🎨🎲🎯
#تنها_وارد_کننده_موز_در_ایران_شهید_طیب_حاج_رضایی_حر_نهضت_آیت_الله_خمینی
#قسمت_دوم
دوم اینکه تا می توانست برای امام و مولایش امام حسین خرج میکرد. دسته عزاداری او که در دهه محرم راه میانداخت بزرگترین دسته عزاداری در تهران بود و شبیه آن هنوز نیامده است! وقتی دسته عزاداری او راه میافتاد، ابتدا و انتهایش پیدا نبود! ابتدای دسته به بازار تهران رسیده و انتهای آن هنوز در میدان شوش بود! در ایام عاشورا آب و غذا نمیخورد. با پای برهنه میدوید و به دنبال خدمت به عزاداران مولایش بود. می گفت: «من هر چه درآمد داشته باشم دو قسمت می کنم. یک قسمت خودم و مردم می خوریم. یک قسمت هم برای مولایم امام حسین علیه السلام خرج می کنم.» البته عشق و علاقه به سالار شهیدان از دوران کودکی در وجود او بود. پدرش مجلس روضه برپا می کرد و فرزندانش را به زیارت کربلا توصیه می کرد. طیب خان از بیست سالگی همه ساله با مشقت بسیار به کربلا می رفت. طیب حاج رضایی در سال ۱۲۹۰ در تهران به دنیا آمد. او از عیاران و باستانی کاران تهران در دوران سلطنت پهلوی بود. او از جمله افرادی است که در ادبیات محاورهای به لوطی مشهور بودند. طیب مانند برخی جوانان دوران ستمشاهی اهل دعوا و.... بود. چاقو همراه همیشگیاش شده بود. در یک درگیری در تهران طیب خان را با چاقو زدند. چند روزی بیهوش در بیمارستان افتاده بود. دکتر ها به خاطر خونریزی داخلی از او قطع امید کرده بودند
#ادامه_دارد
#کتاب_تا_شهادت
💌
🎨🎲🎯
#عاقبت_عجیب_اسیر_ایرانی_سید_ابو_ترابی_و_شکنجه_گر_عراقی_کاظم_عبد_الامیر
#قسمت_اول
خداوند درباره اهمیت خوش اخلاقی و برخورد خوب با مردم به رسولش در قرآن می فرماید اگر اخلاقت تند بود مردم از اطرافت می رفتند. یکی از کسانی که به این آیه به خوبی عمل کرد زنده یاد آقای ابوترابی مسئول امور آزادگان بود در این رابطه ذکر چند حکایت خالی از لطف نیست. آقای ابوترابی زمانی که در اردوگاه اسرا در عراق بود زیر شدید ترین شکنجه ها قرار داشت اما هیچگاه آه و ناله نکرد ارشد اردوگاه بسیار ایشان را شکنجه می کرد، ترفیع درجه گرفت و سرهنگ شد؛ مراسم جشن برای او در اردوگاه برگزار شد، همه افسران عراقی به او تبریک میگفتند. آقای ابوترابی از دوستانش خواست با کمی آرد و شکر یک کیک کوچک درست کنند. بعد کیک را لای یک پارچه پیچید و به دفتر سرهنگ رفت. ایشان ارشد اسرای اردوگاه بود و به نمایندگی از از دیگر اسرای ایرانی وارد اتاق سرهنگ شد. سرهنگ مثل همیشه با حالتی غرورآمیز گفت: چی شده؟؟ امروز توی جشن ما چی میخوای؟؟ آقای ابوترابی پارچه را از روی کیک برداشت و گفت ما اسرا شنیده ایم که ترفیع درجه گرفته اید. برای عرض تبریک این کیک را از سهمیه آرد و شکر خودمان برای شما درست کردیم. نمیدانید این برخورد آقای ابوترابی چه تاثیری داشت از آن روز برخورد سرهنگ با همه اسراء تغییر کرد. امّاحکایت عجیبی که میخواهم نقل کنم مربوط به اردوگاه تکریت ۵ است. در آنجا مسئول شکنجه اسرای ایرانی جوانی بود به نام (کاظم عبدالامیر مزهر النجار) معروف به کاظم عبدالامیر. آقای اوحدی رئیس سازمان حج و زیارت که خود از آزادگان دفاع مقدس است می گوید:" یکی از برادران کاظم اسیر رزمندگان ایرانی بود برادر دیگر در جنگ کشته شده بود و خودش نیز بچه دار نمیشد" با این اوصاف کینه خاصی نسبت به اسرای ایرانی داشت انگار مقصر همه مشکلات خود را اسرای ایرانی می دانست.
#ادامه_دارد
#کتاب_تا_شهادت
💌
🎨🎲🎯
#عاقبت_عجیب_اسیر_ایرانی_سید_ابو_ترابی_و_شکنجه_گر_عراقی_کاظم_عبد_الامیر
#قسمت_دوم
در این میان آقای ابوترابی را بیشتر اذیت می کرد. او میدانست آقای ابوترابی روحانی است، از این رو ضربات کابلی که نثار آن مجاهد میکرد، شدت بیشتری نسبت به دیگر اسرا داشت، اما هیچ گاه مرحوم ابوترابی شکایت نکرد و همواره به او احترام میگذاشت! کاظم از هر فرصتی برای شکنجه روحی، روانی و جسمی اسرا به ویژه آقای ابوترابی استفاده میکرد. ما هم به جسارتهای او عادت داشتیم. تنها حُسنِ کاظم عبدالامیر شیعه بودنش بود. از خانواده خوبی بهره برده بود. آنها به روحانیون و سادات احترام می گذاشتند. اما آقای ابوترابی آنجا حکم یک اسیر را داشت. یک روحانی سید. تا اینکه یک روز کاظم وارد اردوگاه شد. یک راست به سمت سید آزادگان آقای ابوترابی رفت و گفت: «بیا اینجا کارت دارم» ما تعجب کردیم. گفتیم لابد شکنجه جدید و....اما از آن روز رفتار کاظم با ما و خصوصا آقای ابوترابی تغییر کرد! دیگر ما را کتک نمیزد. حتی به آقای ابوترابی احترام می گذاشت! برای همه ما این ماجرا عجیب بود. تا اینکه از خود آقای ابوترابی سوال کردیم؛ چرا از آن روز که کاظم با شما صحبت کرد رفتارش تغییر کرده؟! ایشان هم از قول کاظم عبدالامیر گفت: خانواده ما شیعه هستند و مادرم بارها سفارش سادات را به من کرده. بارها به من گفته بود مبادا ایرانیها را اذیت کنی. مادرم دیشب خواب حضرت زینب را دیده و این بانوی بزرگوار نسبت به کارهایم در اردوگاه به مادر شکایت کرده! صبح مادرم بسیار از دستم ناراحت بود و از من پرسید: آیا دراردوگاه ایرانی ها را اذیت می کنی؟ حلالت نمیکنم. حالا من آمادهام حلالیت بطلبم. کمکم به مرور زمان محبت حاج آقا ابوترابی در دل او جای باز کرد. او فهمیده بود آقای ابوترابی روحانی و از سادات است برای همین حتی مسائل شرعی خود و خانوادهاش را از حاج آقا می پرسید. بعد از آن روز رفتار کاظم با اسرای ایرانی به ویژه شهید ابو ترابی بسیار خوب بود تا اینکه قرار شد آقای ابوترابی را به اردوگاه دیگری منتقل کنند. کاظم بسیار دلگیر و ناراحت بود، به هر نحوی سوار ماشینی شد که آقای ابوترابی را به اردوگاه دیگری منتقل میکرد.
#ادامه_دارد
#کتاب_تا_شهادت
💌
🎨🎲🎯
#عاقبت_عجیب_اسیر_ایرانی_سید_ابو_ترابی_و_شکنجه_گر_عراقی_کاظم_عبد_الامیر
#قسمت_سوم
در واقع کاظم میخواست در طول مسیر دادگاه بعدی نیز از حضور مرحوم ابوترابی بهره مند شود او شدیداً علاقه مند به این سید بزرگوار شده بود. کاظم عبدالامیر یک شیعه عراقی بود، که گذر زمان از او یک شیفته حقیقی ساخت. مرید سید حاج آقا ابوترابی شد. تحولات عجیبی دراو به وجود آمد و گرایشش به سید آزادگان از او شخصیت دیگر خلق کرد. یکی از تاثیرات شگرف اخلاقی سید آزادگان بود که افراد را جذب خود می کرد و افراد بی آنکه خود متوجه وضعیت باشند، شیفته او می شدند. روزها گذشت تا اینکه اسرای ایرانی آزاد شدند. کاظم برای خداحافظی با آنان به خصوص سید آزادگان تا مرز ایران آمد.
پس از مدتی نتوانست دوری حاج آقا ابوترابی را تحمل کند و به هر سختی بود راهی ایران شد. برای دیدن حاج آقا به تهران آمد وقتی فهمید حاج آقا ابوترابی در مسیر مشهد و در یک سانحه رانندگی مرحوم شده اند، به شدت متاثر شد. برای همین به مشهد و سر مزار آقای ابوترابی رفت و مدتی آنجا بود. کاظم از گذشته خود توبه واقعی کرد. برای اینکه حق اسرای ایرانی را ادا کند و از آنها حلالیت بطلبد، به ستاد آزادگان آمد و آدرس اسرای اردوگاه تکریت ۵ را گرفت. او حتی به روستاهای دور دست مرزی رفت و از اسرای اردوگاه حلالیت طلبید. کاظم داستان ما همه آن را که در احادیث برای توبه واقعی گفتهاند انجام داد. خدا هم به خاطر سختی هایی که در راه توبه واقعی کشید به او مُزد خوبی ادا نمود. کاظم عبدالامیر مدتی قبل در راه دفاع از حرم حضرت زینب در سوریه به شهادت رسید. او ثابت کرد که مانند حُر اگر از گذشته سیاه خود توبه کنیم می توانیم حتی به مقام شهادت برسیم.
#یادش_گرامی
#پایان
#کتاب_تا_شهادت
💌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهید_بی_پلاک
زندگی زیباست، اما شهادت از آن زیباتر
سلامت تن زیباست ، اما پرنده عشق تن را قفسی می بیند که در باغ نهاده باشند و من نه آنکه گردن ها را باریک آفریده اند تا در مقتل کربلای عشق آسانتر بریده شود.....
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
@yadyaaran
ماجرای دفترچه تلفن اختصاصی حاج قاسم و مادر شهیدی که سردار سلیمانی از سوریه با او تماس میگرفت!
سردار حسنی:
🔹شهید سلیمانی دفترچه تلفنی به همراه خود داشت که در آن شماره حدود ۱۵۰ خانواده شهید لیست شده بود و برخیروزها با چندتایشان تماس می گرفت.
🔸ارتباط حاج قاسم با بعضی مادران شهدا، خیلی خاص بود. نسبت به مادر شهید «علی شفیعی» هم همین احساس را داشت.
🔹گاهی حتی از سوریه به او زنگ میزد و صحبت می کرد. مادر شهید شفیعی می گفت: «حاج قاسم نیمه شب از سوریه زنگ می زند و با هم صحبت می کنیم. بعد می گفت: حالا دیگر خستگی ام رفع شد و به آرامش رسیدم. مادر! دیگر برو بخواب.
🔸این مادر، دیگر هیچ کس را ندارد. به همین دلیل، سردار سلیمانی هر وقت به کرمان می آمد، همیشه به ایشان سر می زد.
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
@yadyaaran
گاهی دلم هوای کوی حبیب دارد
حاجت همی به شمّ بوی طبیب دارد
پرسم ز خود چرا تو، آسوده ای به منزل؟!
آنگه که سر به صحرا، یار غریب دارد.
👤استاد طاهر
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
@yadyaaran
در راه عاشقے باید سوخت
تا اثبات ڪنے عشقت را
و چه زیبا سوختنے است
سوختن در ڪوے یار
برادرم شرمنده ام ڪه سوخته ے آتشِ گناهم و بس
دستم شڪسته بالم را بگیر
هواییم ڪن خدا خیرت دهد
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
@yadyaaran
🌸 ذوالفقار سیـدعلـی
برای اولین بار در تاریخ جمهوری اسلامی ایران؛
سردار سرلشکر پاسدار حاج قاسم سلیمانی از سوی فرمانده معظم کل قوا حضرت آیت الله العظمی خامنه ای به دریافت نشان ذوالفقار مفتخر شد. ۹۷/۱۲/۱۹
نشان ذوالفقار از جمله نشانهای عالی نظامی است که به پاس رشادتها و موفقیت در فرماندهی از سوی فرمانده معظم کل قوا اعطاء میشود؛
سرلشکر قاسم سلیمانی اولین فرماندهای است که پس از انقلاب مفتخر به دریافت این نشان شده است.
سردار سلیمانی ،نماد مبارزه حق علیه باطل..
ای دلیرمرد عرصه جهاد؛
ان شاالله برایمان بمانی و در رکاب مهدی موعود(عج) بر پیکره ظلم طاغوتی بتازی
بهترین هدیه تولد را از امام جامعه گرفتی و شدی ذوالفقار سیدعلی ...
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
@yadyaaran
🌸محمدعلی وصیت کرده بود:
وقتی پیکرش را برای طواف به حرم می برند مدت بیشتری پای ضریح نگه دارند؛ به خدام که گفتیم قبول نکردند و گفتند:
حرم شلوغه و پیکر ایشون همانطور که با بقیه شهدا وارد می شه همراه بقیه هم خارج می شه، آن روز حدود سی تا چهل شهید را کنار ضریح قرار داده بودند،
مراسم نوحه خوانی هم برگزار شد و بعد شهدا رو طواف دادند، اما وقتی نوبت محمدعلی شد متوجه ریختن قطره های خون از پایین پیکر شدیم و خدام را خبر کردیم، به خاطر اینکه آب خون روی فرش ها می ریخت از تکون دادن پیکر خودداری کردند، حدود بیست و پنج دقیقه طول کشید تا پیکر را توی دو لایه پلاستیکی قرار دادند و دیگه خونی ازش نریخت به خاطر اتفاقی که افتاد، محمد علی نیم ساعت بیشتر از بقیه کنار ضریح بود و به خواسته اش که توی وصیت نامه اش گفته بود رسید.
🌷شهید محمدعلے نیکنامی🌷
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
@yadyaaran