eitaa logo
«کمــی کــافــر...»
3.3هزار دنبال‌کننده
174 عکس
65 ویدیو
0 فایل
یک صبح «کمی کافر» و یک صبح «مسلمان» یک مـــرتبــه زنــدیــقـــم و یک مـــرتبــه درویــــش کمی کافر.../ شعر و گاه‌نوشت‌های مصعب یحیایی @MOSAB_YAHYAEI
مشاهده در ایتا
دانلود
به مرگ دل‌خوشم این اشتیاق بدی نیست به چشم اهل نظر مرگ اتفاق بدی نیست... عضو شوید: (کمی کافر.../ شعر و گاه‌نوشت‌های مصعب یحیایی) 🟢@yahyaei_m
گوش شیطان کر... راستش که مدت‌هاست وعده‌ی روزی را داده‌ام به دلم که اگر آخرالامر راه‌‌آهن رسید به «بوشهر» و آبادی ما را با خط‌های موازیِ ریل وصل کرد به ناکجاآبادِ دنیا، چمدان دلتنگی‌هایم را ببندم و با شاعرانه‌ترین حال ممکنم -بی‌آنکه مقصدی انتخاب کرده باشم- سوار قطار بشوم. بی‌اعتنا به هر که و هر چه که در قطار است صاف بروم و بنشینم و پاهایم را دراز کنم توی کوپه‌ای که دربست گرفته‌ام برای خودم و هیچ‌کس. بعد چشم بدوزم به منظره‌های آن سوی پنجره که یکی پشت دیگری می‌آیند و می‌روند... و چای بنوشم و غزل بخوانم و شعر بگویم و شور بگیرم... و زندگی همین‌طووور مثل همین قطاری که ایستگاه به ایستگاه به نهایتش نزدیک‌تر می‌شود در جریان باشد. مدت‌هاست وعده و وعید روزی را داده‌ام به دلم که منتظرم یک روزی بی‌هوا سر برسد. و البته هیچ نمی‌دانم کی... آن روز شاید خروس‌خوان صبحی باشد که آفتاب تازه سر برآورده از پشت قله‌ی کوه افسانه‌ای «قلعه»؛ شاید هم غروبی تنگ که خورشید در آن دوردست‌ها گیسوی طلایی‌اش را فرو می‌برد توی دریا. و شاید اصلاً نیمه شبی باشد که چشم خلایق در خواب ناز است و هیچ مهم نیست برای‌شان عبور سایه‌ای را که زیر نور تیرهای برقِ توی کوچه، گاهی از صاحبش عقب می‌ماند؛ گاهی لگدمال می‌شود و گاهی هم مثل پسرکی سرمست و سربه‌هوا جلو می‌زند... یک روز عاقبت مردانه دلم را به دریا می‌زنم و با چمدان غربتم راهی سفری می‌شوم به ناکجا... شاید سمت کویر؛ شاید جنگل؛ شاید هم... چه فرقی می‌کند اصلاً؟! وقتی که قرار است نه در این‌سو پایی دوان‌دوان رفتنم را دنبال کند، و نه در ایست‌گاه بعدی نگاه نگران کسی چشم انتظار آمدنم بایستد؟! عاقبت روزی با یک چمدان پر از غریبی و دلتنگی از کوچه‌های قهر و آشتی این شهر کوچ می‌کنم و سوار قطار ناکجا می‌شوم. و هیچ یادم نمی‌رود که انسانم و گرفتار «تن» و «تنهایی...» عضو شوید: (کمی کافر.../ شعر و گاه‌نوشت‌های مصعب یحیایی) 🟢@yahyaei_m
مقدمه: فی‌الحال چه و چگونه‌اش بماند؛ لکن چند سال پیش طرحی را درباره زیباسازی شهری دادم به عوامل شهرداری. از قضا خیلی هم استقبال کردند و در همان جلسه نیم‌ساعته دستور خورد و ارجاع شد به کارشناس‌ برای تدبیر و اجرا. به قول شاعر «خندان‌لب و مست» رفتم توی اتاق کارشناس. نگاهی انداخت و «ملوکانه» تایید و تمجید کرد. فقط این‌که یک «فقط» گذاشت آخر حرف‌هایش و محتاج گفتن نیست که همین یعنی اساس بهانه‌گیری‌‌ها و سنگ‌اندازی‌ها توی کار! هر چه گفت چشم بستم و همراهی کردم تا شاید کوتاه بیاید و با اندکی تحدید و تحریف و بل‌که تحقیر، آخرالامر قدمی بردارد برای اجرا. -یادم رفت بگویم- آن روزها شروع کار روگذر برج بود و تازه دور «میدان آزادی» را دیوار بتنی چیده بودند. القصه؛ کارشناس یک مشت ایده‌ی نسنجیده برای اجرا داد و آخر سر هم کأنه الهام از غیب گرفته باشد گفت: «اسم طرح را هم می‌گذاریم قطعه هنرمندان...!». فاتحه‌ای خواندم و زدم بیرون. توی دلم گفتم: «لامصّب اصلاً همه‌ی ان‌قلت‌هایت به‌جا. این آخری چه بود دیگر؟! قطعه هنرمندان؟! دور از جان، آدم یاد بهشت زهرا می‌افتد که!» موخره: ۱. زمان زیادی تا «ماه محرم» نمانده. زبانم مو درآورد از بس این چندساله گفتم و کسی خودش را صاحب نکرد. الی‌ماشاالله شاعر خوب و درجه یک داریم توی این استان. حضرات مادحین و اهل هیأت باید این را یک فرض بگیرند بر خودشان که تا حد ممکن از اشعار شاعران بومی در مراسمات استفاده کنند. شخصاً با تعداد زیادی از جامعه مداحان حرف زده‌ام و پیشنهاد داده‌ام که از یک «کانال معتبر» اشعار موضوعی شاعران استان را دریافت کنند و متناسب با شرایط به اجرای این ابیات «اهتمام» داشته باشند. الزامی نیست که الا و لابد همه و در هر شرایطی از این اشعار استفاده کنند، لکن این حد از بی‌توجهی هم ناپسند است. امید دارم که امسال اتفاق بهتری بیفتد. ۲. از لابلای همین اشعاری که ذکر کردم می‌شود بندها، مصارع و یا ابیات منتخبی را بیرون کشید و در فضاسازی‌های محیطی برای محرم و البته سایر مناسبت‌ها استفاده کرد. الساعه دارم به کتیبه‌ای از شعر فکر می‌کنم که ابتدایش «در خون نشسته نیمه‌ای از ماه در فرات/ این جلوه دیدنی‌ست شبانگاه در فرات» است و انتهایش «ثاراللهی‌ست خون تو؛ کی می‌شود بلند/ بانگ ظهور مهدی خون‌خواه در فرات». نگویید تنها محتشم و شعرش نظر کرده‌ی آقا بودند؛ مگر بی‌اذن و رخصت حضرت ارباب می‌شود گفت و نوشت و دم زد؟! یک وجه از وجوه «جامعه ایمانیِ» ما شیعه‌ها همین هم‌گرایی و هم‌پوشانی در اعمال است. شاعر می‌سراید؛ طراح شعر را به تصویر می‌کشد؛ مداح می‌خواند؛ رسانه طرح و اجرا را منتشر می‌کند و ... این‌جور می‌توان «ید واحده» شد برای حرکت به سمت جامعه ایمانی عصر ظهور. ۳. کاش رسانه‌ها هم پای کار باشند. هم در تبدیل این ایده به یک خواست عمومی و فراگیر در استان علی‌الخصوص در محرم پیش رو؛ و هم در انتشار آثار تولید شده در این مجرا. نقل قیاس و تقابل نیست، لکن نه مدح مادحین ما در توان، از برجستگان کشوری کمتر است و نه شعر شاعران از مابقی ضعیف‌تر. البته نقش سازمان‌ها و ارگان‌های دولتی هم کم نیست. بودجه‌های فرهنگی را می‌شود هدفمند‌تر هزینه کرد. عضو شوید: (کمی کافر.../ شعر و گاه‌نوشت‌های مصعب یحیایی) 🔴@yahyaei_m
انسانِ معاصر چیست؟! مُشتی گِلِ وامانده! از حــق بــه مــراتب دور، بــر بــاطلِ وامانده! عضو شوید: (کمی کافر.../ شعر و گاه‌نوشت‌های مصعب یحیایی) 🟡@yahyaei_m
برای روضه همین جمله بس؛ خدا نکند که پیش پای پدر یک پسر زمین بخورد... ⚫️@yahyaei_m
خدا به داد شب سرد آسمان برسد ستون خیمه‌ی خورشید اگر زمین بخورد ⚫️@yahyaei_m
هر چه گشتم تعریفی دقیق‌تر از این آیه برای این سطح از جهل نیافتم که «فَبِمَا نَقْضِهِمْ مِيثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِيَةً يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ » نفرین‌شدگانی که به واسطه نقض میثاق، بدل به آدم‌هایی قسی‌القلب شده‌اند تا آن‌جا که کلام حق را از مواضعش منحرف می‌کنند و اندرزها را فراموش می‌کنند. مساله فقط یک اظهارنظر سیاسی نیست که فلانی نظر متفاوتی از ما در فلان اتفاق دارد. قصه این است که بعضی‌ها حتی دفاع‌شان از حسین‌بن علی‌(ع) هم نهایتاً به واسطه مظلومیت‌ حضرت است، نه حقانیت مکتب حسین(ع). این بابا هم که کلاً -نعوذ بالله- کیان را بدل امام معصوم می‌داند! منطقش هم این است که کیان مظلوم بود و حسین(ع) هم مظلوم. پس می‌شود بجای «حسین» نوشت «کیان»... همین‌قدر سطحی و مبتذل! البته فارغ از این باید پذیرفت که فی‌الحال بخش عمده‌ای از جامعه‌ ناخواسته به قرائتی معتقدند که در آن محبت به اباعبدالله(ع) مبتنی بر «مظلومیت» حضرت است، نه بر اساس «مودت» به امام واجب‌الاطاعه! این همان نقطه افتراقی‌ست که این روزها در مناقشه‌ی «لاک سیاه زنان» بروز کرده است. عده‌ای معتقدند که این خوانش از دین نقطه ورود عامه به دایره‌ی مغناطیس حسینی‌ست و برخی بالعکس این اتفاق را انحراف از معیار و قرائتی ناصواب می‌دانند که سر از گمراهی درخواهد آورد. به شخصه با نگاه دوم به قضیه همراهم لکن این هم نکته‌ای‌ست که گمان می‌کنم حداقل فرصت تبلیغی «محرم» برای حاکمیت تقریباً انحصاری‌ست. چرا باید این قرائت‌های سطحی این قدر غلیظ باشد؟! ⚫️@yahyaei_m
تا فتح بلندی‌ها تنها قدمی مونده یک ذره تحمل کن تا قله کمی مونده 🔴@yahyaei_m
خستگی ممنوع.mp3
9.7M
بیش از یک سال است که این شعر را با دغدغه‌ی امیدآفرینی و نگاه به جلو نوشته‌ام و شکر خدا که آخرالامر به همت دوستان به سرود تبدیل شد. مانده بودم اسمش را چه بگذارم که با نگاه به فرمایشات امروز رهبری به «خستگی ممنوع» رسیدم. کم و کاستی‌اش را ببخشید و دعا کنید به جان دوستانم علی صفری، هادی صفرپور، اکبر ابراهیمی و گروه سرود منهاج بوشهر که زحمت این سرود را به دوش کشیدند. ممنون می‌شوم اگر صلاح دیدید منتشر کنید. 🔴 عنوان سرود: خستگی ممنوع شعر: مصعب یحیایی ملودی و تنظیم: اکبر ابراهیمی پیگیری و اجرا: گروه سرود منهاج کانون نخبگان آفتابگردان با تشکر از صدا و سیمای مرکز بوشهر و بنیاد حفظ آثار دفاع مقدس استان بوشهر عضو شوید: (کمی کافر.../ شعر و گاه‌نوشت‌های مصعب یحیایی) 🟢@yahyaei_m
سرگشته بین کفر و یقینیم ما فقط بــاری به روی دوش زمینــیم ما فقط عضو شوید: (کمی کافر.../ شعر و گاه‌نوشت‌های مصعب یحیایی) 🟢@yahyaei_m
از رهبریِ عقل به جایی نرسیدیم پیچیــده‌تــر از راه بـــود راهـــــبر ما عضو شوید: (کمی کافر.../ شعر و گاه‌نوشت‌های مصعب یحیایی) 🟢@yahyaei_m
تا رســــد ز آســمان به او الهـــــــام دو سه تا «دیش» دارد و من نه! 🔴@yahyaei_m
جلوه بر قریه دهد خرمن کاهی گاهی...
هدایت شده از علیرضا فرزانه
37.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙| موزیک ویدیو نسل والفجر 🔶| بمناسبت هفته دفاع مقدس 🔺| گروه سرود: صدای انقلاب 🔺| شاعر: مصعب یحیایی 🔺| کارگردان: کامران رحیمی 🔺| سرپرست گروه: علیرضا نبوی 🔶| کاری از معاونت هنری و فضای مجازی اداره‌کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس بوشهر
رزق ما با پای مهمان می‌رسد از خوان غیب میزبان ماست هر کس می‌شود مهمان ما 🟢@yahyaei_m
هـــم‌زاد بهــاریـــم، ولیــــکن به چــه قیــمت؟ از کوچ -که تقدیر پرستوست- چه حاصل؟! عضو شوید: (کمی کافر.../ شعر و گاه‌نوشت‌های مصعب یحیایی) 🟢@yahyaei_m
اجازه می‌خواهم قدری گریه کنم. رفیق بودیم خب... ⚫️@yahyaei_m
بنی‌بشر چه فکری کرده پیش خودش که روی اعلامیه‌های ترحیم می‌نویسد «درگذشت نابهنگام فلانی...»؟! من و تو چه می‌دانیم پشت پرده‌ی تقدیر چه بازی‌های پنهانی‌ست تا بخواهیم خط و نشان بکشیم برای ذات اقدس اله که قبض روح فلانی بهنگام بوده یا نابهنگام؟! آنی که عالِم به اسرار عوالم است خدایی‌ست که یک است و دو نیست. آدمی‌زاد هم حکم میوه‌ای را دارد بر سر شاخسار درخت زندگی؛ وقتش که برسد می‌افتد. حالا یکی را وقت رسیدن می‌چینند؛ یکی را هم شاید تندباد قضا و قدر در خامی‌ بیاندازد... چه می‌شود کرد در برابر اراده‌ی الهی جز رضا و تسلیم؟ سَلَّمنا یا لا اِله اِلّا اَنت... تسلیمم والله. لکن آدمی‌زاد را به خردی‌اش ببخش. همه که ایوب(علیه‌الرحمه) نیستند تا به صبرشان بشناسیم. ما خرد و خمیرها کاسه‌ی صبرمان هم زود سر می‌رود. آنی که «رفیق» ابنا بشر است و «مَن لا رفیقَ لَه» فقط تویی. ما دنیازده‌ها گاهی تکیه می‌کنیم به رفیق‌های زمینی‌مان. دل‌مان خوش است به دور و بری‌هامان. حالا تو به قدرت لایتناهی‌ات یک‌باره از دشت دوستی‌ ما نه یک نفر، که رسماً یک قواره کوه را برمی‌داری و می‌بری به ناکجاآباد عالم بالا. قربان خدایی‌ات بروم. تو خدایی، لکن ما هم آدمیم دیگر. دل‌مان می‌گیرد. رفیق‌مان نباشد حکم بیابان برهوتی را داریم که جز نیستی نصیبی ندارد. دل‌گیر که شدیم به قامت کدام کوه تکیه کنیم؟! دورت بگردم یا متعال؛ اسمش را جزع و فزع نگذار. می‌نشینیم مثل بچه‌ی آدم یک گوشه غم و غصه‌مان را می‌ریزیم بیرون و خالی می‌شویم. رویم سیاه بارالها! لکن ما که مثل تو بی‌حد و نهایت نیستیم. خود خودت خمیر بشر را جوری آفریده‌ای که انس بگیرد؛ تکیه کند؛ دلتنگ شود؛ وقت شادی بخندد و روز غم بگرید... چه کنیم که دلتنگ رفیق‌مان شده‌ایم؟! من نگفته‌ام نابهنگام بوده. اصلاً حاج کریم خیلی پیش از این‌ها رسیده بود و آماده‌ی چیدن. آن‌قدری اخلاص داشت که تنه به تنه‌ی برادر شهیدش می‌زد. و همین است که من و ما را این‌قدر بی‌تاب کرده. کاری به هنگام و نابهنگامش ندارم. فقط اجازه می‌خواهم قدری گریه کنم. رفیق بودیم ناسلامتی... ⚫️@yahyaei_m
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«اللهم صل علی محمد و آل محمد» بازدید رهبر انقلاب از پشت صحنه فیلم «محمد رسول الله» در سال ۱۳۹۱ 🟢@yahyaei_m