eitaa logo
کانال شهدایی یاد یاران
398 دنبال‌کننده
26.6هزار عکس
9.6هزار ویدیو
54 فایل
✅کپی با صلوات برای سلامتی و ظهور آقا امام زمان عج تعالی فرجه الشریف بلامانع است 🌷🇮🇷ما را بدوستان خود معرفی کنید🇮🇷🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 بیاد سردار دلاور شجاع لشکر ویژه ۲۵ کربلا سردار شهید سید یونس فاطمی ( شهرستان نور)🌷 . ▪️گردان امام حسن(ع) از لشکر25 کربلا به فرماندهی سردار رشید اسلام «علی‌اصغر پولادی» در کارخانه نمک مستقر بود که یونس خود را به جمع او و دیگر نیروها رساند. شهید پولادی با دیدن وضعیت جسمی وی از او خواست که برگردد، امایونس ضمن مخالفت با این خواسته، در سمت جانشین گردان در پاتک سنگین فاو به  ایفای نقش پرداخت. سپس به علت عارضه شیمیائی، به بیمارستان صحرایی منتقل شد. یونس در پشت جبهه به محض شنیدن خبر شهادت پولادی، با همت و غیرت دینی‌اش، در جهت پاسداری از اسلام و یاری رزمندگان، راهی شلمچه شد و نگذاشت علم فرمانده‌اش بر زمین بماند. از این‌رو، اوبه عنوان فرمانده گردان امام حسن‌مجتبی(ع)، در راستای سازماندهی و تقویت روحیه نیروها همت گماشت.و سرانجام در تاریخ ۹ خرداد ۱۳۶۷ در شلمچه بشهادت رسید‌
. 🔹 رغبت به دنيا از عمار بن یاسر روایت شده است که: نزد امیرالمؤمنین علیه السلام آمدم و گفتم: من سه روز است که روزه می‌گیرم و گرسنگی تحمل می‌کنم و غذایی ندارم که بخورم و امروز روز چهارم است. علی علیه السلام فرمود: دنبالم بیا ای عمار. مولایم به صحرا رسید و من پشت سر او بودم، در محلی ایستاد و آن جا را کند. چاهی پر از درهم نمایان شد، از آن درهم‌ها دو درهم برداشت و یک درهم به من داد و دیگری را خود برداشت. عمار به او گفت: ای امیرالمؤمنین اگر از آن به مقداری که تو را بی نیاز کند و از آن صدقه بدهی برمی داشتی اشکالی نداشت. فرمود: ای عمار این امروز ما را کفایت می‌کند. سپس چاه را پر کرد و پوشاند و برگشتند. سپس عمار از او جدا شد و مدتی غایب شد. سپس نزد امیرالمؤمنین علیه السلام بازگشت. فرمود: ای عمار گویی من همراه تو بودم که تو به دنبال گنج رفتی؟ گفت: ای مولای من به خدا به آن محل رفتم تا چیزی از آن گنج بردارم ولی اثری از آن نیافتم. به او فرمود: ای عمار خداوند سبحان و تعالی از آنجا که دانست ما میلی به دنیا نداریم آن را برای ما نمایان کرد و از آنجا که می‌دانست شما بدان رغبت دارید آن را از شما دور کرد. 📔 بحار الأنوار: ج۴١، ص٢٧٠
از نوکریِ درت مرا سیر مکن جز درگه خود جای دگر پیر مکن! من منتظر توأم شب اول قبر سوگند به جان مادرت دیر مکن صَباحاً اَتَنَفَسُ.. بِحُبِ الحُسَین💚 🍃رو به شش گوشه‌ترین قبله‌ی عالم هر صبح بردن نام حسیـــن بن علی میچسبد: چِــقَدَر نـام تــو زیبـاست اَبــاعَبـــــدالله... هرکسی داد سَلامی به تو و اَشکَش ریخت ،،، او نَظـَرکَــرده‌ی زَهــراست... اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ وعَلی العباس الحسُیْن... ارباب بي‌کفن ســــــــلام...
ختم جمعی قرآن کریم با قرائت یک آیه https://eitaa.com/hosein_darabi/20624
21.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌊 یادتان تلنگر قشنگی ست که یادمان می آورد چقدر میتواند زیبا باشد .... . ( 🎥 ۱۳۶۴ بهمن شیر_ لشکر ویژه ۲۵ کربلا از والفجر هشت) ┏━━━🌹🍃🌷━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قشنگترین خنده های قرن، ،،، ┏━━━🌹🍃🌷━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
35.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
◽️سوغات شهدا برای سیدالشهـدا پاره پاره های بدنشان بود.. حالا تــو ، ◽️چه داری برای پیشکش کردن به سیدالشهدا علیه السلام ┏━━━🌹🍃🌷━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
‌ مادرهرکاری‌کندبچہ‌هایادمیگیرند؛ مثلااگرشھید‌شود! ‌ ‹س›🌱 ┏━━━🌹🍃🌷━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
20.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔 درد و دل پدر با فرزند شهیدش، ″آقا سید مهدی موسوی″ ▪️سید جان چند سال بود میرفتی مسافرت، پس ایندفعه چرا اینطوری شد؛ زبونم نمیگرده برات فاتحه بخونم؛ دلم نمیشکنه برات گریه کنم؛ باورم نمیشه؛ گفتم تو منو کفن و دفن میکنی؛ بی وفا چرا عجله کردی... 🍃 ┏━━━🌹🍃🌷━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
ما موج خروشان دل دریاییم گر امر کند رهبرمان غوغاییم کوفی نشویم تا علی هست امیر فـرمـانـبـر فرزنــدِ گــلِ زهراییم 👤یاصاحب‌صبر ┏━━━🌹🍃🌷━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
🌷 خاطرات اسدالله کشمیری فرماندۀ محور تیپ ویژۀ شهدا شهادت: مریوان، عملیات کربلای ۷، سال ۱۳۶۴ 🕊سنی نداشت. هنوز مدرسه می‌رفت. توی عالم کودکانۀ خودش نذر کرده بود که اگر در امتحان‌هایش قبول شد، برای کبوترهای حرم امام‌ رضا گندم ببرد. نذر کبوترها ردخور نداشت. قبول که می‌شد، می‌رفت پیش پدرم و می‌گفت: «بابا، سهمیۀ کبوترای امام‌رضا رو از خرمن گندم‌هاتون بذارید کنار تا براشون ببرم.» یک کیسۀ کوچک گندم بر می‌داشت و می‌رفت حرم، سراغ کبوترهای امام‌ رضا علیه السلام 🍃 📚برگرفته از  کتاب خط عاشقی به نقل از حریف شب، ص ۱۳ ┏━━━🌹🍃🌷━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
9.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خاطره شنیده نشده شهید امیرعبداللهیان از سردار شهید سلیمانی سلام خدا بر شهدا ┏━━━🌹🍃🌷━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹━━━┛