eitaa logo
یاران ابراهیم
149 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
900 ویدیو
12 فایل
پویش مردمی یزد "شهید ابراهیم هادی" لینک کانال در ایتا https://eitaa.com/joinchat/821886993C550554dc20 در تلگرام https://t.me/joinchat/AAAAAFW1DKO9yh9tSu07Qg در واتساپ https://chat.whatsapp.com/HDqV1SiVL6WHbg1XeBermX
مشاهده در ایتا
دانلود
💫آقا ابراهیم در اول ارديبهشت سال 1336 در محله شهيدآيت الله سعيدی حوالی ميدان خراسان ديده به هستی گشود. 💫 او چهارمين فرزند خانواده به شمار می رفت. با اين حال پدرش، مشهدی محمد حسين، به او علاقه خاصی داشت. او نيز منزلت پدر خويش را به درستی شناخته بود. پدری که با شغل بقالی توانسته بود فرزندانش را به بهترين نحو تربيت نمايد. 💫ابراهيم نوجوان بود که طعم تلخ يتيمی را چشيد. از آنجا بود که همچون مردان بزرگ، زندگی را به پيش برد. 💫دوران دبستان را به مدرسه طالقانی رفت و دبيرستان را نيز در مدارس ابوريحان و کريم خان زند. سال 1355 توانست به دريافت ديپلم ادبی نائل شود. 💫از همان سال های پايانی دبيرستان مطالعات غير درسی را نيز شروع كرد. حضور در هيئت جوانان وحدت اسلامی و همراهی و شاگردی استادی نظير علامه محمد تقی جعفری بسيار در رشد شخصيتی ابراهيم موثر بود. 💫 در دوران پيروزی انقلاب شجاعت های بسياری از خود نشان داد. او همزمان با تحصيل علم به کار در بازار تهران مشغول بود. 💫پس از انقلاب در سازمان تربيت بدنی و بعد از آن به آموزش و پرورش منتقل شد. ابراهيم در آن دوران همچون معلمی فداکار به تربيت فرزندان اين مرز و بوم مشغول شد. 💫او اهل ورزش بود. با ورزش پهلوانان يعنی ورزش باستانی شروع کرد. در واليبال و کشتی بی نظير بود. هرگز در هيچ ميدانی پا پس نکشيد و مردانه می ايستاد. 💫مردانگی او را می توان در ارتفاعات سر به فلک کشيده بازی دراز و گيلانغرب تا دشت های سوزان جنوب مشاهده کرد. حماسه های او در اين مناطق هنوز در اذهان ياران قديمی جنگ تداعی می کند. 💫در والفجر مقدماتی پنج روز به همراه بچه های گردان های کميل و حنظله در کانال های فكه مقاومت کردند اما تسليم نشدند. 💫سرانجام در 22 بهمن سال 1361 بعد از فرستادن بچه های باقی مانده به عقب، تنهای تنها با خدا همراه شد. ديگر كسی او را نديد. 💫او هميشه از خدا می خواست گمنام بماند، چرا كه گمنامی صفت ياران محبوب خداست. 💫 خدا هم دعايش را مستجاب كرد. ابراهيم سال هاست كه گمنام و غريب در فكه مانده تا خورشيدی باشد برای راهيان نور. @yarane_ebrahim_yazd
قسمت دوم داداش مجید🦋 🥀 تک پسر خانواده است.داداش مجید از کودکی دوست داشت برادر داشته باشه تا همبازی و شریک شیطنت هایش باشد؛ اما خدا در در 6سالگی به او یک خواهر داد. به اسم عطیه، داداش مجید خیلی داداش دوست داشت و نمیدانست خواهرش دختر است و اورا علیرضا صدا میکرد😁. خانواده هم بخاطر داداش مجید ،علیرضا صدایش میکردند.داداش مجید وقتی فهمید بچه دختر است دیگ مدرسه نرفت 😐 و همیشه به شوخی به عطیه میگفت که تورا از پرورشگاه اوردند.😁ولی خیلی باهم جور بودند حتی گاهی داداش مجید عطیه خانم را داداش صدا میزد.آخرش هم کلاس اول نخواند.مجبور شدن سال بعد دوباره اورا کلاس اول بفرستن😊 بشدت به مادرشون وابسته بود.طوری که از اول دبستان تا پایان اول دبیرستات با او به مدرسه میرفتن و در حیاط می نشستن تا درس بخواند؛ اما از سال بعد گفتن مجید من واقعا خجالت میکشم به مدرسه بیایم .همین شد که دیگر مدرسه را هم گذاشت و نرفت ؛ و ...🌿 🌿 🌱 🥀
قسمت دوم داداش مجید🦋 🥀 تک پسر خانواده است.داداش مجید از کودکی دوست داشت برادر داشته باشه تا همبازی و شریک شیطنت هایش باشد؛ اما خدا در در 6سالگی به او یک خواهر داد. به اسم عطیه، داداش مجید خیلی داداش دوست داشت و نمیدانست خواهرش دختر است و اورا علیرضا صدا میکرد😁. خانواده هم بخاطر داداش مجید ،علیرضا صدایش میکردند.داداش مجید وقتی فهمید بچه دختر است دیگ مدرسه نرفت 😐 و همیشه به شوخی به عطیه میگفت که تورا از پرورشگاه اوردند.😁ولی خیلی باهم جور بودند حتی گاهی داداش مجید عطیه خانم را داداش صدا میزد.آخرش هم کلاس اول نخواند.مجبور شدن سال بعد دوباره اورا کلاس اول بفرستن😊 بشدت به مادرشون وابسته بود.طوری که از اول دبستان تا پایان اول دبیرستات با او به مدرسه میرفتن و در حیاط می نشستن تا درس بخواند؛ اما از سال بعد گفتن مجید من واقعا خجالت میکشم به مدرسه بیایم .همین شد که دیگر مدرسه را هم گذاشت و نرفت ؛ و ...🌿 🌿 🌱 🥀