eitaa logo
کانال شهدایی یاد یاران
413 دنبال‌کننده
24.9هزار عکس
8.7هزار ویدیو
50 فایل
✅کپی با صلوات برای سلامتی و ظهور آقا امام زمان عج تعالی فرجه الشریف بلامانع است 🌷🇮🇷ما را بدوستان خود معرفی کنید🇮🇷🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رهبر عزیز:❤️ صد بار تکرار میکنیم... باز یکی از اون طرف صداش بلند میشه.. چرا به سود دشمن کار میکنن؟
حسین از یکسال قبل از شهادتش، نمازهای خود را دو برابر می‌خواند و وقتی سؤال می‌کردیم، می‌گفت: در دوران دفاع مقدس نمازهایی دارم که معلوم نیست ادا یا قضا شده و یا شکسته بود و آن‌ها را دارم دوباره می‌خوانم تا مدیون نباشم. شهید خیلی به بیت‌المال حسّاس بود و حتی یک‌وقت برای تقسیم غذا رفته بود و در راه بازگشت، غذاهایی را که مانده بود، به دو نفر داده بود و وقتی آمد، ناراحت از این کار بود و قیمت بهترین غذا را گرفت و پول این دو غذا را به پشتیبانی تحویل داد. 🌷 شهید حسین تابسته🌷 📎به روایت همرزم شهید
💠 مامانمو گم ڪردم. نوجوان ۱۳ ساله‌ای ڪه به منظور مقابله با دشمن و ضربه زدن به آنها، به شناسایی مواضع عراقی ها می‌رفت و غنائم و اطلاعات مهمی را با خود می‌اورد. بهنام می‌رفت شناسایی چند بار گفته بود: دنبال مامانم می‌گردم، گمش ڪردم، عراقی‌ها هم فڪر نمی‌ڪردند بچه ۱۳ ساله بره شناسایی، رهاش می‌ڪردند. یکبار رفته بود شناسایی، عراقی‌ها گیرش انداختند و چند تا سیلی بهش زدند، جای دست سنگین مأمور عراقی روی صورت بهنام مونده بود؛ وقتی برگشت دستش را روی سرخی صورتش گرفته بود، هیچ چیز نمی‌گفت، فقط به بچه‌ها اشاره می‌ڪرد ڪه عراقی‌ها ڪجا هستند و بچه‌ها راه می‌افتادند. یڪ بار یڪ اسلحه به غنیمت گرفته بود و با همان یڪ اسلحه هفت عراقی را اسیر ڪرده بود. 🌷شهید بهنام محمدی🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«طلبه‌ی شهید محمد هادی ذوالفقاری» ۱۳ بهمن‌ماه ۱۳۶۷ مصادف با شهادت امام هادی(علیه السلام) بدنیا اومد ، اسمش را گذاشتند «محمدهادی». 🔹️بچه میدان خراسان بود از بیکاری بیزار بود و خیلی کاری و فعال بود. دوران نوجوانی در یک فلافلی کار می‌کرد برای همین اسم کتابش شد «پسرک فلافل فروش». "این کتاب قبلا در کانال خاطرات فراموش شده بارگذاری گردیده است" 🔹️عاشق و دلداده ی مولا علی(علیه السلام) بود سال ۱۳۹۰ برای تحصیل درس طلبگی مقیم نجف شد و تا سال ۱۳۹۳ مشغول جهاد و فعالیت‌های رسانه‌ای و فرهنگی در گروه حشد الشعبی عراق بود. 🔹️با شروع بحران داعش موسسه اسلام اصیل نجف به پایگاه حشدالشعبی برای جذب نیرو تبدیل شد. 🔹️هادی آن موقع می‌خواست به سوریه اعزام شود أما با اعزام او مخالفت کردند. سید به او گفته بود: تو مهمان مردم عراق هستی و امکان اعزام به سوریه را نداری. او به جهت فعالیت‌های هنری در زمینه عکس و فیلم از سید خواست به عنوان تصویر بردار با گروه حشدالشعبی اعزام شود. 🔹️سید با این شرط که هادی فقط حماسه‌ رزمندگان را ثبت کند موافقت کرد. 🔹️محمد هادی بود و به امام هادی(علیه السلام) علاقه زیادی داشت. تا این که ۲۶ بهمن ۱۳۹۳ در راه دفاع ازحرم سامرا در شهر امام هادی (علیه السلام) به شهادت رسید و طبق وصیتش در وادی السلام نجف خاکسپاری شد.
🖼 هر روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ آغاز کنیم: 📖حدیث امروز:   ✳️ پیامبراکرم (ص) فرمودند: ▪️همنشين شايسته و خوب، بهتر از تنهايى است و تنـهايـى بهـتر از همنـشين بـد اسـت. يـاد دادن نيـكى بهـتر از سـكوت است و سكوت، بهتر از ياد دادن بدى است 📚بحارالانوار، ج ۷۴ ص ۸۴  🪧تقویم امروز: 📌 سه‌شنبه ☀️ ۲۷ شهریور ۱۴۰۳ هجری شمسی 🌙 ۱۳ ربیع‌الاول ۱۴۴۶ هجری قمری 🎄 17 سپتامبر 2024 میلاد 🔖مناسبت امروز: 🍃روز شعر وادب فارسی 📌روز بزرگداشت استاد سید محمد حسین شهریار
✋ و چه زیباست این حدیث و سخن شما که فرمودید: من وصىّ آخرينم، به وسيله من بلا از خانواده و شيعيانم دفع می‌شود.✨ و چه خوشبختی از این بالاتر که شما مراقب مایید و بلاگردان و چه تلاشی جز برای تعجیل در ظهور شما شایسته ما شیعیانت نگفته هم میدانم که دعا میکنید شما آقاجان، ولی بازهم میگویم دعا کنید سرباز، یار و شهید در راه شما بشویم 🤲 __________________________________
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هـمـین‌مارا‌بس.🥺❤️ صَباحاً اَتَنَفَسُ.. بِحُبِ الحُسَین💚 🍃رو به شش گوشه‌ترین قبله‌ی عالم هر صبح بردن نام حسیـــن بن علی میچسبد: چِــقَدَر نـام تــو زیبـاست اَبــاعَبـــــدالله... هرکسی داد سَلامی به تو و اَشکَش ریخت ،،، او نَظـَرکَــرده‌ی زَهــراست... اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ وعَلی العباس الحسُیْن... ارباب بي‌کفن ســــــــلام...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 حاج قاسم سلیمانی: آدم لذت می‌برد نگاهش کنه، من واقعا عاشقش بودم.
: یوسف : تک تیرانداز : ۱۳۴۵/۰۶/۲۸ : ۱۳۶۴/۱۱/۲۱ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🌷حسین علاقۀ زیادی به داشت اما پدر به رفتن او رضایت نمی‌داد. بارها اثر انگشت پدر را در خواب زیر رضایت‌‌نامه زده و از دیوار و پشت‌‌بام به سوی محل اعزام فرار کرده بود. سال هزاروسیصدوشصت‌وچهار در ارومیه مجروح شد و برای خارج‌‌کردن ترکش از آرنجش او را به بیمارستان فیروزآبادی تهران بردند. بعد از سه ماه بهبود حاصل شد و به دامغان برگشت. شب‌‌ها می‌کرد و روزها به آموزش شنا می‌رفت. و را در چشمه‌علی یاد گرفت. بعد از مدتی به مادر گفت: «دلم برای لباس‌‌های جنگ تنگ شده؛ اجازه می‌‌دی برای یک بار هم شده لباس بپوشم و جلوی آینه خودم رو ببینم.» مادر که از مجروحیت حسین رنج می‌برد، دلش نمی‌‌خواست چیزی از آن ایام را به خاطر بیاورد. ولی اصرارهای حسین کار خودش را کرد و مادر اجازه داد یک بار دیگر بپوشد. حسین با اشتیاق لباس جبهه را آورد و به تن کرد و جلوی آینه ایستاد. در نگاهش حسرت موج می‌زد. پوشیدن لباس همان و هوایی شدن دوبارۀ حسین همان. دیگر کسی جلودارش نبود. او راهی جبهه‌ها شد در کنار دیگر رزمندگان به پرداخت.🌷 ✍ :خواهر شهید
با اینکه عاشقش بودم اما خیلی سعی کردم خودم رو بی تفاوت نشون بدم و احوالپرسی گرم نکنم "بیشتر از یک سال بود بعد از خواهش های فراوان توام با گریه دستور اعزام مجدد رو داده بود ولی کار پیش نمیرفت و اعزامی در کار نبود هرچقد بیشتر تلاش میکردم کمتر نتیجه میگرفتم بار سومی بود که میدیدمش گفت:وضو داری؟گفتم:بله حاج آقا دستم رو گرفت و اومدیم صف اول نماز جماعت، کنار خودش نشوند بعد نماز جماعت دستشو گذاشت رو پامو گفت خوبی مجاهد؟خیلی سرد گفتم الحمدلله ولی راستشو بخواید نه! گفت:چرا جوون؟ گلایه کردم و مشکلمو گفتم برگشت به شهید_پورجعفری گفت ظرف هفته آینده ایشون منطقه باشه،هروقتی هم که توانش رو داشت و درخواست اعزام کردمعطلش نکنیدبعد رو کرد سمت من گفتمن معذرت میخوام،باید سفارش میکردم ولی انقد مشغله دارم فراموش کردم بعد از سفارش، من کلی خوشحال شدم یخم‌ باز شد شروع کردم به خندوندنش حاج حسین که همرام بود گفت اگه اجازه بدید یه عکسی بگیریم، با شوخی گفتم بشرطیکه حاج آقا تو عکس بخندن!!😊 راوی: جانباز حبیب عبداللهی
✔️اخلاق عملی را باید ازشهید ابراهیم هادی آموخت!! در ارتفاعات کوره موش چهار اسیر گرفتیم و قرار بود بعد از چند روز تحویل پادگان ابوذر بدیم. یک اتاق آهنی در میان حیاط وجود داشت همه پیشنهاد دادن که اسرارا در آنجا نگهداری کنیم. اما ابراهیم آنها را آورد داخل اتاق هر غذایی که میخوردیم بیشترش را به اسرا میداد و میگفت این ها مهمان ما هستند‌. بعد از چند روز برای آنها لباس تهیه کرد و آنها را راهی حمام کرد. بعد از اینکه قرار بود اسرا را تحویل دهیم همه ی آنها به ابراهیم نگاه میکردند و گریه میکردند و التماس میکردند کنار ابراهیم بمانند. واین است نشانه ی اخلاق و رفتار خوش!!
🌸امام خامنه ای (امروز) : همه‌ی سعی دشمنان اسلام این بوده است که ما را نسبت به هویّت واحده‌ای که اسمش «امّت اسلامی» است بی‌تفاوت کنند. ⚠️این نمی شود که من خودم را مسلمان بدانم امّا از رنجی که یک مسلمان در میانمار یا در غزّه یا در هند یا در فلان جا می کشد، خودم را غافل بدانم؛ این امکان ندارد؛ این، خلاف تعالیم اسلامی و اصول اسلامی است. ممکن است شما، بشخصه نتوانید یک کاری برای کمک به او انجام بدهید، امّا همدلی و همدردی یک حقیقتی است؛ این بایست وجود داشته باشد. ۱۴۰۳/۶/۲۶ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
برشى از دست‌نوشته شهيد مدافع حرم مهندس سيد ميلاد مصطفوى؛ جبهه دانشگاهى است كه كنكورش تقوا است. درسش ايثار و مدركش «شهادت» است. شهیدی_که_دواعش دست و پا و سرش را بریدند
🔺الگو برداری از شهداء 📣 روايتى از شهيد مدافع حرم مهندس سيد ميلاد مصطفوى شهیدی که دواعش دست و پا و سرش را از هم جدا کردند در روز تاسوعای حسینی94 🌷بسم رب الشهداء و الصديقين🌷 🔻سيد اهل مراقبه و محاسبه بود. از اعمال خود مراقبت مى‌كرد و از خودش حساب مى‌كشيد. اما اين مسائل در ظاهر زندگى او هيچ نمودى نداشت. يعنى در مقابل ديگران و در كنار دوستان، بسيار عادى و ساده ظاهر مى‌شد. مى‌گفت، شوخى مى‌كرد، مى‌خنديد. بى‌رياى بى‌ريا بود. بايد با سيد رفت و آمد مى‌كرديد تا متوجه اخلاص در اعمال و محاسبه و مراقبه او مى‌شديد. 🔸این معنويت از پاى درس بزرگان و سخنران‌هاى هيئت و ارتباط قوى با شهدا بدست آمده بود. او مرتب به مسجد مى‌رفت و از كلام بزرگان استفاده مى‌نمود. 🔹يكبار همراه سيد و چند نفر از دوستان، رفتيم سراغ يكى از عرفاى شهر. مغازه محقرى داشت. داخل مغازه مشغول كارش بود. سلام داديم و در مقابلش ايستاديم. با حرص و ولع، مشتاقانه دو زانو نشستيم پاى مكتب اين پير فرزانه. ايشان تك‌تك بچه‌ها را توصيه مى‌كرد. نوبت به من كه رسيد جمله بسيار زيبايى گفت. همه‌مان منقلب شديم. رو كرد به ما و گفت: «جوانان عزيز نگاه نكنيد، گناه نكنيد!!» جمله‌اى كه فرمود مثل پتكى بر سر ما فرود آمد. من خيلى متأثر شدم. بعد از نصيحت‌هاى آن عارف همگى از محضرش خداحافظى كرديم و برگشتيم. براى سيد يك اشاره كافى بود كه راهش را پيدا كند و همين‌طور هم شد. 🔺يك روز ديدم سيد دستش كمى سوخته و متورم شده! گفتم سيد دستت چى شده؟! گفت چيز مهمى نيست. مطمئن بودم كه حتماً اتفاق خاصى براى سيد افتاده، اما هر چه‌قدر اصرار كردم چيزى نگفت. شصتم خبر داد چى شده!! بعدها از دوستان شنيدم كه سيد براى تنبيه خودش اين كار را كرده. برخى مسائل چيزى بود بين خودش و خداى خودش كه ما متوجه نشديم. همين مراقبت‌ها بود كه سيد را آسمانى كرد. 📚 برشى از، زندگى‌نامه و خاطرات شهيد مدافع حرم مهندس سيد ميلاد مصطفوى
🌷فکرش را نمی‌کردیم ادامه‌ی راهتان اینقدر سخت باشد..!
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ سوم اردیبهشت ماه 1366 گردان‌یا زهرا(سلام الله علیها)🔸 به فرماندهی محمدرضا تورجی زاده وارد عملیات شدند. رمز عملیات 🔸یا زهرا(سلام الله علیها)🔸 بود. 🔹محمد گفته بود: من در عملیاتی شهید می شوم که رمز آن یازهرا(سلام الله علیها) است. من هم فرمانده گردان یا زهرا(سلام الله علیها) هستم... صبح 5 اردیبهشت، یکدفعه صدای انفجار خمپاره آمد. گلوله دقیق داخل سنگر فرماندهی خورده بود. محمد را از سنگر بیرون آوردند. 🔸شکاف عمیقی در پهلوی چپ او بود. 🔸بازوی راست او هم غرق خون بود. 😢 یکی از دوستانش از شهادت محمد بسیار ناراحت بود. شب در خواب او را دید در حالی که خوشحال و با نشاط بود. لباس فرم سپاه هم بر تنش بود. چهره اش خیلی نورانی تر شده بود. از محمد پرسید: محمد! این همه در دنیا از آقا خواندی، توانستی او را ببینی؟ 🔸محمدرضا در حالی که می خندید گفت: من حتی آقا امام زمان (عجل الله فرجه الشریف) را در آغوش گرفتم... ❤️
📗📗 کتاب "پایی که جا ماند" مجموعه ای از یادداشت‌های روزانه سید ناصر حسینی پور در زندان های مخفی عراق است که خاطرات ۸۱۱ روز اسارت سید ناصر را روایت میکند . دلیل نامگذاری کتاب آنست که بر اثر جراحات و شکنجه های مختلف پای سید ناصر در دوران اسارت قطع میشود ، سید ناصر حسینی پور این کتاب را به ولید فرحان شکنجه گر عراقی که وی را مورد آزار و اذیت قرار داده است تقدیم کرده است. این کتاب به شرح بسیاری از اعمال و رفتار اسرا و نظامیان عراقی پرداخته و زوایای بسیاری را از زندگی اسرا در کمپ‌های عراقی روایت کرده است. موضوعات گوناگونی مانند گذران اوقات فراغت، عزاداری، آموزش و تدریس، آدم‌فروشی و ...
Part01.mp3
11.09M
┏━━━🌹🍃🌷━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تشییع پیکر مطهر خادم الحسین جلال اسدی در بجنورد 🔹مرحوم جلال اسدی خادم موکب دانشگاه علوم پزشکی خراسان شمالی در اربعین بود که پس از نجات جان ۱۵۰ زائر کربلا در آتش سوخت و به لقاءالله پیوست.