جای شهید سیرت نیا خالی که
همسرش میگفت من تنها نیومدم خواستگاری
با مادرم حضرت زهرا اومدم
منم نامردی نکردم گفتم:
منم به شما بله نگفتم من به مادرتون حضرت زهرا بله گفتم
#شهیداسماعیل_سیرت_نیا🕊🌹
YEKNET.IR - shoor - vafat hazrat zeinab 1400 - narimani.mp3
6.94M
نکنه زود یادمون بره شهدای راه زینبو.....
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
┏━━━🌹🍃🌷━━━┓
@yadyaaran
┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
گفتند شهید گمنامه ،
پلاک هم نداشت ، اصلا هیچ نشونه ای نداشت ؛
امیدوار بودم روی زیرپیرهنیش اسمش رو نوشته باشه …
نوشته بود : “اگر برای خداست ، بگذار گمنام بمانم”
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
┏━━━🌹🍃🌷━━━┓
@yadyaaran
┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقا جان شما نه😭🖤
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
┏━━━🌹🍃🌷━━━┓
@yadyaaran
┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
❣یادتان هست که می خواندیم
کربلا #منتظرماست
بیا تابرویم!
جاده واسب مهیـّاست ، بیا تابرویم
🍀 اکنون مدتهاست راه کربلا بازشده
و #کربلا ما را می خواند
عباس خیلے اهل هیئت و مسجد بود و از هر فرصتے براے حضور در مجالس اهل بیت استفاده مے ڪرد. او مے گفت زنده بودن من ماه محرم و صفر است. بیشتر اوقات صبح ها به یاد امام حسین(ع) روضه مے خواند و بر سینه مے زد به گونه اے ڪه به او مے گفتم عباس جان قلبت پاره مے شود اینقدر بر سینه میزنے. در جواب لبخند مے زد و مے گفت آن ڪس ڪه براے او سینه مے زنم خودش محافظ من خواهد بود.
عباس چندان موافق محیط دانشگاه نبود و گاهے مے گفت اشتباه ڪردم ڪه وارد دانشگاه شدم باید به حوزه علمیه مے رفتم. این اواخر هم ڪتب عربے و حوزه را گرفته بود.
همیشه با وضو و مراقب رفتارش با دیگران به خصوص نامحرمان بود. هیچ گاه از او اخمے ندیدم. بسیار با اخلاق و با تقوا بود. هر چه از او بگویم ڪم گفته ام.
در امور مختلف دینے، فقهے، سیاست و مسائل دیگر بسیار مطلع بود چرا ڪه با مطالعه بسیار خود تلاش مے ڪرد معلومات خود را بالا ببرد.
بعد از شهادتش خانواده اے به خانه ما آمدند و با گریه گفتند مدتهاست این شهید بزرگوار با ڪمک هاے مادے و معنوے خود از آنها حمایت مے ڪند.
مداح حرم
شهید عباس آسمیه🕊🌹🕊
فرازی از وصیت نامه: 🌸
دوست دارم اگر شهید شدم پیکری نداشته باشم
از ادب دور است که در پیشگاه سیدالشهدا با تنی سالم و کفن پوش محشور شوم...
#شهید_مرتضی_عبدالحی 🕊🌱
#شهیدگمنام✨
💌#خاطرات_شهدا
نماز اول وقت
🕊شهید مدافعحرم #محمدرضا_بیات
یه روز تو لشکر عملیاتی ۲۷ محمد رسول اللهﷺ بودیم. برای بحث واحد تیر انتقالی تو کوههاى لشکر داشتیم آموزش میديديم که کار رسید به اذان ظهر!
شهید بیات آخرین نفر بود؛ هر نفر باید طی مراحل خاص بیستتا تیر میزد. محمدرضا دو تا تیر که شلیک کرد، اذان شد و اسلحش رو بالا سرش گرفت و از خط آتش بیرون اومد.
گفت: حاجی وقت نماز شده، تیر انتقالی رو بذاریم بعد از نماز. هرچی گفتیم که آقا اول تیر رو بزن بعدش نماز رو میخونى، محمدرضا گفت: "ما پیرو آقا امام حسین عليهالسلام سید و سالار شهدا هستیم و ایشون هم موقع جنگ، جنگ رو تعطیل کردند؛ حالا ما یه آموزش رو تعطیل نکنیم؟!!"
#نماز_اول_وقت
#شهیدمحمدرضابیات