🔻 روایت یک #خواب_زیبا
🔹شبی در خواب #جوان زیبا و خوشرویی را دیدم😍 که لحظات گرمیِ نگاهش و طراوت و شادابیِ سیمایش من را #مجذوب خودش کرد. من به او گفتم شما چه کسی هستی⁉️ گفت: اسمم #عباس_دانشگر است
🔸و در فاصله ی چند متری دیدم که فرشی با گلهای رنگارنگ💐 پهن است و #فضا آکنده از شمیم عطری دل انگیز💖 است. و تعدادی از #شهدا روی فرش ایستاده اند👥
🔹عباس به من گفت: به #مادرم بگویید زیاد نگران من نباشد❌ جای من بسیار خوب است؛ من پروانه وار و #آزاد پر کشیده ام. به نیت من به مدت دو سال🗓 #نماز قضای احتیاطی بخوانید؛ من نیاز به نماز دارم.
🔸از خاله ام #خانم_عبدوس که معلم
روخوانی و روانخوانی قرآن📖 شماست تشکر کنید که به #نيت_من زیاد قرآن می خواند. صبح از #خواب بیدار شدم وقتی به کلاس قرآن رفتم برای خانم عبدوس تعریف کردم
🔹اشک در چشمانش حلقه زد و گریست😭 گفت عباس را مثل #فرزندم دوست می داشتم. وقتی خبر شهادتش🌷 را شنیدم در تمام مجالسی که شرکت میکنم به #یاد_او قرآن میخوانم و #صلوات میفرستم
📚 اذان صبح به وقت حلب
#شهید_عباس_دانشگر 🌷
#شهید_مدافع_حرم
✨ #شبتون_شهدایی ✨🌙
فکر نکنید که با کشتن فرزندم طاقت مرا میگیرید ... فکر نکنید که با بریدن سر فرزندم قلب زینبی مرا پاره میکنید ... 😭
🍃⚘🍃
به خدا قسم که من منتظر بازگشت پیکر #فرزندم هستم تا عطر سرورم #حضرت زینب (س)⚘ را از آن استشمام کنم ... میخواهم او را در سینه ی خود فشار بدهم و عطر #شهادت را استشمام کنم ... 😭😭😭
🍃⚘🍃
پسرم من هر روز منتظر #بازگشت تو هستم تا با ریختن گل روی #پیکرت عروسی تو را بگیرم ... منتظر تو هستم و اشکها مرا آتش می زنند ...تهنیت #پسرم که در بهشتی ... تهنیت ... 😭😭
🍃⚘🍃
#شب اول محرم به دیدار مادر #شهیدی میروم که دست در تربت کربلا دارد: بتول عباسی مادر شهید #محمدرضارنجبر طزرقی میگوید: تا سال ۷۷ که پیکر پسر شهیدم #محمدرضاطزرقی را به وطن آوردند کربلا برایم هروله #بینالحرمین بود، ناامیدی عباس کنار شط فرات بود و تشنگی کودکان، سربریده #حسین (ع) بود و اسارت زینب (س). هرگز فکر نمیکردم #تربت کربلا قرار دل بیقرارم شود.
#گوربابایشاهباهدیهاش
#دوم آبان ماه بود که اولین #فرزندم محمدرضا به دنیا آمد اسمش را از لای قرآن برداشتیم. یکی از اقوام که به تقویم ملی آشنا بود، گفت تاریخ تولد #پسرت را چند روز بعد بگیری همزمان میشود با سالروز #تولد شاه، آن وقت از طرف دولت به شما هدیه میدهند. با شنیدن این پیشنهاد بیهیچ درنگی گفتم: گور بابای شاه با هدیهاش. آخر از #جنایات شاه و ساواک خبر داشتم. برای همین تاریخ تولد پسرم را ۲ ماه بزرگتر گرفتم.
🌸🌼🌸