eitaa logo
کانال شهدایی یاد یاران
413 دنبال‌کننده
24.9هزار عکس
8.7هزار ویدیو
50 فایل
✅کپی با صلوات برای سلامتی و ظهور آقا امام زمان عج تعالی فرجه الشریف بلامانع است 🌷🇮🇷ما را بدوستان خود معرفی کنید🇮🇷🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
زیارتنامه‌شهدا۩شهیدسلیمانی.mp3
1.25M
🕊🕊🕊 زیارتنامه ی شهدا 🕊🕊🕊 ☀️ بسمِ اللَّهِ الرَّحمَنِ الرَّحِيم ☀️ 🌷السَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَه ✋السَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَه ❇️السَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ الله 🌷السَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ الله ✋السَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنین ❇️السَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمین 🌷السَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِح ✋السَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ الله ❇️باَبی اَنتُم وَ اُمّی 🌷طبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ✋وفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ❇️فیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم 🌹☘️🌹☘️🌹☘️🌹☘️🌹☘️🌹 🎙 با نوای آسمانی شهید سلیمانی 💔 👇👇 ┏━━━🌹🍃🌷🍃━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹🍃━━━┛
سالگرد درگذشت فرزند برومند و یار امام عزیز مرحوم حجة الاسلام و المسلمین حاج احمد خمینی ره گرامی باد. 👇👇 ┏━━━🌹🍃🌷🍃━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹🍃━━━┛
عیده و ضیافتش 🔹در بامداد امروز از جدیدترین دیوارنگاره میدان ولیعصر(عج) به مناسبت فرا رسیدن سال نو و ماه مبارک رمضان رونمایی شد. 👇👇 ┏━━━🌹🍃🌷🍃━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹🍃━━━┛
🌹سالروز شهادت سردار جزیره‌های مجنون شهید مهدی باکری 👇👇 ┏━━━🌹🍃🌷🍃━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹🍃━━━┛
🍏 مثلاً می رفت دست در گردن کسی که کنار جوی آب نشسته بود می‌انداخت و می گفت: «داداش بیا دو دقیقه رو با ما بد بگذرون» یا مثلا با اینکه سن خودش کم بود به مدرسه می‌رفت، لیست بچه‌ها را می‌گرفت به آنها زنگ می‌زد و به مسجد دعوتشان می کرد. 🍎 مصطفی حتی افرادی که همه به چشم اراذل و اوباش به آنها نگاه می‌کردند، جذب هیئت می‌کرد. آن ها هم بچه‌های خوبی می شدند و خیلی به نفع اهالی محل می شد. 🌴 🌴 🕊🥀 👇👇 ┏━━━🌹🍃🌷🍃━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ کار قشنگی که میتونی هر صبح انجامش بدی‼️ 🎤 برای دوستان خود فوروارد کنید 🌹 👇👇 ┏━━━🌹🍃🌷🍃━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعا حتماً اجابت می‌شود، آن هم دعای دسته‌جمعی ! اما دعا فرهنگ دارد، و محال است دعا، بدون فرهنگ و آداب دعا، منشاء اثر واقع گردد. در پویش دعای دسته جمعی با فرهنگ دعا، وارد دعا باید شد. 👇👇 ┏━━━🌹🍃🌷🍃━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حاج‌سیدمهدی_میرداماد_دخترِ_بارون_دخترِ_دریا_.mp3
3.33M
📝 دخترِ بارون دخترِ دریا... 🎤 حاج‌سیدمهدی 🌺 ویژه ولادت 👇👇 ┏━━━🌹🍃🌷🍃━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹🍃━━━┛
🔷 ۲۵ اسفند سالروز شهادت فرمانده مفقودالجسد لشکر ۳۱ عاشورا، شهید مهدی باکری از میاندوآب ارومیه گرامی باد. ♦️تصویری انسان ساز از شهردار سابق شهر ارومیه، حاج مهدی باکری! تصویری که مربوط به سه روز بی خوابی و حضور مکرر ایشان در عملیات است. 🔸شهید آوینی: «آرمان خواهی انسان مستلزم صبر بر رنج هاست. پس ای برادر خوبم، برای جانبازی در راه آرمان ها یاد بگیر که در این سیاره رنج صبورترین انسان ها باشی!» 👇👇 ┏━━━🌹🍃🌷🍃━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷فیلمی یک دقیقه ای و کمتر دیده شده از سردار شهید مهدی باکری فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا در میان رزمندگان لشکرش که به زبان ترکی با آنها صحبت و شور حماسی برپا می کند. البته برای فهم آن آشنایی با گویش ترکی لازم نیست و واضح است که چه می گوید، هرچند که فیلم هم دارای زیرنویس فارسی است. ✅ 🔸یک خاطره از شهید مهدی باکری: حاج مهدی مدتی قبل از جنگ شهردار ارومیه بود. روزی در شهر سیل آمد و ایشان فرمانده گروه های جهادی و مردمی برای کمک به همشهریانش می شود. در این حین پیرزنی به مهدی مراجعه و می گویند: جهیزیه دخترم که یتیم است و آن را با کمک مردم تهیه کردیم در خانه است و الان آب وارد اتاق می‌شود، تو رو خدا کمکم کنید. حاج مهدی خودش تا کمر داخل آب می شود و جهیزیه آن دختر را نجات می‌دهد. در این حین پیرزن به او می گوید درد و بلایت بخوره به سر شهردار بی غیرت ارومیه، او باید بیاید و غیرت و مردانگی را تو یاد بگیرد. اینگونه بود که پیرزن ناخواسته و همزمان هم برای مهدی دعا می‌کرد هم او را نفرین می نمود! 🔸شادی روح برادران و شهیدان مفقودالجسد مهدی، حمید و علی باکری از میاندوآب ارومیه صلوات 👇👇 ┏━━━🌹🍃🌷🍃━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹🍃━━━┛
روزی که سلام فرمانده رو میخوند، فکرشم نمی‌کرد اسمش تو سلام فرمانده ۲ بیاد شادی ارواح طیبه شهدا صلوات 👇👇 ┏━━━🌹🍃🌷🍃━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹🍃━━━┛
سالگرد حمله شیمیایی به حلبچه 🌱 یکی از دردناک‌ترین و غم‌انگیز‌ترین رویدادها در دوران جنگ تحمیلی عراق علیه جمهوری اسلامی ایران، بمباران شیمیایی شهر حلبچه کردستان عراق است که در آن ‌هزاران تن از شهروندان کُرد عراقی قربانی سیاست‌های رژیم بعث حاکم بر عراق و نسل‌کشی سازمان‌یافته این رژیم شدند. حَلَبْچِه یا حلبجه از شهرهای کردستان عراق در ۱۵–۱۰ کیلومتری مرز ایران و ۲۲۵ کیلومتری شمال شرقی بغداد است. این شهر در منطقه شهرزور عراق قرار دارد. بمباران شیمیایی حلبچه در ۲۵ اسفند ۱۳۶۶ توسط حکومت بعث عراق صورت گرفت. این بمباران بخشی از عملیات گسترده‌ای به‌نام عملیات انفال بود که بر ضد ساکنان مناطق کردنشین عراق انجام گرفت.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سرود آرامش بخش(آموزش و فرهنگ سازی نماز خوندن به فرزندانتان)، تقدیم به شما، التماس دعا
سالگرد شهادت شهید مهدی باکری 🌱 دیر به دیر می آمد اما تا پایش را می‌گذاشت توی خانه بگو و بخندمان شروع می‌شد. خانه مان کوچک بود؛ گاهی صدایمان میرفت طبقه ی پایین. یک روز همسایه پایینی بهم گفت: به خدا این قدر دلم می‌خواد یه روز که آقا مهدی میاد خونه لای در خونه تون باز باشه، من ببینم شما دو تا زن و شوهر به هم دیگه چی می گید، اینقدر می خندید؟ منبع : یادگاران، جلد ٣ 💜 تاریخ شهادت: ۶۳/۱۲/۲۵ 🥀
سالگرد شهادت شهید علی تجلایی 🌱 علی به همراه برادر کوچکترش مهدی در بهمن ماه ۱۳۶۱ در عملیات والفجر مقدماتی شرکت داشت و مهدی در منطقه عملیاتـی در میدان مین به شهادت‌ رسید. علی بر آن بود که پیکر برادر را برگرداند. همانطوری که اجساد بسیاری از شهدا را برگردانده بود. پس از شهادت برادر، به اصغر قصاب عبداللهی گفت: این چه سری است که برادران کوچکتر، برادران بزرگ خود را اصلاً در شهادت مراعـات نمی‌کنند، سبقت می‌گیرند و زودتر از برادر بزرگشان به مقصد می‌رسند... این در حالی بود که اصغر قصاب عبداللهی نیز از پیش‌دستی برادر کوچکترش مرتضی گله‌مند بود. تاریخ شهادت: ۶۳/۱۲/۲۵ 🥀
بلافاصله نگاهم به سرِ ابراهیم افتاد؛ قسمتی از موهای بالای سر او سوخته بود.. مسیر یک گلوله را میشد بر روی موهای او دید باتعجب گفتم: داش ابرام سرت چی شده؟ دستی به سرش کشید با دهانی که به سختی باز میشد گفت: میدانی چرا گلوله جُرات نکرد وارد سرم بشود؟ گفتم چرا..؟ ابراهیم لبخندی زد و گفت: گلوله خجالت کشید وارد سرم بشود، چون پیشانی بند"یامهدی"به سرم بسته بودم..🥺 🌹
‏⬅️۲۵ اسفند، سالروز شهادت سردار ‎ فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا گرامی باد. 🇮🇷 🔹سردار مهدی باکری در عملیات بدر،‌ در ۲۵ اسفند ۱۳۶۳ به شهادت رسید @yadyaaran
VID_20230105_094924_926_۰۵۰۱۲۰۲۳.m4a
670K
آیت الکرسی برای اموات !! (یادآوری)پنجشنبه ها 🎙[استاد مسعود عالی] 👇👇 ┏━━━🌹🍃🌷🍃━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام به مناسبت سالگرد شهادت فرمانده دلاور لشگر ۳۱ عاشورا مهندس شهید مهدی باکری به ذکر چند خاطره ازایشان می پردازیم خاطره اول: یک روز گرم تابستان، شهید مهندس مهدی باکری فرمانده دلاور لشکر ۳۱ عاشورا از محور به قرا رگاه بازگشت. یکی از بچه‌ها که تشنگی مفرط او را دید، یک کمپوت گیلاس خنک برای ایشان باز کرد، مهدی قدری آن را در دست گرفت و به نزدیک دهان برد، که ناگهان چهره اش تغییر کرد و پرسید: امروز به بچه‌های بسیجی هم کمپوت داده اید؟جواب دادند: نه، جزء جیره امروز نبوده. مهدی با ناراحتی پرسید: پس چرا این کمپوت را برای من باز کردید؟ گفتند: دیدیم شما خیلی خسته و تشنه اید و گفتیم کی بخورد بهتر از شما. مهدی این حرف‌ها را شنید، با خشم پاسخ داد: از من بهتر، بچه‌های بسیجی اند که بی هیچ چشمداشتی می‌جنگند و جان می‌دهند. به او گفتند: حالا باز کرده ایم، بخورید و به خودتان این قدر سخت نگیرید. مهدی با صدای گرفته‌ای به آن برادر پاسخ داد: خودت بخور تا در آن دنیا جوابگو باشی! خاطره دوم: شهید مهدی باکری فرمانده دلیر لشکر ۳۱ عاشورا، بر اثر اصابت تیر، از ناحیه کتف مجروح شده بود. یک روز تصمیم گرفت برای سرکشی و کسب اطلاع از انبار‌های لشکر بازدید کند مسئول انبار، پیرمردی بود به نام حاج امر ا… با محاسنی سفید که با هشت جوان بسیجی در حال خالی کردن کامیون مهمات بود، او که آقا مهدی را نمی‌شناخت تا دید ایشان در کناری ایستاده و آن‌ها را تماشا می‌کند فریاد زد :جوان چرا همین طور ایستاده‌ای و ما را نگاه می‌کنی بیا کمک کن بار‌ها را خالی کنیم یادت باشد آمده‌ای جبهه که کار کنی شهید باکری با معصومیتی صمیمی پاسخ داد: «بله چشم» و با آن کتف مجروح به حمل بار سنگین پرداخت نزدیکی‌های ظهر بود که حاج امرا… متوجه شد که او آقا مهدی فرمانده لشکر است بعض آلود برای معذرت خواهی جلو آمد که مهدی گفت:"حاج امر ا… من یک بسیجی ام." خاطره سوم: زمانی که شهید مهندس مهدی باکری، فرمانده دلیر لشکر ۳۱ عاشورا شهردار ارومیه بود روزی برایش خبر آوردند که بر اثر بارندگی زیاد، در بعضی نقاط سیل آمده است. مهدی گروه‌های امدادی را اعزام کرد وخود هم به کمک سیل زدگان شتافت. در کنار خانه‌ای، پیرزنی به شیون نشسته بود، آب وارد خانه اش شده بود و کف اتاق‌ها را گرفته بود، در میان جمعیت، چشم پیرزن به مهدی خیره شده بود که سخت کار می‌کرد، پیرزن به مهدی گفت: «خدا عوضت بدهد، مادر، خیر ببینی، نمی‌دانم این شهردار فلان فلان شده کجاست،‌ای کاش یک جو از غیرت شما را داشت»..؛ و مهدی فقط لبخند می‌زد.  👇👇 ┏━━━🌹🍃🌷🍃━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹🍃━━━┛
ادامه خاطرات ازفرمانده با صلابت مهندس شهید مهدی باکری با ما همراه باشید: خاطره چهارم: شهید مهدی باکری فرمانده دلاور لشکر ۳۱ عاشورا برای نیرو‌های بسیجی احترام زیادی قائل می‌شد. به دلیل اینکه بیش از حد ساده و متواضع بود، اکثر بسیجیان لشکر او را نمی‌شناختند. یک بار در عملیات والفجر یک دستور داده بود که هیچکس وارد قرارگاه لشکر نشود، دژبان قرارگاه که یک بسیجی بود و آقا مهدی را با آن وضع ساده نمی‌شناخت، از ورود او به قرارگاه جلوگیری کرده بود. آقا مهدی نه تنها از کار آن بسیجی ناراحت نشد که او را تشویق کرد.  خاطره پنجم: همسر شهید باکری می‌گوید: «شبی فرماندهان قرارگاه در خانه ما جلسه داشتند، ما نان نداشتیم، صبح همان روز به مهدی گفته بودم که برای عصر نان بخرد. ولی وقتی که آمد فراموش کرده بود. دیروقت هم بود ناچار تلفن زد از لشکر نان آوردند، اما ایشان فقط پنج قرص نان برداشتند و بقیه را برگرداندند. بعد به من گفتند: این نان‌ها را برای رزمندگان فرستاده اند، شما از این نان نخورید.»  خاطره ششم: یکی از همرزمان شهید مهدی باکری نقل میکند : «آقا مهدی دوشنبه‌ها و پنجشنبه‌ها را روزه می‌گرفت، یکروز در جبهه حاج عمران، ناهار قرارگاه مرغ بود، آقا مهدی که با سر و وضعی خاکی و و خسته از خط برگشته بود، به سر سفره آمد و تا چشمش به غذا افتاد، گفت آیا بسیجی‌ها هم الآن مرغ می‌خورند؟ و وقتی با سکوت همرزمان خود مواجه شد، مرغ را کنار گذاشت و به خوردن برنج اکتفا کرد.»  خاطره هفتم: خاطره ۸:همسر شهید باکری تعریف می‌کند: «روزی در حالی که آقا مهدی، از خانه بیرون می‌رفت به او گفتم: چیز‌هایی را که لازم داریم بخر، گفت: بنویس، خواستم با خودکاری که در جیبش بود بنویسم، با شتاب و هراس گفت: مال بیت المال است و استفاده شخصی از آن ممنوع است و حتی اجازه نداد چند کلمه با آن بنویسم.»  👇👇 ┏━━━🌹🍃🌷🍃━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹🍃━━━┛
45.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙 مداحی حاج مهدی رسولی برای شهدای اسفندماه 👇👇 ┏━━━🌹🍃🌷🍃━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹🍃━━━┛