#ادامه✨
پس از آن به همراه گروهی از رزمندگان از جمله معاون خود (شهید محمد توسلی) برای فتح #سنندج راهی این شهر شد.
ستون تحت فرماندهی او از سمت راست شهر، حلقه محاصره ضدانقلاب را در هم شکست و به همراه سرداران رشیدی چون محمد بروجردی و اصغر وصالی، سنندج را آزاد نمود و کمر #تجزیهطلبان را شکست.
در زمستان سال 1358 به او ماموریت داده شد تا جاده پاوه - کرمانشاه را که در تصرف ضدانقلاب بود، آزاد کند. عملیات با فرماندهی او و همکاری سپاه پاوه شروع و با موفقیت کامل به انجام رسید.
وی چندی بعد با حکم شهید بروجردی، به فرماندهی سپاه پاوه منصوب شد.
اوایل خرداد 1359 ماموریت آزادسازی شهرستان #مریوان که در تصرف گروهکهای محارب بود، به وی محول شد. وی پس از ورود به شهر و سازماندهی نیروها،
با یورشی #سهمگین و برقآسا توانست شهر مریوان و مناطق اطراف آن را آزاد کند.
از همین زمان بود که مسئولیت فرماندهی سپاه #مریوان به عهده وی گذاشته شد و بلافاصله به اتفاق شهدای بزرگواری چون #حاج_عباس_کریمی، #سید_محمدرضا_دستواره،
#رضا_چراغی، #حسین_قوجهای، #حسین_زمانی، #محسن_نورانی و #علیرضا_ناهیدی به پاکسازی مواضع مزدوران استکبار اعم از کومله، دمکرات و رزگاری پرداخت.🌿
پس از حذف باند #بنیصدر از دستگاه اجرایی کشور
در دی ماه 1360 عملیات محمدرسولالله(ص) از دو محور مریوان و پاوه روی منطقه خرمال توسط احمد متوسلیان و شهید حاج همت رهبری شد که در این محور،
رزمندگان اسلام به مرزهای بینالمللی رسیدند.
این عملیات در حقیقت سنگ بنای #تاسیس تیپ 27 حضرت رسول(ص) به شمار میرود.🍂
6⃣
💢 #شهید ذکریا محمودی ( هفده ساله از لشکر ویژه ۲۵ کربلا) #شهادت :۷ آذر ۱۳۶۲ #مریوان :
.
📩 برادران عزیز! شما را به خدا سپردم و از شما می خواهم که ادامه دهنده راه من و تمامی رزمندگان کفرستیز باشید و به این خصم بفهمانید که ما از شهادت باکی نداریم و آماده ایم که شهادت را در آغوش بگیریم.
بر قبر من ننویسید جوان ناکام، زیرا من به کام خود رسیدم.
#سالروز_شهادت
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
┏━━━🌹🍃🌷━━━┓
@yadyaaran
┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
💢 #بسیجی #شهید اسداله حقیقت اعزامی از #آمل( سن ۱۵ سال) #شهادت :۷ آذر ۱۳۶۲ #مریوان :
.
پدر شهید : ایشان تابستان ها پیش آقای خطیبی در چاکسر کاشی کاری می کردند. به خاطر صداقت و رفتار خوب او آقای خطیی هر روز با موتور می آمد دنبالش می گفت نمی خواهد کاری بکنی فقط بیا پیش من باش . بعضی وقت ها با شهید علی محمدی تابستان ها یخ می فروختند . هیچ وقت بیکار نمی نشست کار می کرد تا کمک خرج خانه باشد .
زمانی که می خواست به جبهه برود و رضایت نامه آورد که امضا بزنم این کار را نکردم و قبول هم نکردم همان شب خواب دیدم در بیابانی هستم و سگ ها به من حمله کردند و من می خواستم فرار کنم ولی نمی توانستم وقتی که پسرم اسدالله آمد سگ ها همه فرار کردند . وقتی صبح بیدار شدم رفتم به انجمن و گفتم من رضایت می دهم که پسرم به جبهه برود .
.
#خاطره
#سالروز_شهادت
💢 #شهید یوسف علی بابایی (( #شهرستان #سیمرغ )) #شهادت ۸ آذر ۱۳۶۳ _ #مریوان دزلی _ #سن ۱۹ سال :
.
▪️خواهر شهید : روزی ما به مزرعه رفتیم به او گفتیم بیا، جواب داد که من در اتاقم کاری دارم، شما بروید. کارم تمام شد، میآیم. من کارهای خود را انجام دادم. دیدم ضبط صوت آورد و دارد سوره شمس را می خواند. گفتم چه کار می کنی. جواب داد: فرصتی ندارم. دارم برای روز مبادا ضبط میکنم. برادرم هفت الی هشت ماه بعد هم شهید شد و آن صوت شهید هنوز برای ما زنده است.
.
#سالروز_شهادت
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
┏━━━🌹🍃🌷━━━┓
@yadyaaran
┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
💢شهادت به خون و تیر و ترکش نیست ، آن روز که خدا را با همه چیز و در همه جا دیدیم و نشان دادیم ، شهید شده ایم ....
.
📷 لحظات اولیه #شهادت #شهید یوسف پورتقی از #لشکر ویژه ۲۵ #کربلا 📆 سی مهر ۱۳۶۲_#والفجر چهار #مریوان ...
.
#هفت_تپه_ی_گمنام
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
┏━━━🌹🍃🌷━━━┓
@yadyaaran
┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
💢 #شهید مهدی فرجی کله بستی(بابلسر)_#شهادت ۱۱ آذر ۱۳۶۲_#مریوان _ #سن ۱۹ سال :
.
▪️ #خاطره گلتاج فرجی- خواهر شهید : وقتی برادرم برای آخرین بار داشت اعزام می شد، به من گفت: این 36 تا عکس را بگیر، من شهید می شوم ولی سر ندارم تو به مادر چیزی نگو، خودت برای شناسایی من بیا و از زخمی که روی بازویم است مرا شناسایی کن و بعد به خانواده بگو که من شهید شدم. انگار به او الهام شده بود که این بار به شهادت می رسد.( شادی روحش صلوات)
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
┏━━━🌹🍃🌷━━━┓
@yadyaaran
┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
💢 #بسیجی #شهید محمد اصغری اومالی_ #شهادت : ۲۷ دی ۱۳۶۳ _ #مریوان
.
▪️خواهر شهید : ده ساله بود که مادرمون فوت کردسیزده سالگی هم عازم جبهه ها شد.روز آخری که به جبهه می رفت پدر راضی نبود و او به من گفت : به پدر نگو من می روم جبهه اما من گفتم من هم راضی نیستم . گفت : «این حرف را نزن . من خود راهم را انتخاب کردم .» آن روز چرخ خیاطی ام خراب بود خواستم ببرم نکا ، به من گفت : کرایه بده من می روم درست می کنم . او رفت و من تا غروب منتظرش ماندم . دیدم نیامد و معلم محل به ما گفت : سوار ماشین شد با پای دمپایی در کف ماشین خوابید تا به ساری رسیدند بلند شد و نشست و سر انجام به جبهه رفت.
♦️ ۳۱ #فروردین سالروز #شهادت سردار #شهید موسی رجبی آهنگری ( #رئیس ستاد #سپاه #مریوان) از #لشکر ویژه ۲۵ #کربلا...
.
📩 قسمتی از وصیت نامه :
مبادا به خدا شکایت برید، مبادا خدا را فراموش کنید، همیشه به یاد خدا باشید. مطمئن باشید با یاد خدا، دلها آرام می گیرد. ( اَلّا بِذِکرِ اللهِ تَطمَئِنُّ القُلُوب). من هر چه فکر کردم بعد از شهادتم، فرزندانم را به چه کسی بسپارم، فکرم به جائی نرسید تا اینکه استادی در کتاب راهنمایم گردید، لذا فرزندانم را به خدا می سپارم.
.
بار خدایا! در این عالم کسی را نیافتم که فرزندانم را به او بسپارم. وقتی تو خواستی فرزند اول را به من عنایت کنی، امام رضا(ع) را واسطه قرار دادم و در رابطه با فرزند دوم، حضرت معصومه(س) را، که تو عنایت کنی فرزندان منحرف تحویل به جامعه ندهم. لذا فرزندانم را به تو می سپارم، تو خود ولی آنها باش. چرا که خود فرمودی: (الله ولی الذین امنوا.......)
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
┏━━━🌹🍃🌷━━━┓
@yadyaaran
┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
💢 #رضا_همیشه_روزه_داشت
.
▪️مادر شهید:رضا پسری آرام و ساکت بود شبها در بسیج فعالیت می کرد و به مسجد می رفت. روزها روزه می گرفت و من اطلاع نداشتم و چیزی نمی خورد. من فکر می کردم که او بیمار است یا ناراحتی دارد و از دوستانش پرسیدم که چرا رضا چیزی نمی خورد. دوستانش میگفتند که رضا روزه دارد. من از او پرسیدم پسر تو که سحری نمی خوری چرا بدون سحر روزه می گیری؟ گفت مادر بیا کنارم بشین .گفت مادر مگه تاکنون نشنیدی که در دوره حضرت علی (ع) زمانی همه روزه بودند فقیری آمد و آنان افطاری خودشان را به فقیر دادند و این عمل تا 3 روز تکرار شد مگر ما از آنها بالاتریم پشت او را زدم و گفتم ما که حضرت علی (ع) نمی شیم پسر.برگشت و گفت : درسته ولی می تونیم راه آنها را ادامه بدیم.
.
🚩 #شهید رضا غلام پور ۱۶ ساله اهل #بابل بود که در #تاریخ ۲۱ تیر ۱۳۶۳ در #مریوان با #اصابت تیر به سر #بشهادت رسید.
#سالروز_شهادت
💢 #شهید یوسف علی بابایی (( #شهرستان #سیمرغ )) #شهادت ۸ آذر ۱۳۶۳ _ #مریوان دزلی _ #سن ۱۹ سال :
.
▪️خواهر شهید : روزی ما به مزرعه رفتیم به او گفتیم بیا، جواب داد که من در اتاقم کاری دارم، شما بروید. کارم تمام شد، میآیم. من کارهای خود را انجام دادم. دیدم ضبط صوت آورد و دارد سوره شمس را می خواند. گفتم چه کار می کنی. جواب داد: فرصتی ندارم. دارم برای روز مبادا ضبط میکنم. برادرم هفت الی هشت ماه بعد هم شهید شد و آن صوت شهید هنوز برای ما زنده است.
.
#سالروز_شهادت
#هفت_تپه_ی_گمنام
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
🏷 #شهید سید جمال عسگری ( #فریدونکنار) #شهادت : 📆۲۶ اسفند ۱۳۶۶ #مریوان .
.
▪️برادر شهید : یک روز جلوی ایشان را گرفتم و گفتم پدر و مادر می گویند دیگر به جبهه نرو .برگشت و گفت:« شما جلوی من را نگیر من بروم برای شما سوغاتی می آورم» هر طوری بود راضیم کرد و به جبهه رفت برگشت دیدم یک دستش ترکش خورده است گفتم داداش سوغاتی کجاست ؟ گفت:« این دست من تقدیم شما ـ ان شالله روز قیامت شفاعت شما را می کند .»
.
#هفت_تپه_ی_گمنام