eitaa logo
اشعارمناجات امام زمان(عج الله تعالی فرجه الشریف)
7.3هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
2.3هزار ویدیو
106 فایل
کانال اشعار و مناجات و سخنرانی های کوتاه امام زمان(عج) #هدیه_محضر_امام_زمان_عج_صلوات #اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج #کانال_اشعار_مناجات_امام_زمان_عج ⬇️⬇️⬇️ https://eitaa.com/joinchat/1169883173C0eef1e04a6
مشاهده در ایتا
دانلود
Taheri-Arbaein-babolharam.net_1.mp3
1.97M
|⇦•خیری نرساندم که... مناجات و توسل به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف تقدیم به جاماندگان از کنگرۀ عظیم اربعین به نفس حاج محمدرضا طاهری •ೋ ●•┄༻↷◈↶༺┄•● 🔸 : جنگ تحمیلی را دشمن برای خاموش کردن به راه انداخت، اما همین تحمیلی باعث شعله‌ورتر شدن نیروی انقلاب و روحیه‌ی انقلاب شد. @yaemamzamanadrekni
اشعارمناجات امام زمان(عج الله تعالی فرجه الشریف)
|⇦•خیری نرساندم که... #قسمت_اول مناجات و توسل به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف تقدیم به جامان
خیری نرساندم که... مناجات و توسل به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف تقدیم به جاماندگان از کنگرۀ عظیم اربعین به نفس حاج محمدرضا طاهری •ೋ خیری نرساندم که مرا یار بخوانی از عشق خودت جاری و سرشار بخوانی حق داری اگر گریه کنی گوشه ی خیمه از معصیتم در حَدِ طومار بخوانی شرمنده ام آقا ولی ای کاش مرا هم یکبار فقط یارِ وفادار بخوانی وقتش شده از کعبه حسینیه بسازیم برگردی و از سید و سالار بخوانی در گوشه ای از کرب و بلا روضه بگیری ای اهل حرم میر و علمدار بخوانی با پنج تنِ آل عبا هر شبِ جمعه از غربتِ زینب، سَرِ بازار بخوانی *آخ بمیرم ! خود بی بی هم وقتی اربعین اومد کربلا ، گفت: ...* باز آمده ام تا زِ من از شام بپرسی از بودنمان در مَلأ عام بپرسی حسین جان ..... @yaemamzamanadrekni
🔴 السلام : 🔰در زمان ظهور حضرت مهدی (علیه‌ السّلام) اتفاقاتی رخ خواهد داد، از جمله: 🔵اجتماع یاران حضرت در مکه و بیعت با حضرت ✳️تشکیل سپاه با سیصد و سیزده یار خاص حضرت ⚡️اصلاحات در مکه و مدینه ⚡️پایه گذاری حکومت اسلامی در کوفه ⚡️نزول عیسی بن مریم از آسمان و اقتدا به حضرت ⚡️کشته شدن دجال ⚡️گسترش عدل در جهان  🟢 اجتماع یاران خاص حضرت در مکه تعدادی از یاران خاصّ حضرت در مکه اجتماع کرده حضرتش را جستجو می‌کنند. ✨ در این هنگام مردی از نزد امام به پیش آنان آمده از ایشان می‌پرسد: شما اینجا چند نفرید؟ پاسخ می‌دهند: حدود چهل نفریم. آن مرد گوید: وضعتان چگونه خواهد بود؛ اگر سرورتان صاحب الزّمان حضرت مهدی (علیه‌ السّلام) را ببینید؟ آنان پاسخ دهند والله، اگر فرمان برخاستن دهند که همراه‌شان با کوه‌ها بجنگیم، با کوه‌ها پیکار خواهیم نمود (با بیان چنین جمله‌ای از عمق اعتقادشان به حضرت مهدی (علیه‌السّلام) و آمادگی فراوان‌شان برای قربانی شدن و شهادت و انجام فرمان آن حضرت سخن می‌گویند). شب بعد همان مرد نزد آنان آید و گوید: ده نفر برگزیده خود را به من معرّفی نمائید. آنان برگزیدگان خود را به وی نشان می‌دهند. وی نیز آنان را می‌آورد تا با حضرت مهدی (علیه‌السّلام) ملاقات نمایند. شب‌های دیگر برای افرادی دیگر فرصت پیش می‌آورند تا به صورتی علنی با حضرت مهدی (علیه‌السّلام) ملاقات نمایند. ✨سرانجام تعداد مشخصی (یعنی سیصد و سیزده نفر) نزد امام حاضرگردیده با آن بزرگوار در مکه و یا یکی از نواحی اطراف آن جمع می‌شوند. 📚پی نوشت: ↑۱.نعمانی، محمد بن ابراهیم، غیبت نُعمانی، ص۱۸۲.     ۲.↑ شافعی، یوسف بن یحیی، عقدالدُّرر، ج۱، ص۲۰۱، باب ۵.    @yaemamzamanadrekni
🌸 ✍قسمت اول 💠مقدمه: نوشتار حاضر نوعی برداشت از تجسم و بازتاب اعمال آدمی در جهان آخرت است که با استفاده از آیات و روایات به تصویر ذهنی درآمده‌اند و ان شاالله که منشأ تذکر و بیداری قرار گیرد. لازم به ذکر هست که ما از کتابی استفاده میکنیم که در آن از احادیث و روایات معتبر استفاده شده و مورد تایید عالم گران‌قدر «آیت الله جعفر سبحانی است» و مورد استقبال قرار گرفته است... 👈 : 🔴 حالت احتضار 💠 چند روز بود که درد سراسر وجودم را فرا گرفته و به شدت آزارم می‌داد. سرانجام مقدمات مرگ من با فرا رسیدن حالت احتضار فراهم شد. کم کم پاهایم را به سمت قبله چرخاندند. همسر، فرزندان، خویشان و برخی دوستان اطرافم را گرفته بعضی از آن‌ها اشک در چشم‌هایشان حلقه بسته بود. چشمانم را به آرامی فرو بستم و در دریایی از افکار فرو رفتم. با خود اندیشیدم که عمرم را چگونه و در چه راهی صرف نموده و اموال هرچند اندک خود را از کدام راه به دست آورده و در کدامین مسیر خرج کرده‌ام. فکرش به شدت آزارم می‌داد، از شدت اضطراب چشمانم را گشودم. در این هنگام ناگاه متوجه سفید پوش بلند قامتی شدم که دستانش را بر نوک انگشتان پاهایم نهاده بود و آرام و آهسته به سمت بالا می‌کشاند، در قسمت پاها هیچ‌گونه دردی احساس نمی‌کردم اما هرچه دستش به طرف بالا می‌آمد درد بیشتری در ناحیه فوقانی بدنم احساس می‌کردم گویا همه دردهای وجودم به سمت بالا در حرکت بود. تا اینکه دستش به گلویم رسید. تمامی بدنم بی حس شده بود اما سرم چنان سنگینی می‌کرد که احساس می‌کردم هر آن ممکن است از شدت فشار بترکد و یا چشمانم از حدقه درآید. عمویم که پیرمردی ریش سفید بود جلو آمد و با چشمان اشک آلود گفت: عمو جان شهادت را بگو... من می‌گویم و تو تکرار کن: ✨اشهد ان لااله الاالله و اشهد انّ محمداً رسول الله و انّ علیاً ولی الله و ... او را می‌دیدم و صدایش را می‌شنیدم. لب‌هایم به آرامی تکانی خورد و چون خواستم شهادتین را بر زبان جاری کنم یکباره هیکل‌های سیاه و زشتی مرا احاطه کردند و به اصرار از من خواستند شهادتین را نگویم شنیده بودم شیاطین هنگام مرگ برای گرفتن ایمان تلاش می‌کنند اما هرگز گمان نمی‌کردم آن‌ها در اغفال من توفیقی داشته باشند....
. |⇦•مراسم ... مراسم ماه مبارک رمضان سال ۱۴۰۱به نفس حاج مهدی رسولی ●━━━━━━─────── "اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِكِتَابِكَ الْمُنْزَلِ وَ مَا فِيهِ وَ فِيهِ اسْمُكَ الْأَكْبَرُ وَ أَسْمَاؤُكَ الْحُسْنَى وَ مَا يُخَافُ وَ يُرْجَى أَنْ تَجْعَلَنِي مِنْ عُتَقَائِكَ مِنَ النَّارِ" اینجا موضع اجابت دعاست، من سکوت می کنم.هر دعایی از ذهنت رد میشه فقط من چند نکته بگم: اول اینکه اگه میخوای دعات مستجاب بشه برای بقیه دعا کن، بقیه رو شریک در دعات کن. دوم اینکه دعات رو کم نخواه، بالا بگیر،نگی من فلان چیز رو میخوام... سومین نکته هم اینکه امشب، شب قدر میخوام یه کلمه راحت به شما بگم...میدونی یعنی چی؟! خدا نازت رو خریده...باور کن! شب تقدیره... امشب میگه خودم گفتم: هرچی میخوای بنویسی، بنویس! من امضا می کنم... امشب خودت بنویس... چیزای بزرگ بزرگ از خدا بخواه... فرمودند: شب قدر هم شب رفعه هم شب دفعه... یعنی اگه الان گرفتار بلایی هستی، مریض داری... اینا همه حساب داره دیگه... اگه بدهی داری‌‌، اگه آبروت در خطر افتاده، اگه قبضِ قلب پیدا کردی، اون حال معنوی رو نداری، اشک چشم نداری... اینا همه بلا هست.. البته یک وجهش این می تونه باشه... از خدا بخواه، امشب شب رفعه، اینا رو رفع می کنند.. دومیش شب دفعه، یعنی شبِ بیست و یکم، یعنی اگه قراره امسال بلایی سرت بیاد... امشب بگو اگه تو میخوای من رو بزنی... آخه من مگه کی ام؟ اگه فلان بلا سرم بیاد... فلان مشکل برام پیش بیاد... امشب التماس کن... امشب دفعش می کنه... امشب امام زمان نگاه می کنه، باور کن... امشب ثبت و ضبط می کنند... شب بیست و یکم می نویسند... شب بیست وسوم هم میدن محضر امام زمان، آقا امضا کنه سرنوشتت رو... امشب خوب بخواه... بذار امام زمان نگاه کرد بگه معلومه گریه کن حسینه... چیزای خوب خوب خواسته... حالا قرآنا رو بر روی سر بگیرید...دل آدم آروم میشه... " اللَّهُمَّ بِحَقِّ هَذَا الْقُرْآنِ وَ بِحَقِّ مَنْ أَرْسَلْتَهُ بِهِ وَ بِحَقِّ كُلِّ مُؤْمِنٍ مَدَحْتَهُ فِيهِ وَ بِحَقِّكَ عَلَيْهِمْ فَلا أَحَدَ أَعْرَفُ بِحَقِّكَ مِنْكَ..." خدا رو به خودش قسم بده..."ده مرتبه بک یا الله...." "ده مرتبه بمحمد صلی الله علیه و آله و سلم..." امشب از سر شب دلم تو هول و وَلاست... امشب میدونی چرا دلت نگرانه؟ امشب دل همه کائنات نگرانه، فقط دل یه نفر آرومه... وارد مسجد شد همین روزا... *وارد مسجد شد امیرالمؤمنین، شروع کرد خطبه خواندن، بعدِ جنگ نهروان، میگه خطبه رو که خوند بالا منبر، یه نگاه به چپ و راست کرد دید ابی عبدالله نشسته کنار منبر. روایت میگه با این لحن صدا کرد "یا ابا عبدالله!"... ابی عبدالله فرمودن‌:جانم یا امیر المؤمنین! صدا زد: حسین‌جان! چند روز از ماه رمضان گذشته؟ صدا زد: یا امیرالمؤمنین! هفده روز مانده، میگن: امیرالمؤمنین تا شنید دست کشید به محاسنش، راوی میگه دست به محاسنی کشید که اون‌ روز دقت کردم همه اش سفید بود. مگه‌ امیرالمؤمنین‌ چند سال داره؟ شصت وسه سال.. صدا زد: دیگه‌ چیزی نمونده این‌محاسن به خونم خضاب بشه... مثل امشب شبِ نوزدهم خونه ی دخترش بود، تا خود صبح هی بلند میشد مینشست. امام حسن‌ میگه: رفتم‌ محضر بابام دیدم‌ نشسته خوابیده، صدا زدم‌ بابا بیداری؟ صدا زد: حسن‌ جان! بیدارم. گفتم: بابا چی شده؟ گفت حسن‌جان! همین‌جوری که نشسته بودم‌خواب به‌ چشمم اومد. پیغمبر رو‌ خواب دیدم، حسن‌جان! گلایه ی این‌ مردم رو‌ به پیغمبر کردم‌، گفتم: یا رسول الله! خسته ام کردن. پیغمبر اکرم صلوات الله علیه فرمود: سبحان الله! علی جان نفرینشون‌کن. میگه عرض کردم یا رسول الله نفرین میکنم، خدا من رو ازشون بگیره یکی مثل خودشون رو برخودشون‌ مسلط کنه... پیغمبر فرمود: علی دیگه چیزی نمونده عزیزم... ــــــــــــــــــ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ ۱👇
. |⇦•الا که صاحب مایی... روحی له الفدا اجرا شده فاطمیه ۱۴۰۲ به نفس سید رضا نریمانی ●━━━━━━─────── الا که صاحب مایی الا که صاحب عزای تمام غم هایی دوباره فاطمیه آمده، نمیایی یابن الحسن آقا جان.. *درخواستت شب شهادتیه چیه؟..* به ما نگاه کن ای صاحب نجات بشر تو را طلب کند این دیده های دریایی یابن الحسن! کجا سیاه به تن کرده ای غریبانه کجا به سینه ی خود میزنی به تنهایی کجا شبیه علی سر به چاه غم داری کجا شبیه علــــــی روضه خوان زهرایی برای گریه به غم‌ های مادرت،آقا نه اینکه فکر کنم، مطمئنم اینجایی شنیده ایم که گفتی روضه خوان باشیم به روی چشم هر آنچه شما بفرمایید شنیده ایم زمین خورده است مادرتان در آن دمی که به در خورد ضربه ی پا *امشب میخوام از زبون خود دومی لعنت الله علیه روضه رو بخونم..یه نامه ای برای معاویه نوشته تو نامه حرف هایی زده، امشب من اون حرف ها رو میزنم با همدیگه ناله بزنیم..* این نامه را به جوهر کینه نوشته ام از روزهای داغ مدینه نوشته ام روزی که اختیار به دست سقیفه بود روزی که چشممان به ردای خلیفه بود همفکر غصبِ حق علی بود در سرم هم بوده ابو عُبیده ی جرّاح یاورم بر روی سنت حسنین پا گذاشتم تصمیم را به عهده ی شورا گذاشتم میزد به کوش تفرقه بِالمَنظَرَالبَطِل خیلی از آن جماعت روشنگَرالبَطِل بن سعد خزرجی شده کوتاه آمدن با پیروان لات وهُوَالرّاه آمدن غیر از علی و فاطمه، همراهمان شده اند اهل مدینه، لشکر خودخواهمان شده اند *یه اوضاعی تومدینه حاکم شد یوقت سربلند کرد امیرالمومنین ،دید همه غیر فاطمه و دو سه نفر دیگه همه رفتن، اصلا غدیر رو همه فراموش کردن..همه یادشون رفت همین چندوقت پیش پیغمبر دست علی رو بلند کرد..* «هرکه من مولای اوییم این علی مولای اوست» *همه فراموش کردن اون لحظه ها رو،همه با این دوسه نفر همراه شدن، غیر فاطمه هیچکی نمونده...* .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇