eitaa logo
کانال شهدایی یاد یاران
400 دنبال‌کننده
26.5هزار عکس
9.6هزار ویدیو
54 فایل
✅کپی با صلوات برای سلامتی و ظهور آقا امام زمان عج تعالی فرجه الشریف بلامانع است 🌷🇮🇷ما را بدوستان خود معرفی کنید🇮🇷🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
....✨ شهید شجاعيان نه در همه ی آن چيزي است كه گفته‌اند و نه در همه آن‌چه كه بايد گفت. او را بايد جست در روايتي از اين مجمل!🌼 روز سی‌ام فروردین سال 1366 روز وصل بود. او در جریان عملیات کربلای 10 در سن بیست و هفت سالگی با جسم خسته و پیکری در منطقه‌ ماووت به دیدار حق شتافت و به خوان نعمت الهی شد.🥀 8⃣
در حضورش ظفرمند سوسنگرد و بعد قله های الله اکبر را تجربه کرد. نصر در منطقه اکبر و گام بعدی مهدی میرزایی بود. 🍃⚘🍃 اما زخم ترکش دشمن باعث شد تا مدت کوتاهی در پشت جبهه به انتظار بماند. پس از بهبودی برای شرکت در طریق القدس خودش را به مقدم رساند. 🍃⚘🍃 های زیادی برا سازی شهر بستان کرد.ایشان در این عملیات بار دیگر شد و برای درمان به مشهد رفت. 🍃⚘🍃 اما روح بی قرار طاقت ماندن در شهر را نداشت هنوز زخم هایش التیام نیافته بود که خود را به رساند. 🍃⚘🍃 دلش میخواست در حمله بعدی حضور داشته باشد در ی چزابه با و همه رو متحیر کرد. 🍃⚘🍃 و به دنبال ان در فتح المبین پا به پای رزمندگان متجاوزان عراقی را به عقب راندند. 🍃⚘🍃
مدافع حرم سر لبنانی ، ذوالفقار حسن عزالدین🍃⚘🍃 #۱۸ساله و مجرد 🍃⚘🍃 در تاریخ ۱۳۷۴/۲/۱۱ در کشور لبنان در خانواده ای متدین و مذهبی متولد شد. تروریست‌ ها پس از یاسارت دقیقا مانند حججی سر از تنش جدا کردند.💔 🍃⚘🍃 در اولین روز های درگیری‌ های منطقه ی غوطه ی توسط مین شد و به تکفیری‌‏ ها در آمد و به رسید. 🍃⚘🍃 تروریست‌ های تکفیری قبل از به رساندنش چندین سؤال از ایشان پرسیدند و پس از آن مانند سرور و سالار حسین (ع)⚘ سر از تنش جدا کردند. 🍃⚘🍃
🥀💐🕊🌸🕊💐🥀 ✍️خاطرات_شهدا 👇👇👇👇 خانم_موسوی یکی ازپرستاران دوران دفاع مقدس، از میان همه ی تصویر های آن روزها، یکی را که از همه ی آن ها در ذهنش پر رنگ تر است، اینچنین روایت می کند : یادم می آید یک روزکه در بیمارستان بودیم، شدیدی صورت گرفته بود. به طوری که از بیمارستانهای صحرایی هم مجروحین زیادی را به بیمارستان ما منتقل می کردند. اوضاع مجروحین به شدت وخیم بود. در بین همه آنها، وضع یکیشان خیلی بدتر از بقیه بود. رگهایش پاره پاره شده بود و با این که سعی کرده بودند زخم هایش را ببندند، ولی خونریزی شدیدی داشت. را یکی یکی به اتاق عمل می بردیم و منتظر می ماندیم تا عمل تمام شود و بعدی را داخل ببریم. وقتی که دکتر اتاق عمل این مجروح را دید، به من گفت که بیاورمش داخل اتاق عمل و برای جراحی آماده اش کنم. من آن زمان چادر به سر داشتم . دکتر اشاره کردکه چادرم رادر بیاورم تا راحت تر بتوانم را جابه جا کنم . همان موقع که داشتم از کنار او رد می شدم تا بروم توی اتاق و چادرم رادربیاورم ، که چند دقیقه ای بود به هوش آمده بود به سختی گوشه را گرفت و بریده بریده و سخت گفت: من دارم می روم که تو را در نیاوری. ما برای این چادر داریم می رویم... چادرم در مشتش بودکه شهید شد. از آن به بعد در بدترین و سخت ترین شرایط هم را کنار نگذاشتم. شادی روح امام راحل وشهداصلوات محمدو عجل فرجهم
👈آخرین عکس! ➖ سه‌شنبه ۷ بهمن ۱۳۶۵ ۵ 🔻 آن روز ، کنار «محسن کردستانی» و «سلیمان ولیان» داخل سنگر کوچک‌شان نشسته بودم. سنگر جا برای دراز کشیدن نداشت. محسن پیک دسته بود. ریز بود، ولی ایمانی قوی داشت. زیر شدیدترین آتش، این طرف و آن طرف می‌دوید و پیام‌ها را می‌رساند. این بار هم را همراه آورده بودم. برای این‌که آسیب نبیند، آن را داخل کیسه‌ی پلاستیکی پیچیده بودم و در کیف کوچک کمک‌های اولیه جا داده بودم. گفت: حالا که دوربینت رو تا این‌جا آورده‌ای، دو سه تا عکس از ما بگیر. 📍اصلا به فکرم نرسیده بود. راست می‌گفت. فکر نبودم. آن را درآوردم و به محسن گفتم: - ژست بگیر می‌خوام یه مشدی ازت بگیرم. با تبسمی ‌دل‌نشین در گوشه‌ی سنگر نشست و من عکس گرفتم؛ خاک‌گرفته‌ای که خستگی چند روز نبرد مداوم از آن پیدا بود و که زودتر از لبانش می‌خندیدند. دوربین را به او دادم و او هم عکسی از من و سلیمان ولیان گرفت که هم ته سنگر تکیه داده بودیم. دقایقی بعد رفتم تا به خاکریز عقبی سر بزنم. 🔅 در برگشت، دوان دوان به طرف پست امداد رفتم. جلوی در ورودی، حاج آقا تیموری را دیدم که روی مجروحی دولا شده بود و سعی می‌کرد به او کمک کند. همچنان دست و پا می‌زد و آخرین لحظاتش را می‌گذراند. جلوتر که رفتم، کردستانی را شناختم. سرم گیج رفت. آخر، قبل پهلویش بودم و حالا داشت جلوی چشمم جان می‌داد. 👇👇 ┏━━━🌹🍃🌷🍃━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹🍃━━━┛
💢 گمنامان هفت تپه ؛ حاج قنبر راسخی ها هستند ، که در اوج سادگی و بی ادعایی؛مظلومانه و غریبانه کنج خانه ، روز به روز یک قدم به شهادت نزدیک تر میشوند... . 🦋 حاج قنبر راسخی جانشین واحد وعملیات لشکر 25 در هشت سال و ۷۰ درصد . حاج قنبر در عملیات والفجر هشت دراروندکنار بوسیله توپ فرانسوی ازناحیه پا ی راست و شکم و قطع عضو گردید.شفای عاجل و طول عمر این عزیز .