eitaa logo
|مـَهـدیِ‌فـاطـِمـِه|
471 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
2.3هزار ویدیو
32 فایل
•‹بِسم‌رَب‌ِّمولاناٰ،صاحِب‌ألزَمان'؏ـج›•❤️‍🔥 «اگریک‌نفررا به‌او‌وصل‌کردي‌ برای‌سپاهش‌ تو‌سرداریاري»🌱💚 برایِ او که حضرت یارست...🌚✨ مایل‌به‌صلوات‌برای‌ظهور‌مهدی‌فاطمه؟؛) شهید نشی میمیری؛) 🌱اللهمـ‌عجل‌لولیکـ‌الفرجـ🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
15.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔅اگر گره تو زندگی مادی و معنوی ما پیش اومد چیکار کنیم؟ 🔰
آیت الله بهجــت برای : برای حل مشکل می فرمودند، این موارد را مراعات و عمل کنید تا انشاء الله مشکل برطرف گردد: 1.🌸🍃✨ کوچکی را همیشه همراه داشته باشید. 2.🌸🍃✨ 👇را بخوانید و تکرار نمایید.(ناس و فلق) 3.🌸🍃✨ را بخوانید و در منزل نصب نمایید. 4.🌸🍃✨چهار قل را بخوانید و تکرار کنید، خصوصا وقت . 5.🌸🍃✨در موقع با صدای نسبتا بلند، اذان بگویید. 6.🌸🍃✨روزی 50 آیه از کریم با صدای نسبتا بلند بخوانید. «»
🔥 اگر این نشانه های من را در در خودت داری بدون که من به تو نفوذ کرده ام 🔥 1⃣✔👈 خودپسندی و عُجب 2⃣✔👈 پند دیگران و فراموشی خود 3⃣✔👈 شادمانی از تملّق انسان جاهل 4⃣✔👈 اسارت در دام هوس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
|مـَهـدیِ‌فـاطـِمـِه|
🚎💙🚎💙🚎💙 ⁦💙🚎💙🚎 🚎💙 ⁦💙 #𝗣𝗮𝗿𝘁_35 ◗‌ #رمـان‌آیـہ‌عـشق ◖ مامان جلوتر می‌آید و در چند قدمی‌ام می‌ایستد. ماما
🚎💙🚎💙🚎💙 ⁦💙🚎💙🚎 🚎💙 ⁦💙 #𝗣𝗮𝗿𝘁_36 ◗‌ ◖ چرا دیگر نمی‌گویی که دوستم داری؟ چرا دیگر دنبالم نمی‌آیی و چرا این منم که می‌گویم می‌خواهم ببینمت؟ نکند واقعا همه چیز تمام شده و من نمی‌دانم؟ نه... نمی‌گذارم. به صندلی تکیه می‌دهم و مثل تو به روبرو خیره می‌شوم. نفس عمیقی می‌کشم. _من... نفسم بند می‌آید، نمی‌توانم ادامه حرفم را بزنم. به سختی نفسم را بیرون می‌دهم و شیشه ماشین را پایین می‌دهم. به انتهای کوچه خیره می‌شوم و آهسته می‌گویم: _دوسِت... صدایم را کمی بلند تر می‌کنم. _دوسِت دارم علی! اشک در چشمانم جمع می‌شود و طولی نمی‌کشد که قطره اشکی از چشمانم به پایین سر می‌خورد. سنگینی نگاهت را حس می‌کنم. - زندگی کردن با مردی که یه دست نداره... حرفت را قطع می‌کنم. _مهم نیست. بر می‌گردم و با اشک داخل چشمانم به چشمانت خیره می‌شوم. _هرکی ازم پرسید دست تو چی شده، با افتخار میگم توی جنگ قطع شده. سرت را پایین می‌اندازی و نگاهت را از من می‌گیری. _نذار بیشتر از این منتظر بمونم. از ماشین پیاده می‌شوم و به سمت خانه قدم بر می‌دارم. با صدای ضربه به در اتاقم می‌گویم: _بیا تو! در اتاق باز می‌شود و مامان در چارچوب در می‌ایستد و نگاهم می‌کند. مامان: بیا بابات کارت داره. دفترم را می‌بندم و از روی صندلی بلند می‌شوم. از اتاق بیرون می‌روم و روی مبل روبروی بابا می‌شینم. بابا بدون مقدمه چینی می‌رود سر اصل مطلب. بابا: برای چی رفته بودی دیدن علی؟ به بابا نگاهی می‌کنم و سرم را پایین می‌اندازم. بابا: عاقبت رفتن به سوریه همینه، یا یه خونواده رو عزادار می‌کنی یا خودتو ناقص، آخه یکی نیست به این پسر بگه مگه آدم قحطیه که تو بلند شدی رفتی سوریه؟ _اونم مثل محمد ِ بابا. ادامہ‌دارد . . . بہ‌قلم⁦✍🏻⁩ | محمد‌محمدی🌱 در کانال مهدی فاطمه ⁦⁦💙 🚎💙 💙🚎💙🚎 🚎💙🚎💙🚎💙
|مـَهـدیِ‌فـاطـِمـِه|
🚎💙🚎💙🚎💙 ⁦💙🚎💙🚎 🚎💙 ⁦💙 #𝗣𝗮𝗿𝘁_36 ◗‌ #رمـان‌آیـہ‌عـشق ◖ چرا دیگر نمی‌گویی که دوستم داری؟ چرا دیگر دنبالم ن
🚎💙🚎💙🚎💙 ⁦💙🚎💙🚎 🚎💙 ⁦💙 #𝗣𝗮𝗿𝘁_37 ◗‌ ◖ _اونم مثل محمد ِ بابا. بابا متعجب نگاهم می‌کند و استکان چای را در دستش می‌گیرد. ادامه می‌دهم: _مگه آدم قحطی بود که محمد رفت سوریه؟ بابا نگاهش را از من می‌گیرد و استکان چای را روی میز می‌گذارد. بابا: دوستش داری؟ دستانم را به هم گره میزنم و روی زانو هایم می‌گذارم. مامان هم به جمعمان اضافه می‌شود و کنار بابا می‌نشیند. جای خالی محمد را احساس می‌کنم. شاید اگر او اینجا بود مثل من طرف تو را می‌گرفت. نفسم را بیرون می‌دهم. _علی پسر بدی نیست... بابا دوباره سوالش را تکرار می‌کند: - دوسِش داری؟ سرم را از خجالت پایین تر می‌گیرم و نگاهم را به زمین می‌دوزم. چرا اینقدر سخت است که اعتراف کنم؟ اعتراف کنم به عشق تو... عشقی که همیشه پنهانش می‌کردم. بابا از روی مبل بلند می‌شود و به سمت اتاقش قدم بر می‌دارد. این آخرین فرصتم هست. آخرین فرصت که شاید بتوانم به تو برسم. _دوس... بابا می‌ایستد و این منم که زبانم بند آمده. چرا نمی‌توانم ادامه حرفم را بزنم؟ چرا نمی‌گویم که... دوستت دارم(؟) سنگینی نگاه بابا و بعد هم مامان بیشتر خجالت زده‌ام می‌کند. نفسم را به سختی بیرون می‌دهم. _دو... بابا حرفم را قطع می‌کند: - قرار خواستگاری رو می‌ذارم برای فردا شب، خانم هرچی خرید لازمه بگو فردا صبح برم بخرم. لبخندی روی لبانم می‌نشیند. از روی مبل بلند می‌شوم و کنار بابا می‌ایستم. روی پنجه پا می‌ایستم و شانه بابا را از روی پیراهن می‌بوسم. زیر لب زمزمه می‌کنم: _دوستت دارم بابا. ادامہ‌دارد . . . بہ‌قلم⁦✍🏻⁩ | محمد‌محمدی🌱 در کانال مهدی فاطمه ⁦⁦💙 🚎💙 💙🚎💙🚎 🚎💙🚎💙🚎💙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
CQACAgQAAx0CUyYOlAACPkNlDuiCkSUEmATud_nMWZY9THHSbQAClBAAAivkaFCbwDQVG6R7OTAE.mp3
4.38M
چجوری‌آروم‌شم 😇 از گرفتاری ها کجا باید فرار کنم ⁉️ تاخدا اینجاست‌نگرانی‌بیجاست!❤️ 🔗⃟🖤¦←مــهــدی‌فـاطـمـه
هدایت شده از حضرت‌سه‌ساله🖤
بیچاره اونکه دید کربلاتو:)