.
🌾 سفره مهر خورده
قنبر، غلام علی (علیه السلام) در ماه رمضان، افطاری از قاووت در سفر مهر خورده محضر آن حضرت آورد.
یکی از حاضران گفت:
یا امیر المؤمنین! چرا سفره افطاریتان مهر خورده است؟ آدمهای بخیل چنین میکنند تا چشم کسی به سفره غذایشان نیفتد.
امام علی (علیه السلام) خندید و فرمود:
این کار برای بخل نیست بلکه میخواهم بدانم غذایی که با آن افطار میکنم از کجا بدست آمده، و اگر از راه حلال است از آن استفاده کنم.
سپس مهر سفره را شکست و مقداری قاووت از سفره به ظرفی ریخت.
خواست میل فرماید این دعا را خواند:
اللهم لک صمنا و علی رزقک افطرنا فتقبل منا إنک انت سمیع العلیم.
📔 بحار الأنوار: ج۴٠، ص٣٣٩
#داستان_کوتاه
🔰 @DastanShia
.
🌱 امامت در کودکی
شخصی به امام جواد عليهالسلام گفت: مردم درباره خردسالی شما سخن (اعتراض آمیز) میگویند.
امام جواد: خداوند به داوود علیه السلام وحی کرد تا پسرش سلیمان را که در آن وقت کودک بود و گوسفند چرانی میکرد جانشین خود سازد.
حضرت داوود علیه السلام طبق فرمان خدا، سلیمان را به عنوان جانشین خود معرفی نمود، دانشمندان و عابدان بنی اسرائیل، آن را نپذیرفتند (و گفتند سلیمان کودک است).
خداوند به حضرت داوود وحی کرد: عصاهای اعتراض کنندگان را بگیر و عصای سلیمان علیه السلام را نیز بگیر و در درون اطاقی بگذار و در آن اطاق را ببند و مهر و موم کن، روز بعد، (با بنی اسرائیل به آن خانه بیا و در را باز کن) عصای هر کدام که مانند درخت، سبز و دارای برگ و میوه شده بود، صاحب آن عصا جانشین تو است.
حضرت داوود همین دستور را اجرا نمود، فردای آن روز عابدان و عالمان بنی اسرائیل به دعوت داوود علیه السلام به اطاق آمدند،
وقتی که دیدند عصای سلیمان علیه السلام سبز و دارای برگ و میوه شده است، جانشینی حضرت سلیمان را (با اینکه کودک بود) پذیرفتند و گفتند: به او راضی شدیم و او را پذیرفتیم.
📔 الکافي: ج١، ص٣٨٣
#امام_جواد #داستان_کوتاه
🔰 @DastanShia
.
🌿 درخت سدر
وقتی امام جواد علیه السلام به کوفه رفت، در خانه مسیب منزل کرد. در حیات خانه او میوههای درخت سدری بود که نارس بود!
حضرت کوزه آبی طلب کرد و زیر درخت وضو ساخت و برخاست و مغرب و عشاء را با مردم خواند و سجده شکر به جای آورد و سپس بیرون آمد.
وقتی به درخت رسید، مردم دیدند میوههای نیکویی در آورده و از این بابت تعجب نمودند.
از آن میوهها که میوههایی شیرین بود و هیچ هسته نداشت خوردند و با حضرت وداع کردند و حضرت به مدینه آمد.
شیخ مفید میگوید: من از میوههای این درخت خوردهام و هیچ هسته ای نداشت.
📔 مناقب آل ابی طالب: ج۴، ص۳۹۰
#امام_جواد #داستان_کوتاه
🔰 @DastanShia
.
✨ معجزات امام جواد (ع)
ابو سلمه گفت: خدمت حضرت جواد علیه السلام رسیدم. مدتی بود گوشهایم کر شده بود و چیزی را نمی شنیدم.
وقتی وارد شدم، از این ناراحتی من اطلاع داشت. مرا پیش خواند و دست بر گوش و سرم کشیده فرمود: بشنو و حفظ کن.
به خدا قسم، پس از دعای آن جناب دیگر صداهای خیلی آرام را هم میشنوم.
.
عمارة بن زید نقل کرده که حضرت محمّد بن علی امام جواد علیه السلام را دیدم که جلویش یک کاسه چینی بود.
فرمود: از دیدن این کاسه تعجب میکنی؟ عرض کردم: آری. دست خود را روی آن گذاشت،
چینی مثل آب ذوب شد، آن را جمع نموده در یک قدح ریخت و دوباره بر آن دست کشید و مثل اول کاسه چینی شد. فرمود: باید چنین قدرتی داشت.
📔 بحار الأنوار: ج۵۰، ص۵۸
#امام_جواد #داستان_کوتاه
🔰 @DastanShia
.
🔸 دفع زلزله
علی بن مهزیار میگوید: نامه ای برای حضرت جواد علیه السلام نوشتم و از زلزلههای زیادی که در اهواز میآمد شکایت کردم و عرض کردم: اجازه میفرمایید من از این سرزمین خارج شوم؟
فرمود: از اهواز خارج مشو. روز چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه را روزه بگیرید و روز جمعه غسل کنید و لباسهای تمیز بپوشید و در همان روز جمعه دسته جمعی بیرون بروید و از خدا بخواهید این بلا را رفع کند.
علی بن مهزیار گفت: همین کار را کردم، زلزله آرام شد.
📔 تهذیب الاحکام: ج۳، ص۲۹۴
#امام_جواد #داستان_کوتاه
🔰 @DastanShia
هدایت شده از داستان شیعه
.
🔹 ثواب عمل
امام صادق علیه السلام فرمود: «ثواب و پاداش عمل هر کس به اندازه عقل اوست؛
در بین بنی اسرائیل، مردی بود که در جزیره ای سرسبز از جزیرههای دنیا به عبادت خداوند متعال مشغول بود،
یکی از فرشتههای خداوند متعال از کنار او عبور کرد و عبادت او به نظرش، بسیار باارزش آمد،
به پیشگاه خداوند متعال گفت: «پروردگارا! ثواب این بنده خود را به من نشان بده».
خداوند متعال پاداش آن پرهیزگار را به فرشته نشان داد، فرشته، پاداش او را بسیار کم دید و از علّت آن سؤال کرد.
خداوند تعالی به آن فرشته دستور داد که مدتی همنشین آن پرهیزکار باشد، آن فرشته به صورت انسانی نزد او رفت، پرهیزکار پرسید: «تو کیستی؟ »
فرشته گفت: « من، مرد پرهیزکاری هستم که آوازه عبادت تو در اینجا به من رسیده است و من آمدهام تا در کنار تو به عبادت خداوند متعال مشغول شوم».
آن روز در کنار او به عبادت پرداخت، فردا فرشته به او گفت: «اینجا، جایی بسیار سرسبز است و فقط برای عبادت، خوب است».
پرهیزکار گفت: «اما اینجا نقصی دارد». فرشته گفت: «اشکال و نقص اینجا چیست؟»
پرهیزکار گفت: «پروردگار ما چارپایی ندارد، اگر او، الاغی داشت، آن الاغ در اینجا به چرا میپرداخت و این علفهای سرسبز ازبین نمی رفت!»
فرشته گفت: «پروردگار متعال، از داشتن حیوان و چارپا، منزه است». پرهیزکار گفت: «عیب او همین است».
آن وقت خداوند متعال به آن فرشته وحی کرد: «همانا من به مقدار عقل او به او، ثواب میدهم».
📔 قصههای قرآن و انبیاء، ص۷۸۷
#داستان_کوتاه
🔰 @DastanShia
.
🌱 خبر از نهان
زید بن علی میگوید: من مریض شدم. شبی پزشک بالای سرم آمد و دوایی تجویز نمود که چند روز صبح بیاشامم. آن شب برایم مقدور نبود دوا را تهیه نمایم، طبیب خارج شد.
همان دم خادم حضرت هادی علیه السلام وارد شد و به همراه خود کیسه ای داشت که همان دوا را آورده بود.
گفت: حضرت ابو الحسن علیه السلام سلامت رسانده و میفرماید، این دوا را چند روز میل کن. دوا را آشامیدم و خوب شدم.
.
خیران اسباطی میگوید: به مدینه رفتم و خدمت حضرت ابو الحسن علیه السلام رسیدم. فرمود: واثق چه کرد؟ گفتم: حالش خوب است.
فرمود: جعفر (متوکل) چه میکند؟ گفتم: خیلی ناراحت است، از همه مردم حالش بدتر است. او زندانی است. پرسید: ابن زیات چه میکند؟ گفتم: فرمان فرمان اوست، من الان ده روز است که از آنجا خارج شده ام.
فرمود: واثق مرد و متوکل به جای او نشست و ابن زیات را نیز کشت! پرسیدم: چه وقت؟ فرمود: شش روز پس از خارج شدن تو. همین طور نیز واقع شده بود.
📔 بحار الأنوار: ج۵۰، ص۱۵۲
#امام_هادی #داستان_کوتاه
🔰 @DastanShia
.
⭕️ ابن سکّیت و حقگویی
او از بزرگان دانشمندان مکتب اهل بیت علیهم السلام بود و بسیاری از تاریخ نویسان اسلامی از او یاد کرده و بر وی مدح و ثنا گفته اند.
علمای شیعه او را بزرگ و مورد وثوق و اطمینان شمرده و از یاران خاص حضرت امام جواد و حضرت امام هادی علیهما السلام دانسته اند.
این مرد بزرگ در پنجم رجب سال ۲۴۴ به دستور متوکّل فرعون صفت به شهادت رسید.
سبب شهادت او این بود که روزی متوکل به او گفت: دو فرزند من معتز و مؤید نزد تو محبوب ترند یا حسن و حسین (علیهما السلام)؟
ابن سکّیت در پاسخ آن مرد یاوه گو و ستمگر خیانت پیشه فریاد زد: به خدا سوگند قنبر خادم علی بن ابی طالب علیهما السلام از تو و دو فرزندت نزد من بهتر است.
متوکل به کارگزارانش گفت: زبانش را از پشت سرش بیرون بکشید. آن خادمان طاغوت هم به فرمان ارباب خود این کار را انجام دادند و آن مرد الهی با چشیدن این زجر و آسیب دردآور به شرف شهادت رسید.
علامه مجلسی (ره) میفرماید: گرچه این بزرگان وجوب تقیه را میدانستند ولی خشمشان برای خداگویی هنگام شنیدن این اباطیل احتیاط از کفشان میبرد و وادارشان میکرد که حق را بگویند گرچه به زیان آنان باشد.
📔 الکنی و الالقاب: ج۱، ص۳۰۹
#امام_علی #داستان_کوتاه
#لبیک_یا_مهدی🌍
#امیر_المومنین_امام_علی❤️🍇
#خشم_شیعیان_حیدر♨️
به منتظران مهدی بپیوندید
#منتظران_مهدی
الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج♡
.
🍂 وصله زدن
امیر المؤمنین علی علیه السلام نیز همانند پیامبر متواضعانه زندگی میکرد.
ابن عباس میگوید: روزی بر حضرت وارد شدم، دیدم کفش خود را وصله میزند، گفتم: این کفش ارزش وصله زدن ندارد.
فرمود: به خدا سوگند این کفش از دنیای شما، نزد من محبوبتر است از این که دنیا را به دست آورم و حقّی را پایمال کنم؛
من دوست دارم این کفش را وصله بزنم و این کار را بر خود عیب و عار نمی دانم و علاقه دارم اگر حکومتی در اختیارم باشد به وسیله آن حق را برپا کنم و رسم باطل را براندازم.
ابن عباس در ادامه گفتارش میگوید: علی علیه السلام لباسش را هم خود وصله میزد و بر عادی ترین مرکب سوار میشد.
📔 تذکره ابن جوزی، ص۶۷
#امام_علی #داستان_کوتاه
#لبیک_یا_مهدی🌍
#امیر_المومنین_امام_علی❤️🍇
#خشم_شیعیان_حیدر♨️
به منتظران مهدی بپیوندید
#منتظران_مهدی
الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج♡
.
🌱 امید و آرزو
روزی حضرت عیسی عليهالسلام در جایی نشسته بود، پیر مردی را دید که زمین را با بیل برای زراعت زیر و رو میکند.
حضرت عیسی عليهالسلام به پیشگاه خدا عرضه داشت:
خدایا آرزو را از دل او ببر! ناگهان پیرمرد بیل را به یک طرف انداخت و روی زمین دراز کشید و خوابید.
کمی گذشت حضرت عیسی علیه السلام عرض کرد:
خداوند امید و آرزو را به او بر گردان!
ناگاه مشاهده کرد که پیرمرد از خواب برخاست و دوباره شروع به کار کرد!
حضرت عیسی از او پرسید و گفت:
پیرمرد چطور شد بیل را به کنار انداختی و خوابیدی و کمی بعد ناگهان برخاستی و مشغول کار شدی؟
پیرمرد در پاسخ گفت:
در مرتبه اول با خود گفتم من پیر و ناتوانم ممکن است امروز بمیرم و یا همچنین فردا، چرا این همه زحمت دهم، با این اندیشه بیل را به یک طرف انداختم و خوابیدم!
ولی کمی که گذشت با خود گفتم:
از کجا معلوم که من سالها بمانم و اکنون که زنده هستم و انسان تا زنده است وسایل زندگی برایش لازم است، باید برای خود زندگی آبرومندی تهیه نماید، این بود که برخاستم و بیل را برداشتم و مشغول کار شدم.
📔 بحار الأنوار: ج١۴، ص٣٢٩
#حضرت_عیسی #داستان_کوتاه
🔰 @DastanShia
.
♦️ اسم اعظم خدا
امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود:
یک شب پیش از جنگ بدر خضر (علیه السلام) را در خواب دیدم و به او گفتم: مرا چیزی تعلیم کن که به آن بر دشمنان نصرت یابم.
گفت: بگو «یا هو یا مَن لا هو إلّا هو»: ای او، ای کسی که اوئی نیست مگر او.
و چون صبح کردم این خواب را بر رسول خدا صلی الله علیه و آله بازگو کردم.
به من فرمود: ای علی (علیه السلام) اسم اعظم به تو تعلیم شده است؛ و در روز بدر این بر زبانم جاری بود.
و امیرالمؤمنین علی علیه السلام سوره «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» را خواند و چون فارغ شد فرمود:
«یا هو یا مَن لا هو إلّا هو إغْفِرْ لِی و انْصُرْنِی عَلَی الْقَومِ الکافِرین»:
ای او، ای کسی که اوئی نیست مگر او، بیامرز مرا و یاری کن مرا بر گروه کافران.
و علی علیه السلام در روز جنگ صفین این را میفرمود و حمله میبرد.
عمار بن یاسر به آن حضرت گفت: ای امیر المؤمنین این کنایهها چیست؟ فرمود: اسم اعظم خدا...
📔 بحار الأنوار: ج۳، ص۲۲۳
#امام_علی #داستان_کوتاه
🔰 @DastanShia
.
🌟 سنگریزه طلایی
شیخ کلینی و قطب راوندی و دیگران روایت کرده اند از مردی از اهل مدائن که گفت:
با رفیقی به حج رفتم و در موقف عرفات نشسته بودیم جوانی نزدیک ما نشسته بود و ازاری و ردایی پوشیده بود که قیمت کردیم آنها را صد و پنجاه دینار میارزید و نعل زردی در پا داشت و اثر سفر در او ظاهر نبود.
پس سائلی از ما سؤال کرد او را رد کردیم نزدیک آن جوان رفت و از او درخواست کرد جوان از زمین چیزی برداشت و به او داد، سائل او را دعای بسیار نمود جوان برخاست و از ما غائب شد.
نزد سائل رفتیم و از او پرسیدیم که آن جوان چه چیز به تو داد که آن قدر او را دعا نمودی؟ به ما سنگریزه طلائی نشان داد که مانند ریگ دندانهها داشت چون وزن کردیم بیست مثقال بود، به رفیق خود گفتم که امام ما و مولای ما نزد ما بود و ما نمی دانستیم؛ زیرا که به اعجاز او سنگریزه طلا شد.
پس رفتیم و در جمیع عرفات گشتیم و او را نیافتیم، پرسیدیم از جماعتی که در دور او بودند از اهل مکه و مدینه که این مرد کی بود؟ گفتند: جوانی است علوی هر سال پیاده به حج میآید.
📔 منتهی الآمال، ج۲، ص ۷۴۸
#امام_زمان #داستان_کوتاه
🔰 @DastanShia