eitaa logo
⛅Emammahdi❤️
124 دنبال‌کننده
5هزار عکس
632 ویدیو
60 فایل
﷽ 🌺 السلام عليك يا صاحب الزمان تا نیایی گره از کار بشر وانشود درد ما جز به ظهور تو مداوا نشود 🔅اللهم عجل لولیک الفرج🔅 کپی آزاد 🙏 ارتباط با ادمین @alajl14
مشاهده در ایتا
دانلود
برا چى؟ اين‏كه آن حضرت گردن ما حق داره نه تنها ما، كه گردن همه هستى حق داره. اين وظايفى كه مى‏گى چيه؟ يكدفعه متوجه شدم بعضى از كسانى كه كنار ما مشغول خواندن دعايند، به ما نگاه مى‏كنند. گويا به گفت و گوى ما در آن موقعيت اعتراض داشتند. كمى خود را به جوان نزديك كردم و آهسته‏تر گفتم : بفرماييد. گفت : خوب معلومه ما خيلى وظيفه نسبت به امام زمان داريم. اولين و اصلى‏ترين وظيفه ما معرفت و شناخت امام زمانه. من با شنيدن اين جمله احساس خجالت كردم و سرم را زير انداختم. نشناختن امام زمان براى كسى كه خودش را شيعه و پيرو او مى‏داند، راستى خجالت آور است. به خودم گفتم :اى بى‏معرفت! وظيفه دوم اين‏كه انتظار فرج و ظهور حضرت رو داشته باشه. در واقع اگه كسى خوب آن حضرت رو بشناسه، به هيچ‏كس دل نمى‏بنده و هميشه منتظرش مى‏مونه. ديگه اين‏كه از دورى‏اش غمگين و ناراحته. وظيفه ديگه اينه كه براى سلامتى‏اش دعا كنه. البتّه صدقه براى سلامتى حضرت، آثار عجيبى داره كه من تجربه كردام. يكدفعه به ياد مادرم افتادم در حالى كه اشك در چشمانم حلقه زده بود، با خود گفتم : ممكنه امام زمان به من كه دفعه اوّلمه اين‏جا اومدم توجّه كنه؟ جوان رو به من كرد، تغيير حالم را فهيمد و گفت : طورى شده؟ گفتم : نه. گفت : ما حالا با هم دوستيم. اگر چيزى هس بگو، شايد كارى ازم بر بياد. گفتم : چيزى نيست. وقتى اصرار كرد، ناگزير داستان مريضى مادرم را شرح دادم. او براى سلامتى مادرم دعا كرد و گفت : وظيفه ديگر ما در برابر امام زمان اينه كه به او احترام بگذاريم و مثلاً هر وقت اسمشو شنيديم، به احترامش از جا بلندبشيم. البتّه وظايف زياده؛ ولى دو تاى ديگه بيش‏تر يادم نمى‏آد. يكى اين‏كه آدم آماده حضور در محضراش بشه؛ يعنى خود سازى كنه و ديگه اين‏كه بعد از خود سازى به اصلاح جامعه بپردازه. در غير اين صورت اگه بگه منتظرم، دروغ مى‏گه. بعد من درباره مسجد و اعمالش پرسيدم. او با حوصله جواب داد. در پايان گفت : اگه نحوه خواندن نماز تحيت مسجد و نماز امام زمان)ع( رو فراموش كردى، درست روبه روت رو تابلويى كه مى‏بينى نوشته شده. احساس عجيبى داشتم. پرسيدم اهل همين شهريد؟ نه، براى تحصيل اين‏جام. آدرس خوابگاه و شماره تلفنش را به من داد و من نيز كه علاقه شديد به او پيدا كرده بودم، شماره تلفن و نشانى‏ام را به او دادم. با هم خدا حافظى كرديم و من به طرف يكى ازتابلوهايى كه اعمال مسجد بر آن نوشته شده بود، حركت كردم. پس از خواندن دو ركعت نماز تحيت مسجد، به خواندن نماز امام زمان پرداختم. نورانيتى عجيب در خود احساس كردم. چنان انديشيدم كه مادرم مواظب من است و راضى‏تر از هميشه مرا زير نظر دارد. بعد از پايان نماز گفتم : امام زمان، اولين باريه كه اين‏جا مى‏آم؛ ولى خودم نيامدم. تا كه از جانب معشوق نباشد كششى كوشش عاشق بى‏چاره به جايى نرسد امشب از شما جز شفاى مادرم چيزى نمى‏خوام آخه اون همه چيز منه. اندكى بعد با صداى قرائت قرآن متوجه شدم نزديك اذان صبح است. صف‏هاى نماز تشكيل شد. من نماز را به جماعت خواندم و خودم را سر قرار رساندم. بارش برف تمام شده بود؛ ولى سوز شديدى مى‏آمد. چشمم به صندوق صدقات افتاد. دستم را كه از سرما باز نمى‏شد، داخل جيب بردم و مبلغى را بيرون آوردم. خواستم به نيت سلامتى مادرم بيندازم، يكدفعه به ياد صحبت‏هاى جوان افتادم و گفتم اين به نيت سلامتى امام زمان .بعد مبلغى ديگر بيرون آوردم و به نيت سلامتى مادرم به صندوق انداختم. در اين لحظه، صداى دوستانم مرا به خود آورد. يكى از آن‏ها كه دست‏هايش را به هم مى‏ماليد و گرم مى‏كرد، گفت : بنازم، از كى تا حالا ما غريبه شديم. سرم را زير انداختم، فكر مادرم رهايم نمى‏كرد. از در مسجد خارج نشده بوديم كه رفقاى ما تعدادى از دوستانشان را ديدند. معلوم شد آن‏ها با هيأت آمده‏اند. پرسيديم جا داريد ما را هم ببرين. گفتند : جا كه هيچ، جون بخوايد. اتفاقاً ديشب بعضيا به خاطر برف جازدن و جا خالى زياد داريم. سوار ماشين شديم. همه‏اش در فكر حرف‏هاى آن جوان بودم. احساس سبكى عجيبى مى‏كردم. تقريباً تمام راه را در خواب بودم. مثل اين‏كه چند لحظه نگذشته بود كه دوستان بيدارم كردند و گفتند رسيديم. هنوز داخل خوابگاه نشده بودم كه صداى بلندگوى سالن مرا فراخواند. تمام وجودم لرزيد. مادرم! يا امام زمان، اين موقع صبح...! به سرعت خودم را به تلفن رساندم. خواهرم بود. قلبم چون گنجشكى اسير مى‏تپيد. خواهرم با خوشحالى گفت : الو، محسن خودتى؟ آره، چى شده؟ مادر چطوره؟ اين موقع صبح؟ ترسيدم راه بيفتى بياى. مى‏خواستم بگم سحر بعد از نماز صبح حال مادر به كلى تغيير كرد. الان كنار منه مى‏خواى بااو حرف بزنى؟ - آره، آره، گوشى رو بهش بده.
براى سلامتى خودتون و آقاى راننده صلوات. باز هم همه صلوات فرستادند. با خودم گفتم عجب آدمايى هستيم. وقتى تصادفى مى‏بينيم، به فكر سلامتى مى‏افتيم. در اين فكر بودم كه دو مرتبه اتوبوس ترمز كرد. عوار ضى قم رسيده بوديم. از دور گنبد طلايى حضرت معصومه)س( خودنمايى مى‏كرد. باديدن گنبد، همگى آهسته سلام دادند و ذكر گفتند. پس از رسيدن به قم و رفتن به حرم و خواندن نماز مغرب و عشا، يكى از دوستان گفت : زود باشيد جمكران دير مى‏شه. از قم تا جمكران خيلى طول نكشيد. چراغ‏هاى روشن اين مسجد كه چون جزيره‏اى در دل اقيانوس مى‏نمود، از دور جلوه‏اى زيبا داشت. مناره‏هاى مسجد مانند دو دست سوى آسمان بلند شده بود و همگان را به سوى پروردگار سوق مى‏داد. همين كه مسافران مسجد را ديدند، براى سلامتى امام زمان صلوات فرستادند. از هر گوشه ماشين صداى ذكر و صلوات شنيده مى‏شد. خيلى عجيب بود. اين همه آدم تو اين سرما براى چه جمع شده‏اند. در اين‏جا، از همه جاى ايران اتوبوس‏هايى ديده مى‏شد؛ اتوبوس‏هايى با پارچه نوشته‏هاى سبز و سفيد كه مثل كشتى‏هاى كوچك و بزرگ كنار اين جزيره معنوى پهلو گرفته بودند. بى‏درنگ صحن مسجد را پشت سر گذاشتيم و وارد مسجد شديم. پيرمردى خوش سيما و نورانى پشت پيشخوان كفشدارى ايستاده بود. وقتى كفش‏هايم را به او دادم، با لبخندى مليح شماره‏اى را دو دستى به من داد و گفت : التماس دعا جَوون. وارد مسجد كه شدم ديگر احساس سرما نمى‏كردم، از دور محراب زيباى مسجد توجهم را جلب كرد. به فكر مادرم افتادم. ياد روزهايى كه دستم را مى‏گرفت و به مسجد محله مى‏برد. مسجد پر از جمعيت بود. در قسمت انتهايى جايى خالى يافتم. فكر مادرم از يك طرف و آشنا نبودن با اعمال مسجد از طرف ديگر، مرا بر آن داشت در آن گوشه خلوت بمانم تا دوستانم اعمالشان را انجام دهند. پس با آن‏ها خدا حافظى كردم. قرار گذاشتيم بعد از نماز صبح كنار جايگاه جمع آورى نذورات همديگر را ببينيم. همان جا نشستم، زانو هايم را بغل گرفتم و در جمعيت خيره شدم. اكثراً تسبيح در دست داشتند و چيزى را تكرار مى‏كردند كه بعداً فهميدم عبارت : «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» است. با خود فكر كردم چه حالى دارند اين‏ها، توى اين سرما اين همه راه آمده‏اند تا نماز بخوانند. نگاهى به ساعت كردم. بيست دقيقه به يك نصف شب مانده بود. با خود گفتم : حالا كجا اذان صبح كجا. كى حال داره اين همه وقت بيدار باشه. سرم را روى زانو گذاشتم و در فكر مادرم فرو رفتم. وقتى پدرم به رحمت خدا رفت، او هم مادرم بود هم پدرم. اگر زحمت‏هاى او نبود من هرگز نمى‏توانستم به دانشگاه راه يابم. در اين فكرها بودم كه احساس كردم جوانى كنارم نشست و مهر و تسبيحش را روى زمين گذاشت. آهسته نگاهش كردم حدود 24 تا 25 ساله بود. از لباس و كيفش احتمال دادم دانشجو باشد. اول از نوع نماز و گريه‏اش ناراحت شدم و گفتم بعيد است بتوانم در كنارش استراحت كنم؛ ولى بعد با خودم گفتم : مگه خوابگاه اومدى؟ دو مرتبه به حال و هواى خودم برگشتم؛ ولى مخفيانه او را زير نظر داشتم. قبل از اين‏كه نمازش را شروع كند، دو زانو نشست و اين كلمات را زمزمه مى‏كرد. به هواى كوى تو آمدم كه رها ز بند هوا شوم به اميد روى تو آمدم كه ز تو كامروا شوم نه رها ز بند هوا شدم نه ز يار كامروا شدم متحيرم به كجا شوم كه دگر ز فكر رها شوم كتابى در دستش بود ولى اين‏ها را از حفظ مى‏خواند. بعد نمازى مخصوص خواند. نماز اولش كه تمام شد، تسبيح به دست گرفت و نمازى ديگر آغاز كرد. نمازش كه تمام شد، سجده‏اى طولانى كرد. با خود گفتم : حتماً مادر اين جوان هم بيمارستانه. خيلى بى‏تابى مى‏كرد. اشك‏هاى چشمش كه روى فرش مسجد مى‏ريخت، نشان دهنده سوز و عشق‏اش بود. گفتم : ببخشيد :... او كه نمى‏خواست اشك چشمش را ببينم، با دستش نيمى از صورتش را پوشاند و گفت : بفرماييد. مادرتون مريضه. نه، چطور مگه؟ حتماً پدرتون مريض شده. نه عزيز من. پس براى كى اين طور دعا مى‏كردين؟ براى سلامتى آقا. با كمال شرمندگى بى‏معنا بودن پرسش هايم را دريافتم. گفتم : معذرت مى‏خوام، اولين باره مى‏آم اين‏جا؛ مى‏شه يه كم توضيح بدين. دعا براى امام زمان يعنى چه؟ او كه رو به قبله نشسته بود، به طرف من برگشت؛ چهار زانو نشست و گفت : دانشجويى؟ گفتم : بله. منم دانشجوام. حتماً منظورت اينه كه امام زمان چه احتياجى به دعاى ما داره؛ امام زمان احتياجى به دعاى مردم نداره؛ ولى مردم با دعا براى او نهايت عشق و علاقه خود شونو نشون مى‏دن. اين تنها يكى از وظيفه‏هاى شيعيان در برابر امام زمانه.
خداویردی: در آن شب برفی ساعت چهار بعد از ظهر روز سه شنبه بود. برف شديدى مى‏باريد. محوطه دانشگاه يكپارچه سفيد شده بود. بر خلاف روزهاى گذشته، سكوتى رمز آلود بر خوابگاه حكمفرما بود. عليرغم علاقه فراوان به خاطر بارش برف و طولانى بودن مسير، از مسافرت به شهرستان صرف نظر كردم. در ضمن اين ايّام براى آماده شدن جهت امتحانات پايان ترم مناسب بود. پس از خداحافظى با جمعى از دوستان، آهسته آهسته وارد خوابگاه شدم و كنار پنجره روى تخت نشستم. راستى بارش برف چه زيبا و نشاط آور است. دانه‏هاى برف كه رقص كنان بر زمين مى‏نشينند، انسان را در فضاى بى‏كران خيال از اين سو به آن سو مى‏برند. در همين رؤياها غرق بودم كه بلند گوى سالن من را به خود آورد : «آقاى محسن جوادى تلفن از شهرستان.» به سرعت خود را به تلفن رساندم. صداى خواهرم را شناختم. در حالى كه ناراحتى از صداى لرزانش مى‏باريد، گفت : داداش محسن، سلام، خودتى؟ سلام، آره خودمم. چه خبر؟ همه خوبن؟ مادر چطوره؟ حالش خوبه. يكدفعه خواهرم به گريه افتاد. گفتم : چيزى شده؟ مادر طورى شده؟ آره. حالش يه دفعه خراب شد. تازه از بيمارستان برگشتم. اون اصرار كرد به تو خبرندم؛ امّا نتونستم. دكترها گفتن حالش بده شايد به عمل بكشه. تازه عملش..... حرفش را قطع كردم و در حالى كه بغض گلويم را فشار مى‏داد، گفتم : حتماً مى‏آم؛ امّا از امشب گذشته. اين‏جا داره برف مى‏باره. فردا حتماً راه مى‏افتم؛ بى‏خبرم نذار. خدا حافظى كردم و گوشى را گذاشتم. احساس كردم، سالن تاريك‏تر و سردتر شده؛ تنها صدايى كه در سالنِ خلوت به گوش مى‏رسيد، صداى گام‏هاى خودم بود. در حالى كه اشك چشمم را پاك مى‏كردم، وارد خوابگاه شدم. سه نفر از دوستانم را ديدم كه براى رفتن آماده مى‏شدند. قبل از اين‏كه متوجه آمدن من شوند، با قيمانده اشكم را پاك كردم و گفتم : ببخشيد، تشريف مى‏بريد؟ سؤال بى‏موردى بود؛ ولى آن‏ها تنها افراد باقيمانده خوابگاه بودند و با رفتن‏شان تنهاى تنها مى‏شدم. يكى از آن‏ها گفت : نه آقا محسن. گفتم : پس كجا مى‏رين؟ يكى ديگر از آن‏ها گفت : شب چهارشنبه‏اس مى‏خوايم بريم جمكران. عجب تصادفى! براى يك لحظه احساس كردم قرار است مريضى مادرم با حوادثى گره بخورد. حسى غريب به من مى‏گفت فرصت خوبى است. هم اظهار ارادت به امام زمانِ هم توسل جهت شفاى مادر. من اسم اين مسجد را خيلى شنيده بودم؛ ولى چيزى درباره‏اش نمى‏دانستم و هرگز آن‏جا را نديده بودم. گفتم : تو اين هوا؟ يكى از آن‏ها در حالى كه بند كفشش را محكم مى‏كرد، گفت : در بيابان گر به شوق كعبه خواهى زد قدم سر زنش‏ها گر كند خار مغيلان غم مخور يكى از آن‏ها كه خود را در آينه مرتب مى‏كرد، يكدفعه چشمش به چشمانم افتاد و گريه‏ام را دريافت. پرسيد : چيزى شده؟ نكنه از اين‏كه تنها مى‏مونى ناراحتى؟! گفتم : نه. شانه‏اش را در جيب گذاشت و با من خدا حافظى كرد. مريضى مادرم، شدت بارش برف، تنهايى در خوابگاه و بالاخره حسى غريب مرا سمت جمكران مى‏خواند. قبل از اين‏كه سختى راه، سردى هوا و چيزهاى ديگر باعث ترديدم شوند، گفتم : اگه ممكنه يه دقه صبر كنين منم مى‏آم. يكى از آن‏ها گفت : پس يا اللّه دير شد. خود را به سرعت آماده كردم و همراه آن‏ها راه افتادم. تقريباً تمام مسير تهران - قم برف مى‏باريد. شيشه‏هاى اتوبوس بخار گرفته بود و هواى داخل شرجى مى‏نمود. قسمتى از شيشه اتوبوس را پاك كردم و به بيرون نگريستم. چرا با اين مسائل كم‏تر آشنايى دارم. چرا اين چند سال اخير از خودم فاصله گرفته‏ام. اين پرسش‏ها رهايم نمى‏كرد. غم عشقت بيابون پرورم كرد هواى وصل بى‏بال و پرم كرد به مو گفتى صبورى كن صبورى صبورى طرفه خاكى بر سرم كرد اين كلماتى بود كه به زحمت از لابه‏لاى صداى ناهنجار اتوبوس به گوش مى‏رسيد. با خودم گفتم : اينا عجب حالى دارن. بدون مقدمه، به دوستم گفت : اين مسجد چه جور جايى يه؟ خيلى نمى‏دونم؛ ولى شنيدم به دستور امام زمان)ع( ساخته شده؛ ميگن خيليا امام زمانو اون جا ديدن. يعنى واقعاً ديدنش؟ مى‏گن. آنگاه سرش را زيرانداخت و چنين زمزمه كرد : همه هست آرزويم كه ببينم از تو رويى چه زيان تو را كه من هم برسم به آرزويى در صندلى فرو رفتم و مشغول تماشاى بارش برف شدم. لحظه‏اى بعد، اتوبوس ايستاد. شدت برف افق ديد را محدود كرده بود. از دور شعله آتشى به چشم مى‏خورد. اتوبوس آهسته حركت مى‏كرد. يكدفعه همه با تعجب از روى صندلى‏ها بلند شدند؟ كنار جاده اتوبوسى واژگون شده بود. عجب صحنه‏اى. يكى از مسافران گفت : خدا كنه كسى طورى نشده باشه. هنوز از صحنه تصادف فاصله نگرفته بوديم كه پيرمردى با محاسن سفيد فرياد زد : براى سلامتى امام زمان صلوات. همه صلوات فرستادند.
      ❤️❤️       بسم الله الرحمن الرحیم اِلهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاء ُ وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛ يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ به نیت فرج مولای غریبمان بخونیم
🌙 ـــــــــــــــــ بــارالهـا  بنــدهٔ   عصیــانگرم جرمیمی عفو ائتمسون من نیلرم؟ آدووه، قرآنووه قربان اولوم سفرهٔ احسانووه قربان اولوم گلمیشم تا منده مهمانون اولام ریزه خوار خوان احسانون اولام گوزلریم یاشی دونوب یارب سئله قورخورام اوتدان الهی، رحم ائله فکر آتش گرچه زار ایلور منی... بخششون امّیدوار ایلور منی روحیمی عصیان قرالدیب تار ائدوب نفس امّاره منی بیمار ائدوب اللریم بوشدور گناهیم چوخدی چوخ نامهٔ اعمالیمین تعریفی یوخ !!! خالقا، چوخ روسیاهم، نیلیوم؟ بینوا و بی‌پناهم، نیلیوم؟ ایلورم توبه گناهیم عفو ائله هرخطا و اشتباهیم عفو ائله ناامید ائتمه آماندور بنده‌وی بندهٔ نالایق و شرمنده‌وی غرق آهم، بیقرارم، رحم ائله محضرونده اشکبارم رحم ائله گلمیشم درگاهووه پاک اولماقا لایق معـراج افلاک اولماقا (فیضیَم) عبد گنهکار و ذلیل من ذلیلم سن ولے، ربِّ جلیل
▫️مولای من! رمضان آمد و افطار و سحر، پی در پی با دُعایِ فرجَت روزه گشودن تا کی؟! کی شود یک سحر آقا تو شوی مهمانم؟ منتظر تا دَمِ مرگم زِ وفا می مانم... تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج  🌤أللَّھم عجل لولیڪ ألفرج🌤
🔴 دعای شب بیستم ماه مبارک رمضان 🌕 در کتاب اقبال الاعمال سید بن طاووس سه دعا برای شب بیستم ماه مبارک رمضان آمده است: 1⃣ دعای اول : اللّهُمَّ أَنْتَ رَبِّی لا إِلهَ لِی غَیْرُکَ اُوَحِّدُهُ، وَلا رَبَّ لِی سِواکَ أَعْبُدُهُ، أَنْتَ الْواحِدُ الاْءَحَدُ الصَّمَدُ، لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ وَلَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ، وَکَیْفَ یَکُونُ کُفْوٌ مِنَ الْمَخْلُوقِینَ لِلْخالِقِ وَمِنَ الْمَرْزُوقِینَ لِلرّازِقِ، وَمَنْ لا یَسْتَطِیعُونَ لاِءَنْفُسِهِمْ نَفْعاً وَلا ضَرّاً وَلا یَمْلِکُونَ مَوْتاً وَ لا حَیاهً وَ لا نُشُوراً، هُوَ مالِکُ ذلِکَ کُلِّهِ بِعَطِیَّتِهِ وَتَحْرِیمِهِ، وَیَبْتَلِی بِهِ وَیُعافِی مِنْهُ، لا یُسْئَلُ عَمّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْئَلُونَ.إِلهِی وَسَیِّدِی ما أَغَبَّ شَهْرَ الصِّیامِ إِلی جانِبِ الْفَناءِ وَأَنْتَ الْباقِی، وَأَذِنَ بِالاْءنْقِضاءِ وَأَنْتَ الدّائِمُ، وَهُوَ الَّذِی عَظَّمْتَ حَقَّهُ فَعَظُمَ، وَکَرَّمْتَهُ فَکَرُمَ، وَإِنَّ لِی فِیهِ الزَّلاَّتِ کَثِیرَهً وَالْهَفَواتِ عَظِیمَهً، إِنْ قاصَصْتَنِی بِها کانَ شَهْرَ شَقاوَتِی، وَإِنْ سَمِحْتَ لِی بِها کانَ شَهْرَ سَعادَتِی، اللّهُمَّ وَکَما أَسْعَدْتَنِی بِالإِقْرارِ بِرُبُوبِیَّتِکَ مُبْدِئاً، فَأَسْعِدْنِی بِرَحْمَتِکَ وَرَأْفَتِکَ وَتَمْحِیصِکَ وَسَماحَتِکَ مُعِیداً، فَإِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ، وَصَلَّی اللّهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَسَلَّمَ کَثِیراً. 2⃣ دعای دوم: اللّهُمَّ کَلَّفْتَنِی مِنْ نَفْسِی ما أَنْتَ أَمْلَکُ بِهِ مِنِّی، وَقُدْرَتُکَ أَعْلی مِنْ قُدْرَتِی، فَصَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَأَعْطِنِی مِنْ نَفْسِی ما یُرْضِیکَ عَنِّی وَخُذْ لِنَفْسِکَ رِضاها مِنْ نَفْسِی.إِلهِی لا طاقَهَ لِی بِالْجُهْدِ، وَلا صَبْرَ لِی عَلَی الْبَلاءِ، وَلا قُوَّهَ لِی عَلَی الْفَقْرِ، فَصَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَلا تَحْظُرْ عَلَیَّ رِزْقَکَ فِی هذا الشَّهْرِ الْمُبارَکِ، وَلا تُلْجِئْنِی إِلی خَلْقِکَ، بَلْ تَفَرَّدْ یا سَیِّدِی بِحاجَتِی، وَتَوَلَّ کِفایَتِی، وَانْظُرْ فِی أُمُورِی، فَإِنَّکَ إِنْ وَکَلْتَنِی إِلی خَلْقِکَ تَجَهَّمُونِی، وَإِنْ أَلْجَأْتَنِی إِلی أَهْلِی حَرَمُونِی وَمَقَّتُونِی، وَإِنْ أَعْطَوْا أَعْطَوْا قَلِیلاً نَکِداً، وَمَنُّوا عَلَیَّ کَثِیراً، وَذَمُّوا طَوِیلاً، فَبِفَضْلِکَ یا سَیِّدِی فَأَغْنِنِی، وَبِعَطِیَّتِکَ فَانْعَشْنِی، وَبِسَعَتِکَ فَابْسُطْ یَدِی، وَبِما عِنْدَکَ فَاکْفِنِی، یا أَرْحَمَ الرّاحِمِینَ. 3⃣ دعای سوم: اَسْتَغْفِرُ اللّه َ مِمّا مَضی مِنْ ذُنُوبی، وَما نَسیتُها وَهِیَ مُثْبَتَهٌ عَلَیَّ یُحْصیهَا الْکِرامُ الْکاتِبُونَ یَعْلَمُونَ ما اَفْعَلُ، وَاَسْتَغْفِرُ اللّه َ مِنْ مُوبِقاتِ الذُّنُوبِ، وَاَسْتَغْفِرُهُ مِنْ مُفْظِعاتِ الذُّنُوبِ، وَاَسْتَغْفِرُ اللّه َ مِمّا فَرَضَ عَلَیَّ فَتَوانَیْتُ، وَاَسْتَغْفِرُهُ مِنْ نِسْیانِ الشَّیْءِ الَّذی باعَدَنی مِنْ رَبّی وَاَسْتَغْفِرُهُ مِنَ الزَّلاّتِ والضَّلالات وَمِمّا کَسَبَتْ یَدایَ وَأُؤْمِنُ بِه، وَاَتَوَکَّلُ عَلَیْهِ کَثیرا، وَاَسْتَغْفِرُ اللّه (هفت بار گفته شود)فَصَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَالِه، وَاعْفُ عَنّی، وَاغْفِرْ لی ما سَلَفَ مِنْ ذُنُوبی، وَاسْتَجِبْ یا سَیِّدی دُعائی، فَاِنَّکَ اَنْتَ التَّوّابُ الرَّحیمُ. 🔴 دعای شب بیستم ماه مبارک رمضان 🌕 در کتاب اقبال الاعمال سید بن طاووس سه دعا برای شب بیستم ماه مبارک رمضان آمده است: 1⃣ دعای اول : اللّهُمَّ أَنْتَ رَبِّی لا إِلهَ لِی غَیْرُکَ اُوَحِّدُهُ، وَلا رَبَّ لِی سِواکَ أَعْبُدُهُ، أَنْتَ الْواحِدُ الاْءَحَدُ الصَّمَدُ، لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ وَلَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ، وَکَیْفَ یَکُونُ کُفْوٌ مِنَ الْمَخْلُوقِینَ لِلْخالِقِ وَمِنَ الْمَرْزُوقِینَ لِلرّازِقِ، وَمَنْ لا یَسْتَطِیعُونَ لاِءَنْفُسِهِمْ نَفْعاً وَلا ضَرّاً وَلا یَمْلِکُونَ مَوْتاً وَ لا حَیاهً وَ لا نُشُوراً، هُوَ مالِکُ ذلِکَ کُلِّهِ بِعَطِیَّتِهِ وَتَحْرِیمِهِ، وَیَبْتَلِی بِهِ وَیُعافِی مِنْهُ، لا یُسْئَلُ عَمّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْئَلُونَ.إِلهِی وَسَیِّدِی ما أَغَبَّ شَهْرَ الصِّیامِ إِلی جانِبِ الْفَناءِ وَأَنْتَ الْباقِی، وَأَذِنَ بِالاْءنْقِضاءِ وَأَنْتَ الدّائِمُ، وَهُوَ الَّذِی عَظَّمْتَ حَقَّهُ فَعَظُمَ، وَکَرَّمْتَهُ فَکَرُمَ، وَإِنَّ لِی فِیهِ الزَّلاَّتِ کَثِیرَهً وَالْهَفَواتِ عَظِیمَهً، إِنْ قاصَصْتَنِی بِها کانَ شَهْرَ شَقاوَتِی، وَإِنْ سَمِحْتَ لِی بِها کانَ شَهْرَ سَعادَتِی، اللّهُمَّ وَکَما أَسْعَدْتَنِی بِالإِقْرارِ بِرُبُوبِیَّتِکَ مُبْدِئاً، فَأَسْعِدْنِی بِرَحْمَتِکَ وَرَأْفَتِکَ وَتَمْحِیصِکَ وَسَماحَتِکَ مُعِیداً، فَإِنَّکَ
عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ، وَصَلَّی اللّهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَسَلَّمَ کَثِیراً. 2⃣ دعای دوم: اللّهُمَّ کَلَّفْتَنِی مِنْ نَفْسِی ما أَنْتَ أَمْلَکُ بِهِ مِنِّی، وَقُدْرَتُکَ أَعْلی مِنْ قُدْرَتِی، فَصَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَأَعْطِنِی مِنْ نَفْسِی ما یُرْضِیکَ عَنِّی وَخُذْ لِنَفْسِکَ رِضاها مِنْ نَفْسِی.إِلهِی لا طاقَهَ لِی بِالْجُهْدِ، وَلا صَبْرَ لِی عَلَی الْبَلاءِ، وَلا قُوَّهَ لِی عَلَی الْفَقْرِ، فَصَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَلا تَحْظُرْ عَلَیَّ رِزْقَکَ فِی هذا الشَّهْرِ الْمُبارَکِ، وَلا تُلْجِئْنِی إِلی خَلْقِکَ، بَلْ تَفَرَّدْ یا سَیِّدِی بِحاجَتِی، وَتَوَلَّ کِفایَتِی، وَانْظُرْ فِی أُمُورِی، فَإِنَّکَ إِنْ وَکَلْتَنِی إِلی خَلْقِکَ تَجَهَّمُونِی، وَإِنْ أَلْجَأْتَنِی إِلی أَهْلِی حَرَمُونِی وَمَقَّتُونِی، وَإِنْ أَعْطَوْا أَعْطَوْا قَلِیلاً نَکِداً، وَمَنُّوا عَلَیَّ کَثِیراً، وَذَمُّوا طَوِیلاً، فَبِفَضْلِکَ یا سَیِّدِی فَأَغْنِنِی، وَبِعَطِیَّتِکَ فَانْعَشْنِی، وَبِسَعَتِکَ فَابْسُطْ یَدِی، وَبِما عِنْدَکَ فَاکْفِنِی، یا أَرْحَمَ الرّاحِمِینَ. 3⃣ دعای سوم: اَسْتَغْفِرُ اللّه َ مِمّا مَضی مِنْ ذُنُوبی، وَما نَسیتُها وَهِیَ مُثْبَتَهٌ عَلَیَّ یُحْصیهَا الْکِرامُ الْکاتِبُونَ یَعْلَمُونَ ما اَفْعَلُ، وَاَسْتَغْفِرُ اللّه َ مِنْ مُوبِقاتِ الذُّنُوبِ، وَاَسْتَغْفِرُهُ مِنْ مُفْظِعاتِ الذُّنُوبِ، وَاَسْتَغْفِرُ اللّه َ مِمّا فَرَضَ عَلَیَّ فَتَوانَیْتُ، وَاَسْتَغْفِرُهُ مِنْ نِسْیانِ الشَّیْءِ الَّذی باعَدَنی مِنْ رَبّی وَاَسْتَغْفِرُهُ مِنَ الزَّلاّتِ والضَّلالات وَمِمّا کَسَبَتْ یَدایَ وَأُؤْمِنُ بِه، وَاَتَوَکَّلُ عَلَیْهِ کَثیرا، وَاَسْتَغْفِرُ اللّه (هفت بار گفته شود)فَصَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَالِه، وَاعْفُ عَنّی، وَاغْفِرْ لی ما سَلَفَ مِنْ ذُنُوبی، وَاسْتَجِبْ یا سَیِّدی دُعائی، فَاِنَّکَ اَنْتَ التَّوّابُ الرَّحیمُ.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 هر روز یک آیه راجع به امام عصر(عج) 🔵 جزء بیستم 🌕 اضطرار حضرت مهدی ارواحنافداه
4_5882221895310380824.mp3
1.92M
🔸افتتاح عاشقی برداشتی ادبی از فرازهای پایانی دعای شریف افتتاح قسمت بیستم
Nan o namak 5.mp3
10.6M
🟣 نان و نمک 🎧استاد هَزار 🔸 قسمت پنجم: نمودار رشد
4_5958564157312732188.mp3
6.48M
☀️در پی نشانه‌های آفتاب جزء دهم 🎧استاد دولتی
🔴اعمال شب بیست ویکم ماه رمضان 🔆علاوه بر اعمال مشترک شبهای قدر که شامل غسل ، خواندن زیارت عاشورا، دو رکعت نماز شب قدر که در هر رکعت یک حمد و ۷ سوره توحید و بعد از نماز هفتاد مرتبه استغفرالله و اتوب الیه ،قرآن سر گرفتن،احیا داشتن و خواندن صد رکعت نماز و دعاهای مشترک این شبها که در مفاتیح موجود هست🔆 💥اعمال اين شب بر دو قسم است، قسم اول دعاهايي كه مربوط به دهه آخر ماه رمضان است و قسم ديگر اعمال مخصوص شب بيست و يكم، كه به اين شرح است: 🍀به فرموده "شيخ مفيد"، در اين شب صلوات بسيار فرستد 🍀و بر ظالمان بر آل محمد(ص) و همچنين بر قاتل اميرمومنان(ع) بسيار لعن و نفرين فرستد 🍀 و هم براي خويش و پدر و مادرش و ساير مومنان و مومنات دعا كند. 🍀دعا براي وجود مبارك امام زمان(عج) و فرج آن حضرت، يكي ديگر از اعمال اين شب است. 🍀دعايي است كه در "مصباح المتهجد" و "كافي" نقل شده است كه در شب بيست و يكم خوانده مي‌شود 📚مفاتیح الجنان
4_5895293696995231451.mp3
7.09M
▫️اللّهم عجّل لولیّک الفرج بعدد فضائل مولانا امیرالمومنین علیه‌السلام زیبایی از فضایل بی انتهای مولای عوالم، حضرت علی بن ابیطالب علیهماالسلام
      ❤️❤️       بسم الله الرحمن الرحیم اِلهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاء ُ وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛ يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ به نیت فرج مولای غریبمان بخونیم
صاحب عزا کجایی گویم سرت سلامت آجرک الله یا صاحب الزمان ... کی میشود بیایی، گویم سرت سلامت. آقا... خیلی برامون سخته هر سال برا جد غریبتون مجلس بگیریم... اما شما نباشی ...  ای ... صاحب عزای اصلی این مجالس کجایی...😔
۲ هر که بر لطف خدای خود توکّل می کند گر کشد بارِ غمِ عالم تَحمّل می کند بیمی از آتَش مکن وَقتِ توکّل چون خَلیل کز تَوکّل آتَشِ نِمرود هم گُل می کند جامِ گردون از غمِ عالَم نمی گردد تُهی قدرِ وُسعش هر کسی از آنِ تَناول می کند بیشتر از خوانِ دوزخ نانِ غَفلَت میخورد هر که عُمرِ خویش را صَرفِ تَغافل میکند نیست در قامُوسِ هَستی هیچ کاری بی حساب کار را هر کس به مبنای تَعادُل می کند خَط و مَشی زندگی را نیست جَبرِ اِنتخاب هر کسی با فکرِ خود سیرِ تَکامُل می کند در سرابِِ زندگی لَب تِشنه از حَقّ غافلیم وَرنه زیرِ پای ما صَد چِشمه قُل قُل می کند
4_5958564157312732189.mp3
7.2M
☀️در پی نشانه‌های آفتاب جزء یازدهم 🎧استاد دولتی
Nan o namak 6.mp3
9.28M
🟣 نان و نمک 🎧استاد هَزار 🔸 قسمت شسم: علیین
Nan o namak 6.mp3
9.28M
🟣 نان و نمک 🎧استاد هَزار 🔸 قسمت شسم: علیین
      💠ملاقات حاج محمد رازی💠 مرحوم عراقی در کتاب دارالسلام نقل نموده از ثقه جلیل حاج میرزا محمد رازی که اصل او از شهر عبدالعظیم و ساکن نجف اشرف می باشد و خانه او متّصل به صحن مقدس است و مواظب طاعات و زیارات و حالت انزوا دارد و خدمت قلب عالم امکان (ارواحنافداه) مشّرف شده اند. شرح واقعه این است: روزی در خانه حاج میرزا محمد بودم اتفاقا" کلام در احوال امام عصر علیه السلام و ذکر کسانی که به شرف ملاقات آن حضرت نائل شده اند، در میان آمد و هر یک در این باب سخنی گفتیم تا آنکه در اثنای کلام حاجی میرزا محمد گفت: که من بسیار شوق لقای آن بزرگوار را داشتم و با خود گفتم: اگر من هم در شمار شیعیان (راستین) آن حضرت بودم البته به شرف ملاقات، یا در بیداری یا در خواب فائز می شوم. پس باید شایسته آن نباشیم و نقصی در من باشد، به این جهت زیاد ترس و اضطراب داشتم تا آنکه موفق به زیارت قبله هفتم و امام هشتم حضرت رضا علیه السلام گردیدم. پس از زیارت مراجعت به نجف اشرف کردم و چند روزی از مراجعتم گذشت یک شب در خواب دیدم که شخصی به من گفت: امام عصر علیه السلام به نجف اشرف آورده اند. پرسیدم: در کجا می باشند؟ گفت: در مسجد هندی، که از مساجد معتبر آن شهر می باشد. چون این کلام را شنیدم مسرور شدم و با سرعت و تعجیل تمام برای زیارت و دریافت شرف حضور آن بزرگوار به سوی آن مسجد روانه گشتم.چون داخل مسجد شدم آن بزرگوار را دیدم که در انتهای مسجد ایستاده و اجتماع خلق در مسجد به حدّی می باشد که راه عبور به آن طرف را بسته اند و نمی توانم نزدیک شوم، مأیوسانه ایستادم و با خود گفتم که مردم در همه امور پیش دستی می کنند و دیگری را راه نمی دهند. ناگهان دیدم آن بزرگوار سر مبارک را برداشتند و نظری به طرف مردم انداختند و چشم مبارکشان به من افتاد و با اشاره دست مرا به سوی خود خواندند. چون مردم آن ملاطفت را دیدند کوچه دادند و راه را باز کردند و من نزد آن حضرت رفتم، آن بزرگوار با من اظهار رأفت و مرحمت نمودند. فرمودند: ما به دیدن تو آمدیم آن وقتی که از مشهد مراجعت کرده بودی و در آن بالاخانه نشستیم، لکن تو نشناختی. چون این کلام حضرت را شنیدم، دانستم که آن بزرگوار در بعضی ایام مراجعت من از مشهد مقدس، که در بالاخانه بیرونی، از برای آمدن مردم نشسته بودم تشریف آورده اند و من ملتفت نشدم که این آقا مولای من و دیگران بلکه آقای اهل زمین و آسمان است. من از این کلام حضرت منفعل شدم و از خواب بیدار شدم و دریافتم که من خدمت آن سرور در بیداری و خواب رسیده ام بسیار مسرور شدم و به شکرانه این نعمت عظیمی نائل شده ام و از اهل آن درگاه شمرده شده ام به سجده شکر افتادم. 📚 ملاقات با امام عصر علیه السلام        🕊✨اللهم عجل لولیک الفرج✨🕊
      ❤️❤️       بسم الله الرحمن الرحیم اِلهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاء ُ وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛ يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ به نیت فرج مولای غریبمان بخونیم
⚫️ سَلامٌ عليٰ آلِ يٰس ... پدرمهربانم، سلام ... ▪️   آقا بيا که بي تو پريشان شدن بس است از دوري تو پاره گريبان شدن بس است کنعان دل، بدون تو شادي پذير نيست يوسف! ظهور کن که پريشان شدن بس است آقا بيا به حقّ شکاف سر علي از داغ هجرت آتش سوزان شدن بس است 💢اللّهُمَّ عَجِّل فَرجَ      مُنتَِقمِ الزَّهرٰاء سَلٰامُ اللهِ عَلَیهما...
🏴🕊🏴🕊 🕊🏴🕊 🕊🏴 ✍اعمال مخصوص شب بیست وسوم ➊✨اول غسـل که تـأکید فراوان شده اسـت يكبار در اوّل شب، يكبار هم در آخر شب ➋✨زیارت سیدالشهدا«ع»از دور یانزدیک که تأکید بسیار زیاد شده است. ➌✨خـوانـدن سـوره عـنکبوت و روم؛ امــام صــادق علیـه السلام فرمـودند: هر كــس این دو سـوره را در شـب بيسـت و سـوم بخواند،به خدا قسم او از اهل بهشت است. ➍✨خـــوانــدن ســـوره دُخـــان ➎✨قـرائت دعـای جـوشـن کبـیر ➏✨خواندن هزار مرتبه سوره قدر «یـا بـه انـدازه تـوان» ➐✨سفـارش بسـیار زیاد بر دعـا برای امام زمـان عجـل الله فرجه و خـواندن دعـای اللهــم کن لولیـک الـحجـت ابن الحسن... ➑✨إحیا وشب زنده داری وقرآن بسر گرفتن ➒✨دو رکـعت نماز ، که در هر رکـعت بعدازحمد،هفت مرتبه توحید بخواند و بعد از فراغ هفتاد مرتبه: اَستَغفُرِاللهَ وَاَتوبُ اِلَیهِ ودر روایتی است که ازجای خود برنخیزد تا حقتعالی او و پدر ومادرش را بیـامرزد. 🍃التماس دعا 🗣📗 پاداش قرائت سوره های عنکبوت و  روم در شب 23 ماه رمضان عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: مَنْ قَرَأَ سُورَةَ الْعَنْكَبُوتِ وَ الرُّومِ فِي لَيْلَةِ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِينَ فَهُوَ وَ اللَّهِ يَا بَا مُحَمَّدٍ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ، لَا أَسْتَثْنِي فِيهِ أَبَداً ، وَ لَا أَخَافُ أَنْ يَكْتُبَ اللَّهُ تَعَالَى عَلَيَّ فِي يَمِينِي إثْماً ، وَ إنَّ لِهَاتَيْنِ السُّورَتَيْنِ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى مَكَاناً. (بحارالأنوار، ج98، ص165به نقل از اقبال الاعمال) حضرت صادق علیه السلام فرمود: هرکس دو سوره عنکبوت و روم را در شب بیست و سوم ماه رمضان بخواند، به خدا قسم، از اهل بهشت خواهد بود و در این امر احدی را استثنا  نمی کنم، و نمی ترسم که خداوند در سوگندی که خوردم برای من گناهی بنویسد. برای این دو سوره نزد خدای تعالی منزلت بزرگی است. 🕊✨اللهم عجل لولیک الفرج✨🕊
4_5882221895310380828.mp3
1.42M
🔸افتتاح عاشقی برداشتی ادبی از فرازهای پایانی دعای شریف افتتاح قسمت بیست و دوم
Nan o namak 6.mp3
9.28M
🟣 نان و نمک 🎧استاد هَزار 🔸 قسمت شسم: علیین
4_5962770274620279496.mp3
7.2M
☀️در پی نشانه‌های آفتاب جزء دوازدهم 🎧استاد دولتی
✍حضرت موسی علیه السلام از پیامبران اولوالعزم و ملقب به ((کلیم الله)) است. او پیامبر و رهبر قوم یهود بود، که ایشان را از مصر و از اسارت مصریان بیرون آورد. خداوند به وسیله او دین یهود را در  به بنی اسرائیل ارزانی داشت. نام پدرش بر اساس تورات عمرام است که در عربی به صورت در آمده است. نام مادر ایشان را نیز یا یوکبد نوشته‌ اند. زمان بعثت حضرت موسی علیه السلام در قرنهای 13 تا 15 پیش از میلاد مسیح بوده است. نام حضرت موسی در قرآن مجید ذکر شده و در از او سخن گفته شده است. 🔥فرعون مصر خوابی دیده بود، که طفلی در بنی اسرائیل به دنیا خواهد آمد، که حکومت او را نابود خواهد ساخت. بنابراین دستور داده بود همه‌ فرزندان پسر بنی اسرائیل را هنگام تولد بکشند. مادر موسی او را از بیم کشته شدن بر اساس  در صندوقی نهاد و در  انداخت.  او را دید و از آب گرفت. موسی به امر الهی هیچ پستانی به دهان نمی ‌گرفت، تا اینکه مریم خواهر موسی، مادرش را به عنوان دایه به خاندان فرعون معرفی کرد. بدین ترتیب موسی در خاندان فرعون ولی در دامن مادر خودش پرورش یافت. موسی علیه السلام در نوجوانی، در حادثه‌‌ای، هنگام دفاع از مردی از بنی اسرائیل، یک قبطی را به ضرب مشت کشت. سپس از مصر به مدین گریخت، در آنجا به خانه راه یافت و با دختر حضرت شعیب علیه السلام ازدواج کرد. شعیب مهر دخترش را موسی در خانه آنان قرار داد. موسی پس از پایان دوره خدمتگزاری ‌اش، با همسرش، صفورا، عازم مصر شد. در وادی ایمن ، در شبی سرد که راه گم کرده بود، با دیدن نور تجلّی الهی، هدایت یافت و به رسالت مبعوث شد. او مأموریت یافت به مصر برود و فرعون را به دعوت کند. او از خداوند درخواست کرد که برادر کاردان و سخنورش،  علیه السلام، را نیز به دستیاری او در انجام رسالت بگمارد، و خداوند پذیرفت. موسی در برابر فرعون آیات و معجزات زیادی نمایان کرد، تا او را به خشوع وا دارد.  از جمله آنکه عصایش را به صورت اژدها در آورد؛ یا از دستش فروغی همچون خورشید ‌تاباند. اما فرعون همه این معجزات را سحر و جادو خواند و ساحران کشورش را به مقابله با موسی دعوت کرد. و به خدای موسی ایمان آوردند. کم کم بنی اسرائیل به موسی ایمان آوردند، اما فرعون نمی ‌گذاشت آنها از مصر به شام هجرت کنند. موسی علیه السلام، بنی اسرائیل را کوچاند و فرعونیان که در تعقیب ایشان بودند، در بحر احمر غرق شدند.  حضرت موسی علیه السلام سرانجام در 120 یا 126 سالگی در  درگذشت و در کوه «نبأ» یا «نبو» به خاک سپرده شد.  📃🖋مرحوم شیخ صدوق ، در " امالی " و " اکمال الدین " از امام صادق علیه السلام، روایت می کند : چون عمر موسی به سر رسید خدای تعالی ملک الموت را فرستاد و او به نزد موسی آمده و بر آن حضرت سلام کرد. موسی جواب سلام او را داده، فرمود: «تو کیستی؟» گفت: «ملک الموت هستم، که برای قبض روح تو آمده ام.» پرسید: «از کجا قبض روح می کنی؟» گفت: «از دهانت.» گفت: «چگونه؟ با اینکه به وسیله آن با پروردگارم تکلم کرده ام.» ملک الموت گفت: «از دستهایت.» موسی گفت: «چگونه؟ با اینکه تورات را با آنها گرفته ام.» ملک الموت گفت: «از پاهایت.» موسی گفت: «چگونه! با اینکه بوسیله آنها به طور سینا رفته ام.» ملک الموت گفت: «از دیدگانت.» موسی گفت: «چگونه! با اینکه پیوسته به آنها نگران پروردگار بوده ام.» ملک الموت گفت: «از گوشهایت.» باز موسی گفت: «چگونه! با اینکه سخن پروردگارم را با آنها شنیده ام.» 👈 در این هنگام، خدای سبحان به ملک الموت وحی فرمود: «او را واگذار تا خود درخواست مرگ کند.» ◀️ این جریان گذشت و موسی علیه السلام را خواست و وصیتهای خود را به او کرد و سپس از نزد بنی اسرائیل رفت و غایب شد و در همان به مردی برخورد کرد، که قبری را حفر می کرد، موسی به آن مرد گفت: «میل داری در حفر این قبر تو را کمک کنم؟» آن مرد گفت: «آری.» موسی به کمک آن مرد قبر را کند و لحدی برای آن ساخت. آنگاه میان آن قبر رفت و در آن خوابید، تا ببیند چگونه است، در همانحال پرده از جلوی چشم موسی برداشته شد و جایگاه خود را در بهشت مشاهده کرد و به خدای تعالی عرض کرد: «پروردگارا! مرا به نزد خود ببر.» همان مرد که در واقع بود و بصورت آدمیان درآمده و قبر را حفر می کرد، موسی را قبض روح کرد و در همان قبر او را دفن کرد. در این وقت کسی فریاد زد : «موسی کلیم اللّه از دنیا رفت.» 💚یاحسین💚 🏴🏴🏴🏴🏴
      ❤️❤️       بسم الله الرحمن الرحیم اِلهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاء ُ وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛ يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ به نیت فرج مولای غریبمان بخونیم