#روایت_عشق💌
#شهید_مصطفی_اردستانی🌷
هر وقت از مأموریت بر می گشت می گفت گوسفند قربانی می کردند و گوشتش را بین فقرا تقسیم می کرد.
می گفت: در برگشت از یکی از مأموریت ها بال هواپیما را با موشک زدند. کنترل هواپیما از دستم خارج شده بود!
به حضرت زهرا (س) متوسل شدم. انگار شخصی جلویم ظاهر شد و گفت: مشکلی نیست می توانی خیلی راحت به پروازت ادامه دهی.
فرمان هواپیما را دستم گرفتم و فرامینی را که تا قبل از این از دستم خارج شده بود را اجرا کردم.
تا خود پایگاه گریه کردم. می گفت: ما هر چه داریم مال حضرت زهراست