...😞
همش میگفت رفتن بجنگن واسه بشار اسد و سوریه آباد بشه😒
و به ریش ما بخندن و ...
خیلی گیر میداد به مدافعان حرم
گاهی وقتا هم میگفت اینا واسه پول میرن ☹️
خلاصه هرجا که نشست و برخواست داشت
پشت شهدای مدافع حرم بد میگفت تا اینکه
خبر شهادت💔 شهید محسن حججی خبرساز شد
و همه جا پر شد از عکس و اسم مبارک این شهید👌
شبی که خبر شهادت شهید_حججی رو آوردن خاله اینا مهمون ما بودن شوهرخاله ی منم طبق معمول
میگفت واسه پول رفته و کلی حرفای بد و بیراه😐
ما خیلی دلگیر میشدیم مخصوصا از حرفایی که در مورد شهید_حججی گفت بغض گلومو فشار میداد😢
و اما هرچی بهش میگفتیم
اشتباه میکنی گوشش بدهکار نبود
اخرشم عصبی شد و از خونمون به حالت قهر رفت😞
یه هفته بعد از جلو مغازش که رد
میشدم چشمام گرد شد😳😳
چی میدیدم اصلا برام قابل باور نبود .
یه عکس بزرگ از شهیدحججی داخل مغازش بود
همون عکسی که شهید دست به سینه ایستاده
باورتون نمیشه چشمام داشت از حدقه درمیومد
رفتم توی مغازه احوالپرسی کردم
یهو دیدم زارزار گریه کرد😭.
گفتم : چی شده چه خبره این عکس شهید این رفتارای شما😕
شوهرخالم گفت : روم نمیشه حرف بزنم
کلی اصرار کردم
آخرش با خجالت گفت : اون شبی که از خونتون با قهر اومدم بیرون
رفتم خونه ،
شبش خواب دیدم روی یه تخت دراز کشیدم
یه آقایی اومد خونمون کنار تختم نشست☺️
به اون زیبایی کسی رو توی عمرم ندیده بودم ،
هرکاری کردم نتونستم بلند بشم،
توی عالم رویا بهم الهام شد
که ایشون قمر بنی هاشم حضرت_ابوالفضل علیه السلام هستن😭
سلام دادم به آقا،
آقا جواب سلاممو دادن و روشونو برگردوندن 😭
گفتم آقا چه غلطی کردم من،
چه خطای بزرگی از من سر زده😭
آقا با حالت غضب و ناراحتی فرمودند :
آقای فلانی ما یک هفته هست
که برای شهید محسن عزاداریم تو میای به شهید ما توهین میکنی ؟ 😭😭
یهو از خواب پریدم تمام بدنم
خیس عرق بود ولی میلرزیدم 😞
متوجه شدم چه غلطی ازم سر زده
شروع کردم توبه کردن و استغاثه
توروخدا گول حرفای بیگانگان رو نخورید
به خدا شهدا راهشون از اهل بیت جدا نیست😔
تموم بدنم میلرزید و صدای گریه هامون فضای مغازشو پر کرده بود 😭😭
بمیرم برای غربت و عزتت محسن جان حالا میفهمم چرا رهبرم گفت حجت بر همگان شدی 😔😭💔
روحت شاد و یادت گرامی
بلد چی!
حاج احمد (متوسّلیان) سر صحبت را باز کرد : « نگفتی توی خط چه کار می کردی؟» “ اولش کنار قبضه خمپاره بودم ، بعدش آموزش دیده بانی دیدم و دیده بان شدم . وقت عملیات ...” کارهایم را که شمردم حاج احمد فقط گوش می داد،اما اسم گشت و شناسایی را که آوردم سرش را چرخاند.دستش را روی شانه ام انداخت و گفت : « یک بلد چی باید اول خودش را بشناسد بعد خدای خودش را و بعد مسیر رسیدن به مقصد را.آن وقت می تواند دست دیگران را بگیرد و راه را از چاه نشان بدهد. شاه کلید توفیق در عملیات ها دست بلد چی هاست.آنها باید گردان های پیاده را از دل معبر و میدان مین عبور بدهند و برسانند بالای سر دشمن ، اما باید قبل از این کار ، با دشمنِ نفس مبارزه کنن و از میدان تعلّقات بگذرند. آن وقت می توانند گردان ها را آن گونه که باید هدایت کنند و فکر می کنم تو بتوانی بلد چی خوبی باشی. »
[ حمید حسام ، وقتی مهتاب گم شد، خاطرات علی خوش لفظ ، سوره مهر ، چاپ سوم ، 1395 ، ص 73 و 74 ]