eitaa logo
⁦🇵🇸🇮🇷⁦منتظران مهدی🇮🇷⁦🇵🇸⁩
308 دنبال‌کننده
25هزار عکس
37.1هزار ویدیو
336 فایل
آیدی مدیر: @yamahdyadrekniii
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🌷 ◽️همیشه می‌گفت: یک چیزی که مانع میشه و داره من رو به این دنیا دل‌بسته می‌کنه پسرم امیرعلی است، امیرعلی بدجوری داره من رو به این دنیــــادلبسته می‌کنه! ◽️من همیشه می‌گفتم: که بچه‌ات هستش مسئله‌ای نیست! متوجه نمی‌شدم که داره چی میگه، ولی ایشون‌ می‌خواست حتی از بچه‌اش، از همسرش و حتی از زندگیــش بگــذره و به ایــن درجــه والا برســــه🕊 ◽️چون چیزی رو بالاتر از زندگی‌و زن و بچه‌اش می‌دید! علی‌ اصغر خــدا و ائمه‌اطهار عليهم‌السلام رو می‌دیــــــــد!💚 ✍راوے : همســـر گـرامی‌شهــــید🌷🍃
°-{💚}-° - میگفتـــــ : تسبیحاتـــــ حضرتـــــ زھرا سَلامُ‌اللّٰه‌عَلَیھا رو بدون‌ِ تسبیح‌ بگید با بند بندھاےِ انگشتـــــ ڪه‌ بگے روز قیامتـــــ همینا به‌ حرفـــــ میـان‌ شهادتـــــ میدن‌‌ ڪه‌ باهاشون‌ ذڪر گفتـے ! - ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ- @AbCDEhh
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 سرماي شديدي خورده بود. احساس مي‌كردم به زور روي پاهايش ايستاده است. من لشكر بودم. با خودم گفتم: خوبه يك براي حاجي درست كنم تا بخوره بشه. همين كار را هم كردم. با چيزهايي كه توي آشپزخانه داشتيم، يك سوپ ساده و مختصر درست كردم. از حالت نگاهش معلوم بود خيلي ناراحت شده است. گفت: چرا براي من سوپ درست كردي؟ گفتم: حاجي آخه شما مريضي، ناسلامتي ؛ شما كه سرحال باشي، يعني لشكر سرحاله! گفت: اين حرفا چيه مي‌زني فاضل؟ من سؤالم اينه كه چرا بين من و بقيه‌ي نيروهام فرق گذاشتي؟ توي اين لشكر، هر كسي كه مريض بشه، تو براش سوپ درست مي‌كني؟ گفتم: خوب نه حاجي! گفت: پس اين سوپ رو بردار ببر؛ من همون غذايي رو مي‌خورم كه بقيه‌ي نيروها خوردن. @ketabjan_com
ای_جالب_ از حاج_قاسم 💠جلسه‌ای بود که احمد کاظمی، باقر قالیباف، قاسم سلیمانی و همه رفقا بودند. من دیدم که شهید کاظمی گفت گرسنه‌ام چرا غذا نمی‌دهند، جلسه هم خیلی مهم بود، وقتی برای غذا رفتیم یک سفره رنگین انداخته بودند و مشخص بود ارتش سنگ تمام گذاشته است. این موضوع مربوط به اوج جنگ یعنی بین سال‌های ۶۵-۶۴ است. من دیدم احمد کاظمی که از فرماندهان نیروی زمینی سپاه بود نشست و ظرفی کشید جلو، چند تکه نان و پنیر و سبزی گذاشت جلویش و خورد بعد هم چیز دیگری نخورد. گفتم این همه غذا هست چرا نمی‌خوری، احمد آقا گفت نه ما به این سفره‌ها عادت می‌کنیم بهتر است از خودمان مراقبت کنیم و از این تشریفات خالی باشیم. آن زمان بچه‌ها خودشان را حفظ می‌کردند. این طرف‌تر آمدم. آقا رحیم را دیدم که ظرفش تمیز تمیز است و هیچ چیز استفاده نکرده، گفت دل درد داشتم نان خوردم و سیر شدم. بعدا از آقا رحیم پرسیدم چرا چیزی نخوردی گفت یاد بچه‌های خودمان در جنگ که می‌افتم شرفم اجازه نمی‌دهد. 💢 قاسم مجروح شده بود. برای درمان او را به مشهد فرستاده بودند. چون شکمش ترکش خورده بود از زیر قفسه سینه‌اش تا روی مثانه‌اش را باز کرده بودند و وضع بدی داشت. ۴۶-۴۵ روز کسی نمی‌دانست قاسم سلیمانی زنده است یا شهید شده. در آن زمان هم فرمانده گردان بود که مجروح شد. بالاخره شهید موحدی کرمانی پسر همین آقای موحدی کرمانی قاسم را در مشهد پیدا کرد و گفت طبقه سوم یک بیمارستان در مشهد است. پزشک حاج قاسم از منافقین بود و می‌خواست حاج قاسم را بکشد، به همین دلیل شکم قاسم را باز گذاشته بود که منجر به عفونت شده بود. یک پرستار باشرف کرمانی به خاطر حس کرمانی و ناسیونالیستی‌اش قاسم را شب دزدیده بود، جایش را با دو مریض دیگر در یک طبقه دیگر عوض کرد و به دکتر گفته بود قاسم را از اینجا بردند. قاسم باز یک دوره دیگر از ناحیه دست مجروح شد تا می‌گفتند برو دکتر می‌ترسید، تا می‌گفتند برو بیمارستان در می‌رفت. فضای ما در جنگ این بود. من از هویت ملی و اعتماد به نفسی صحبت می‌کنم که جنگ با خودش آورد و این ملت را آبدیده کرد. 🌷 🌷 @yamahdimadaddi
مادر شهید می گوید: سختیهایی که همسر شهید همت کشید، فکر نکنم در زمان ما کسی کشیده باشد، خودش می گفت: خدایا من چه کنم با این همه تنهایی (روزها، ماهها) و دزد (چند بار در نبود همت) و عقرب (یک روز 25 عقرب کشتم حتی در رختخواب کودکم) و موشک (خانه شان در معرض موشک باران و او تنها در شهر دزفول غریب بود). امّا در پرتو زندگی با همّت که اینچنین با محبت بود، می گفت: «در اوج تمام آن سختیها، محرومیتها، ترسها و حتی ناامیدیها، خودم را خوشبخت ترین زن دنیا می دانستم. @Meraj133