#شهید مهدی میرزایی صفی آبادی🍃⚘🍃
در سال ۱۳۴۱در شهر مشهد متولد شد.
دوران نوجوانی را در محیط کار فنی گذراند.با آن که همه از #هوش و #خلاقیتش مطمئن بودند اما #شجاعانه تصمیم گرفت تا عصای دست #خانواده باشد.
🍃⚘🍃
و برای #کمک به امرار معاش خانواده میدان کار و تلاش اقتصادی رو تجربه کند.
خداوند مهربان در آن مسیر سخت و پرتلاش استادکاری مومن و پاک دامن را سر راه ایشان قرار داد.تا انرژی روحی و فکری اش به بیهودگی هدر نرود. و ایشان در کنار او به رشد #اجتماعی و #سیاسی لازم دست پیدا کرد
و با نهضت امام خمینی آشناشدو علیه رژیم مبارزه کرد.
🍃⚘🍃
با حضور در #جلسه ها و #سخنرانی مخفیانه ی مبارزان مسلمان روز به روز آبدیده تر شد. و با اوج گیری مبارزه ی مردم و علنی شدن تظاهرات خیابانی و خروش محرومان در اواخر دوران حاکمیت رژیم پهلوی اسلحه به دست گرفت.
و به همراه تعدادی دیگر از جوانان به ساختمان مزدوران ساواک در #خیابان پاستور شهر مشهد #حمله کردند. این شعبه پس از ساعت ها درگیری با رشادت ایشان و همرزمانش به تصرف نیروی های #انقلابی در امد.
🍃⚘🍃
🥀💐🕊🌸🕊💐🥀
✍️خاطرات_شهدا
👇👇👇👇
خانم_موسوی یکی ازپرستاران دوران دفاع مقدس، از میان همه ی تصویر های آن روزها، یکی را که از همه ی آن ها در ذهنش پر رنگ تر است، اینچنین روایت می کند :
یادم می آید یک روزکه در بیمارستان بودیم، #حمله شدیدی صورت گرفته بود. به طوری که از بیمارستانهای صحرایی هم مجروحین زیادی را به بیمارستان ما منتقل می کردند.
اوضاع مجروحین به شدت وخیم بود.
در بین همه آنها، وضع یکیشان خیلی بدتر از بقیه بود.
رگهایش پاره پاره شده بود و با این که سعی کرده بودند زخم هایش را ببندند، ولی خونریزی شدیدی داشت.
#مجروحین را یکی یکی به اتاق عمل می بردیم و منتظر می ماندیم تا عمل تمام شود و بعدی را داخل ببریم.
وقتی که دکتر اتاق عمل این مجروح را دید، به من گفت که بیاورمش داخل اتاق عمل و برای جراحی آماده اش کنم.
من آن زمان چادر به سر داشتم . دکتر اشاره کردکه چادرم رادر بیاورم تا راحت تر بتوانم #مجروح را جابه جا کنم .
همان موقع که داشتم از کنار او رد می شدم تا بروم توی اتاق و چادرم رادربیاورم ، #مجروح که چند دقیقه ای بود به هوش آمده بود به سختی گوشه #چادرم را گرفت و بریده بریده و سخت گفت: من دارم می روم که تو #چادرت را در نیاوری.
ما برای این چادر داریم می رویم... چادرم در مشتش بودکه شهید شد.
از آن به بعد در بدترین و سخت ترین شرایط هم #چادرم را کنار نگذاشتم.
شادی روح امام راحل وشهداصلوات
#اللهم_صل_علی_محمدوآل محمدو عجل فرجهم
#شهیدعیسیحیدری (شهیدغواص)
با چهار پنج نفر #غواص جزیره ام الرصاص را حفظ کرد
شب #عملیاتکربلای چهار بعد از شکسته شدن خط که وارد #جزیره ی_ام الرصاص شدیم ، مجروح شدم. #جزیره به شدت زیرآتش بود و عراقی ها از هر طرف حمله می کردند .
تعدادافرادی که همراه عیسی مقاومت می کردند ، انگشت شمار بودند . وقتی #عراقی ها از جناح راست حمله می کردند ، بچه ها خودشان را به آن جا می رساندند و جلویشان را می گرفتند ؛ و وقتی از چپ #حمله می شد ، آن جا حاضر می شدند ؛ لذا #عراقی ها فکر می کردند جزیره پر از نیرو است و با مختصر مقاومت بچه ها عقب می نشستند . عیسی علاوه بر این که با چهار پنج نفر #غواص ، جزیره را حفظ می کرد .
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🌹🍃🌷🍃━━━┓
@yadyaaran
┗━━━🌷🍃🌹🍃━━━┛