#و_در_نهایت....✨
شهید شجاعيان
نه در همه ی آن چيزي است كه گفتهاند
و نه در همه آنچه كه بايد گفت.
او را بايد جست در روايتي #فراتر از اين مجمل!🌼
روز سیام فروردین سال 1366 روز وصل بود.
او در جریان عملیات کربلای 10
در سن بیست و هفت سالگی
با جسم خسته و پیکری #مجروح در منطقه ماووت به دیدار حق شتافت
و به خوان نعمت الهی #میهمان شد.🥀
8⃣
در#اولین حضورش #عملیات ظفرمند سوسنگرد و بعد #فتح قله های الله اکبر را تجربه کرد. #عملیات نصر در منطقه #الله اکبر و #شحیطیه گام بعدی #شهید مهدی میرزایی بود.
🍃⚘🍃
اما زخم ترکش دشمن باعث شد تا مدت کوتاهی در پشت جبهه به انتظار بماند. پس از بهبودی برای شرکت در #عملیات طریق القدس خودش را به #خط مقدم رساند.
🍃⚘🍃
#دلاوری های زیادی برا #آزاد سازی شهر بستان کرد.ایشان در این عملیات بار دیگر #مجروح شد و برای درمان به مشهد رفت.
🍃⚘🍃
اما روح بی قرار#شهید طاقت ماندن در شهر را نداشت هنوز زخم هایش التیام نیافته بود که خود را به #جبهه رساند.
🍃⚘🍃
دلش میخواست در حمله بعدی حضور داشته باشد در #تنگه ی چزابه با #خلاقیت و#شجاعتش همه رو متحیر کرد.
🍃⚘🍃
و به دنبال ان در #عملیات فتح المبین پا به پای رزمندگان متجاوزان عراقی را به عقب راندند.
🍃⚘🍃
#شهید مدافع حرم#بی سر لبنانی ،
ذوالفقار حسن عزالدین🍃⚘🍃
#شهید#۱۸ساله و مجرد
🍃⚘🍃
در تاریخ ۱۳۷۴/۲/۱۱ در کشور لبنان در خانواده ای متدین و مذهبی متولد شد.
تروریست ها پس از یاسارت دقیقا مانند #شهید حججی سر از تنش جدا کردند.💔
🍃⚘🍃
در اولین روز های درگیری های منطقه ی غوطه ی #سوریه توسط #اصابت مین #مجروح شد و به #اسارت تکفیری ها در آمد و به #شهادت رسید.
🍃⚘🍃
تروریست های تکفیری قبل از به #شهادت رساندنش چندین سؤال از ایشان پرسیدند و پس از آن مانند سرور و سالار #شهیدان
#امام حسین (ع)⚘ سر از تنش جدا کردند.
🍃⚘🍃
🥀💐🕊🌸🕊💐🥀
✍️خاطرات_شهدا
👇👇👇👇
خانم_موسوی یکی ازپرستاران دوران دفاع مقدس، از میان همه ی تصویر های آن روزها، یکی را که از همه ی آن ها در ذهنش پر رنگ تر است، اینچنین روایت می کند :
یادم می آید یک روزکه در بیمارستان بودیم، #حمله شدیدی صورت گرفته بود. به طوری که از بیمارستانهای صحرایی هم مجروحین زیادی را به بیمارستان ما منتقل می کردند.
اوضاع مجروحین به شدت وخیم بود.
در بین همه آنها، وضع یکیشان خیلی بدتر از بقیه بود.
رگهایش پاره پاره شده بود و با این که سعی کرده بودند زخم هایش را ببندند، ولی خونریزی شدیدی داشت.
#مجروحین را یکی یکی به اتاق عمل می بردیم و منتظر می ماندیم تا عمل تمام شود و بعدی را داخل ببریم.
وقتی که دکتر اتاق عمل این مجروح را دید، به من گفت که بیاورمش داخل اتاق عمل و برای جراحی آماده اش کنم.
من آن زمان چادر به سر داشتم . دکتر اشاره کردکه چادرم رادر بیاورم تا راحت تر بتوانم #مجروح را جابه جا کنم .
همان موقع که داشتم از کنار او رد می شدم تا بروم توی اتاق و چادرم رادربیاورم ، #مجروح که چند دقیقه ای بود به هوش آمده بود به سختی گوشه #چادرم را گرفت و بریده بریده و سخت گفت: من دارم می روم که تو #چادرت را در نیاوری.
ما برای این چادر داریم می رویم... چادرم در مشتش بودکه شهید شد.
از آن به بعد در بدترین و سخت ترین شرایط هم #چادرم را کنار نگذاشتم.
شادی روح امام راحل وشهداصلوات
#اللهم_صل_علی_محمدوآل محمدو عجل فرجهم
👈آخرین عکس!
➖ سهشنبه ۷ بهمن ۱۳۶۵
#شلمچه_عملیات_کربلای ۵
🔻 آن روز #صبح، کنار «محسن کردستانی» و «سلیمان ولیان» داخل سنگر کوچکشان نشسته بودم. سنگر جا برای دراز کشیدن نداشت. محسن پیک دسته بود. #جثهاش ریز بود، ولی ایمانی قوی داشت. زیر شدیدترین آتش، این طرف و آن طرف میدوید و پیامها را میرساند.
این بار هم #دوربینم را همراه آورده بودم. برای اینکه آسیب نبیند، آن را داخل کیسهی پلاستیکی پیچیده بودم و در کیف کوچک کمکهای اولیه جا داده بودم. #محسن گفت: حالا که دوربینت رو تا اینجا آوردهای، دو سه تا عکس از ما بگیر.
📍اصلا به فکرم نرسیده بود. راست میگفت. فکر #دوربین نبودم. آن را درآوردم و به محسن گفتم:
- ژست بگیر میخوام یه #عکس مشدی ازت بگیرم.
با تبسمی دلنشین در گوشهی سنگر نشست و من عکس گرفتم؛ #چهرهی خاکگرفتهای که خستگی چند روز نبرد مداوم از آن پیدا بود و #چشمانی که زودتر از لبانش میخندیدند. دوربین را به او دادم و او هم عکسی از من و سلیمان ولیان گرفت که #پهلوی هم ته سنگر تکیه داده بودیم. دقایقی بعد رفتم تا به خاکریز عقبی سر بزنم.
🔅 در برگشت، دوان دوان به طرف پست امداد رفتم. جلوی در ورودی، حاج آقا تیموری #امدادگر را دیدم که روی مجروحی دولا شده بود و سعی میکرد به او کمک کند. #مجروح همچنان دست و پا میزد و آخرین لحظاتش را میگذراند. جلوتر که رفتم، کردستانی را شناختم. سرم گیج رفت. آخر، #دقایقی قبل پهلویش بودم و حالا داشت جلوی چشمم جان میداد.
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🌹🍃🌷🍃━━━┓
@yadyaaran
┗━━━🌷🍃🌹🍃━━━┛
💢 گمنامان هفت تپه ؛ حاج قنبر راسخی ها هستند ، که در اوج سادگی و بی ادعایی؛مظلومانه و غریبانه کنج خانه ، روز به روز یک قدم به شهادت نزدیک تر میشوند...
.
🦋 حاج قنبر راسخی جانشین #تدارکات واحد #اطلاعات وعملیات لشکر 25 #کربلا در هشت سال #دفاع_مقدس و #جانباز ۷۰ درصد . حاج قنبر در عملیات والفجر هشت دراروندکنار بوسیله توپ فرانسوی ازناحیه پا ی راست و شکم #مجروح و قطع عضو گردید.شفای عاجل و طول عمر این عزیز #صلوات.
#قهرمانان