هدایت شده از |مـَهـدیِفـاطـِمـِه|
Ziyarat Ale Yasin.mp3
19.43M
صوت زیارت آل یاسین
امروز حتما بخون
موافقید..؛کل هفتهمون رو به امام زمانمون سلام بدیم با این زیارت زیبا...
#امامزمان روخوشحال میکنیم ؛)
سلام بدیم به امام زمان؛جواب سلام هم که واجب 😉❤️
#مهدیفاطمه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۳۱۳یار ابلیس😈(اشتباه نگیرید این فیلم راجع به ۳۱۳یار امام زمان نیست:))
#آگاه_سازی
🔗⃟🖤¦←مــهــدیفـاطـمـه
|مـَهـدیِفـاطـِمـِه|
۳۱۳یار ابلیس😈(اشتباه نگیرید این فیلم راجع به ۳۱۳یار امام زمان نیست:)) #آگاه_سازی 🔗⃟🖤¦←مــهــدیفـا
باید چندین بار این رو دید تا موضوع رو هضم کرد❗️😄
https://harfeto.timefriend.net/16954892759858
بهم بگین #اگاه_سازی بعدی درمورد چی دوست دارین باشه؟✨👀
#سوپرایزبرایاوندنیا😄🧨
..یڪ شخصۍ گفت:
الله اڪبر.
..وبعدش دوباره گفت:
لااله الله محمدرسول الله.
..وبازهم گفت:
سبحان الله وبحمد
سبحان الله العظیم.
..ودوباره گفت:
لااله الا انت سبحانڪ
انی ڪنت من الظالین.
این شخص ۷۰۰۰۰ هزار نیڪی
بدست آورده است.
این شخص شما هستین.
به همین راحتۍ👌🏻🦋
🔗⃟🖤¦←مــهــدیفـاطـمـه
متاسفانه بعضی از حجاب استایل ها چنان غرق در جذاب بودن و شیک بودن شده اند که هدف حجاب و عفاف را فراموش کرده اند.
⁉️حجاب و عفاف یعنی چه؟
یعنی جلب توجه #جنسی زن به حداقل برسد تا بتواند با آرامش به زندگی #انسانی خود بپردازد.
و این عفاف و حجاب بخش هایی دارد، مثلا:
✅️پوشاندن بخش هایی از بدن که ذاتاً زینت و جلب کننده ی توجه است،
✅️عدم استفاده از لباس ها و لوازمی که باعث جلب توجه می شود،
✅️از طرفی رفتار، گفتار و... هم نباید جوری باشد که توجه نامحرم را جلب کند.
🔴بعضی ها فراموش کرده اند که جلب توجه فقط با #مو نیست...
🔥تو می توانی روسری و یا چادر را بپوشی، ولی در عوض با آرایشت از صد کیلومتری توجه هر نامحرمی را جلب کنی...
🔥تو می توانی روسری و حتی چادر را بپوشی، ولی در عوض با حرکات کرشمه آمیز، و صدایت توجه نامحرم ها را جلب کنی...
(و در پرانتز بگویم: میتوانی روسری را بپوشی ولی عطرت نامحرمی که در ۷ متری توست را باخبر کند...)
کسی که می خواهد جذب حجاب شود و محجبه شود باید یاد بگیرد که هدف از حجاب زیباتر شدن نیست! بلکه انسان تر شدن است!
و یادمان نرود با "گناه" نمی توان دیگران را "هدایت" کرد..🌱
#حجاب
|مـَهـدیِفـاطـِمـِه|
🚎💙🚎💙🚎💙 💙🚎💙🚎 🚎💙 💙 #𝗣𝗮𝗿𝘁_23 ◗ #رمـانآیـہعـشق ◖ لباس هایم را عوض میکنم و چادرم را سرم میکنم. مام
🚎💙🚎💙🚎💙
💙🚎💙🚎
🚎💙
💙
#𝗣𝗮𝗿𝘁_24
◗ #رمـانآیـہعـشق ◖
صدای گریهام بلند میشود که مامان دستگیره در اتاق را میکشد.
مامان: آیه چی شده؟ خوبی؟
زانوهایم را بغل میکنم و سرم را روی دستم میگذارم.
صدای گریهام کم میشود، چرا گریه کردم؟
به خاطر اینکه میروی؟
یا به خاطر اینکه دیگر نمیبینمت؟
چرا؟
سرم را بالا میآورم و پَس سرم را به در اتاق میچسبانم.
صدای آلارم گوشیام بلند میشود.
با دیدن اسمت روی صفحه گوشی را به سمت تخت پرت میکنم و سرم را میان کف دستانم میگذارم.
با صدای بابا که از پشت در اتاق من را صدا میکرد چشمانم را باز میکنم.
بابا: آیه؟ حالت خوبه؟ در رو باز کن آیه.
روی پاهایم میایستم و میخواهم قفل را باز کنم اما منصرف میشوم.
با صدایی آهسته و لرزان میگویم:
_خوبم بابا.
بابا: در اتاق رو باز کن آیه، چی شده؟
_چیزی نشده، میخوام یکم تنها باشم.
نگرانی بابا را حس میکنم که ادامه میدهم:
_نگران نباش بابا، بذار یکم تنها باشم.
بابا باشه ای میگوید و از در اتاق فاصله میگیرد.
به گوشیام که روی تخت افتاده نگاهی میکنم و روی تخت میشینم.
گوشی را بر میدارم و صفحه تماس هارا باز میکنم.
پنج تماس بیپاسخ از تو . .
روی دکمه مسدودکردن کاربر ضربه میزنم که هشدار تایید نهایی باز میشود.
میخواهم دکمه تایید را فشار دهم که از شمارهات پیامکی برایم میآید.
(ساعت ۳:۳۰ بعد از ظهر، توی ضلع شمالی پارک نسیم منتظرتونم، خواهش میکنم بیاید)
گوشی را خاموش میکنم و به دیوار تکیه میدهم.
چه انتظاری داری که این پیام را دادی؟
واقعا انتظار داری فردا بیام؟
هنوز تکلیفم با خودم معلوم نیست.
با خودم کلنجار میروم و اینبار با خودم جر و بحث میکنم.
نکند واقعا دوستت دارم؟
ادامہدارد . . .
بہقلم✍🏻 | محمدمحمدی🌱
در کانال مهدی فاطمه
💙
🚎💙
💙🚎💙🚎
🚎💙🚎💙🚎💙
|مـَهـدیِفـاطـِمـِه|
🚎💙🚎💙🚎💙 💙🚎💙🚎 🚎💙 💙 #𝗣𝗮𝗿𝘁_24 ◗ #رمـانآیـہعـشق ◖ صدای گریهام بلند میشود که مامان دستگیره در اتاق
🚎💙🚎💙🚎💙
💙🚎💙🚎
🚎💙
💙
#𝗣𝗮𝗿𝘁_25
◗ #رمـانآیـہعـشق ◖
با خودم کلنجار میروم و اینبار با خودم حرف و بحث میکنم.
نکند واقعا دوستت دارم؟
سرم را روی بالشت میگذارم و چشمانم را میبندم.
به حرکت عقربه های ساعت خیره میشوم و نفسم را بیرون میدهم.
ده دقیقه مانده به زمانی که تو تعیین کردهای .
مردّدم!
بالاخره تصمیم را میگیرم و لباس هایم را عوض میکنم.
از اتاق بیرون و میروم که مامان نگاهش خیره به من میماند.
مامان: حالت خوبه آیه؟
سرم را به نشانه تایید تکان میدهم میگویم:
_آره مامان.
مامان: دیشب چی شده بود؟
لبخند مصنوعیای میزنم و میگویم:
_هیچی .
کفش هایم را به سرعت میپوشم و از خانه بیرون میروم.
به ساعت موبایلم نگاه میکنم.
۳:۲۷ را نشان میدهد . . .
به قدم هایم سرعت میبخشم و به سمت پارک قدم بر میدارم.
فلش تابلوی ضلع شمالی را دنبال میکنم و به تو میرسم.
روی نیمکت نشستهای و سرت را میان دستانت گذاشتهای.
از لرزش پاهایت میفهمم که منتظر منی .
منتظر من !
اینبار آهسته به سمتت قدم بر میدارم و کنارت میایستم.
با صدای آهستهای میگویم:
_سلام .
سرت را سریع بالا میآوری، از دیدنم متعجبی .
روی پاهایت میایستی و جواب سلامم را میدهی .
- سلام آیهخانم .
بدون هیچ مکثی صحبتم را شروع میکنم.
_گفته بودین بیام اینجا، برای چی؟
به ماشین سفیدی که آنطرف خیابان پارک شدهست اشاره میکنی و میگویی:
- دارم میرم، معلوم هم نیست کی برگردم...
حرفت را قطع میکنم.
_یا اصلا برگردین یا نه!
مکثی میکنی .
- درسته، شایدم برنگردم .
ادامہدارد . . .
بہقلم✍🏻 | محمدمحمدی🌱
در کانال مهدی فاطمه
💙
🚎💙
💙🚎💙🚎
🚎💙🚎💙🚎💙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️نماهنگ بسیار زیبای "او"
🎙با صدای محسن چاوشی
#امام_زمان
#اللھمعجللولیڪالفࢪج🌾
رانده شدن امام از جایگاه خود.mp3
837.1K
⁉️اینکه در روایات امام زمان عجل الله را طرید و فرید و شرید میخوانند منظور از این رانده شدن چیست ؟
⭕️پاسخ: ابراهیم_افشاری
#امام_زمان #اگاه_سازی
#اللھمعجللولیڪالفࢪج🌾
••|🌿🌸|••
خواب مهدی را ببینید شب بخیر
بوسہ از پایش بچینید شب بخیر
خواب زهرا را ببینید شب بخیر
هدیه از مادر بگیرید شب بخیر
الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
••|🌿🌸|••
هدایت شده از |مـَهـدیِفـاطـِمـِه|
Ziyarat Ale Yasin.mp3
19.43M
صوت زیارت آل یاسین
امروز حتما بخون
موافقید..؛کل هفتهمون رو به امام زمانمون سلام بدیم با این زیارت زیبا...
#امامزمان روخوشحال میکنیم ؛)
سلام بدیم به امام زمان؛جواب سلام هم که واجب 😉❤️
#مهدیفاطمه
#محفل
ببینم خدا مگه در قرآن اصلا از حجاب گفته؟😏
+بله بانوو خدا حجاب را
برای هر زن مومنی واجب کرده :)!
+اینجاس👇🏾☺️
۲٫
بِسمِاللهِالرَحمٰنِالرَحیمْ🌿
وَ قُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ
وَ يحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لَايبْدِينَ زِينَتَهُنَّ
إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ لْيضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ
عَلَیٰ جُيوبِهِنَّ وَ لَايبْدِينَ زِينَتَهُنَّ
إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ...
وَ لَايضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيعْلَمَ
مَا يخْفِينَ مِن زِينَتِهِنَّ
#قرآنکریم«سورهنورآیه۳۱»🌸
۳٫
و به زنان با ایمان بگو:
«دیدگان خود را «از هر نامحرمی» فرو بندند
و پاکدامنی ورزند☁️،و زیورهای خود را آشکار
نگردانند❌،مگر آنچه كه طبعاً از آن پیداست.
و باید روسری خود را بر گردن خویش «فرو»
اندازند🖇،و زیورهایشان را جز برای شوهرانشان
یا پدرانشان... آشکار نکنند❣؛و پاهای خود را
«بهگونهای به زمین» نکوبند تا آنچه از زینتشان
نهفته میدارند معلوم گردد.🍃»
+حجاب فقط برای خانوما😒
پس آقایون چی؟ چرا خدا فقط به ماها تذکر داده داخل قرآن😫😤
__اتفاقا خداوند در قرآن به آقایون هم دستور دادند👇🏻
۵٫
بِسمِاللهِالرَحمٰنِالرَحیمْ🌿
قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ
وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ۚ ذَٰلِكَ أَزْكَىٰ لَهُمْ ۗ
إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا يَصْنَعُونَ!
#قرآنکريم,سورهنور،آیه۳۰"
۶٫
«ای رسول ما» مردان مؤمن را بگو:
تا چشمهایشان را «از نگاه ناروا»
بپوشند👓، و فروج و اندامشان را
«از کار زشت با زنان»محفوظ دارند🐚،
که این بر پاکیزگی«جسم و جان»آنان
اصلح است🍄،و البته خدا به هر چه کنید
کاملا آگاه است.🪴»
حالا شاید از خودتون بپرسید پس لااکراهفیدین چی میشه این وسط؟
پس اینجارو ببین👇🏻👇🏻
#لا_اکراه_فی_الدین⁉️
2_144188856422693649.mp3
5.92M
صوت_مناسبتی
#استاد_شجاعی
☆ حوادث فلسطین، برای کسانی که احوالات آخرالزمان را میشناسند؛ یک بشارت است!
✘ رهبر انقلاب؛
هیچ کس نمیتواند بگوید؛ ظهور نزدیک نیست!
#طوفان_الأقصی #فلسطین #امام_زمان
🔗⃟🖤¦←مــهــدیفـاطـمـه
🤭 زشتـــہ بچــہ شیعــہ
موقـع اذان 🗣 آنلایــن باشــہ⁉️
☜ بریــم پی وی خدا 😍 ☞
💢 نــت گوشــے 📴
💢نــت الهـــے 📳
✅ نمازت تلخ نشــہ 🍋😉
✨ حَیِّ عَلَی الصَّــلاة ✨
👈پیــش بــہ سوے بندگـــے
عاشقان وقت نماز است🌹
اذان میگویند🦋
یار ما بنده نواز است❤️
اذان میگویند🌸
#نماز_اول_وقت
#التماسدعا
🔗⃟🖤¦←مــهــدیفـاطـمـه
|مـَهـدیِفـاطـِمـِه|
🚎💙🚎💙🚎💙 💙🚎💙🚎 🚎💙 💙 #𝗣𝗮𝗿𝘁_25 ◗ #رمـانآیـہعـشق ◖ با خودم کلنجار میروم و اینبار با خودم حرف و بحث م
🚎💙🚎💙🚎💙
💙🚎💙🚎
🚎💙
💙
#𝗣𝗮𝗿𝘁_26
◗ #رمـانآیـہعـشق ◖
سکوت بینمان حاکم میشود .
به کفش هایت خیره میشوم و دیگر صورتت را نمیبینم.
سکوت را میشکنی .
- منتظرم میمونین؟
لحظهای به صورتت خیره میشوم که قلبم تند تند میزند.
جوابی نمیدهم.
یک قدم از من دور میشوی و میگویی:
- باشه، خدانگهدار .
سرم را بالا میآورم و به قدم هایت خیره میشوم.
_علی آقا؟
بر میگردی نگاهم میکنی.
فقط چند قدم با من فاصله داری.
به صورتت نگاه میکنم و لبخندی میزنم.
_منتظر میمونم.
لبخند روی لبت نقش میبندد و بعد از کمی مکث به سمت ماشینت میروی.
سوار ماشین میشوی و از پشت شیشه دستت را به نشانه خداحافظی بالا میآوری.
لبخند تلخی میزنم و دستم را برایت تکان میدهم.
با محو شدن ماشینت از دید چشمانم، لبخندم به بغض تبدیل میشود و بغضم به اشک!
نکند این آخرین دیدارمان باشد؟
من...
من تازه به تو دل بستهام.
به سمت خانه قدم بر میدارم و سر کوچه مان میایستم.
از رفتن به خانه منصرف میشوم و به سمت امامزادهای که تقریبا از اینجا دور است قدم بر میدارم.
نمیخواهم حتی خواستگارم را ببینم.
به امامزاده که میرسم موبایلم زنگ میخورد.
بابا، تماس را جواب نمیدهم و وارد امامزاده میشوم.
بابا مدام زنگ میزند که مجبور میشوم گوشی را روی حالت سکوت بگذارم.
با صدای پیرمردی که مرا دخترم صدا میکند چشمانم را باز میکنم.
پیرمرد: دخترم، پاشو میخوام در امامزاده رو ببندم.
_ببخشید آقا، الان میام.
پیرمرد از شبستان بیرون میرود که چادر امامزاده را سرجایش میگذارم و چادر خودم را سرم میکنم.
گوشی را روشن میکنم و به ساعت نگاه میکنم.
دیر شده، به تماس های بی پاسخ نگاه میکنم.
حتی مامان هم چند باری با من تماس گرفته.
حتما نگران شدند.
سریع از شبستان بیرون میروم و از در خروجی امامزاده وارد خیابان میشوم.
هوا تاریک است و تاکسیای در خیابان نمیبینم.
مجبورم تا خانه را پیاده بروم.
ادامہدارد . . .
بہقلم✍🏻 | محمدمحمدی🌱
درکانال مهدی فاطمه
💙
🚎💙
💙🚎💙🚎
🚎💙🚎💙🚎💙
|مـَهـدیِفـاطـِمـِه|
🚎💙🚎💙🚎💙 💙🚎💙🚎 🚎💙 💙 #𝗣𝗮𝗿𝘁_26 ◗ #رمـانآیـہعـشق ◖ سکوت بینمان حاکم میشود . به کفش هایت خیره میشوم
🚎💙🚎💙🚎💙
💙🚎💙🚎
🚎💙
💙
#𝗣𝗮𝗿𝘁_27
◗ #رمـانآیـہعـشق ◖
به سمت خانه قدم بر میدارم که برایم سوال میشود خواستگاری امشب چه شد؟
خواستگاریای که دلم رضایت آن را نداده بود.
به همین زودی دلم برایت تنگ شده!
دلم میخواهد زودتر برگردی.
حتی زودتر از زود...
به خودم که میآیم میبینم که جلوی در خانه ایستادهام.
زنگ را فشار میدهم که صدای مامان از پشت آیفون میآید.
مامان: بله؟
صدایش میلرزد، حتما گریه کرده.
_منم آیه!
بعد از لحظهای در باز میشود و به داخل حیاط قدم بر میدارم.
در را پشت سرم میبندم و از پله های حیاط بالا میروم.
کفش های غریبه را در جا کفشی نمیبینم.
حتما آقای فلاحزاده رفته .
کفش هایم را در میآورم و کنار در هال لحظهای میایستم.
خودم را آماده دعوایی شدید میکنم و به داخل هال قدم میگذارم.
بابا روی مبل نشسته و به تلویزیون که اخبار را پخش میکند نگاه میکند.
مامان هم پشت اوپن داخل آشپزخانه ایستاده.
دستش را زیر چانهاش گرفته و مشغول خرد کردن چیزی است.
سرم را پایین میاندازم.
_سلام.
مامان جواب سلامم را خیلی آهسته میدهد اما بابا فقط سکوت میکند.
_باب...
هنوز حرفم تمام نشده بود که مامان حرفم را قطع میکند
مامان: کجا بودی؟
لحظهای مکث میکنم.
_امامزاده.
مامان با چشمانش اشاره میکند که به اتاقم بروم.
با رفتن به داخل اتاقم حرفش را قبول میکنم.
در اتاق را پشت سرم میبندم و کیفم را روی تخت میاندازم.
هنوز برایم سوال است که خواستگاری چه شد؟
حدسی که به ذهنم میرسد خبر از آبروریزیای میدهد که غیر قابل جبران است.
آبرو ریزیای که میدانم اگر درست باشد...
بابا دیگر نمیتواند سرش را بین همکارانش بلند کند.
فکر و خیال را کنار میگذارم و روی تخت دراز میکشم.
ادامہدارد . . .
بہقلم✍🏻 | محمدمحمدی🌱
در کانال مهدی فاطمه
💙
🚎💙
💙🚎💙🚎
🚎💙🚎💙🚎💙