4.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ
گر میسر نیست ما را کام او، عشق بازی می کنیم با نام او
شهید #ابراهیم_هادی
@yarane_ebrahim_yazd
#گروه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
✨قصهی شهدا اینجا تمام نمی شود
✨شهدا بود و نبودشان برکت باران را در پی دارد.
✨شوینده ی آلاینده های ماست،
طراوت ایمان ماست و راز سر به مهر دلهای عاشق ماست.
✨شهدا ما را از برکت خود محروم نکنید هر چند که روسیاهیم..
شهید #ابراهیم_هادی
@yarane_ebrahim_yazd
#گروه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#مطلب
رفیق شهید، شهیدت می کند🌹
🌟شهید مدافع حرم حسین معز غلامی از عاشقان و رهروان شهید جاویدالاثر #ابراهیم_هادی در کنار مزار یادبود ایشان
https://eitaa.com/joinchat/821886993C550554dc20
#مطلب
بوی عطر خدا🌹
🌟هر انسانی عطر خاصی دارد گاهی برخی عجیب بوی خدا می دهند.
🌟سلام بر عطر خدایی شهید جاویدالاثر #ابراهیم_هادی
خوشبوترین گل زندگی
https://eitaa.com/joinchat/821886993C550554dc20
11.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ
نحوه ی برخورد شهید #ابراهیم_هادی با دزد موتور شوهر خواهرش
https://eitaa.com/joinchat/821886993C550554dc20
#مطلب
فلسفه رفیق شهید داشتن🌹
🌸دیدین گاهی میخوایین برین جایی استخدام بشین ومشغول کار بشین نیاز به یک رابط ومعرف دارین تااون نباشه خیلی جاها کارتون درست نمیشه و کارتون راه نمی افته..
🌸نمیتونین با رئیس و وزیرو... دیدار داشته باشین حرف بزنین و....
🌸خداهم هم اونطور است اگه بخواین با خداحرف بزنین یکی باید باشه که خدا قبولش داشته باشه مثل ائمه علیهم السلام و شهدا که رابط باشن که بتونی باخداملاقات کنی..
🌸به اعتبار اون کم کم باهات دقیق اشنا بشه اگه ببینه تو هم مثل اون رابط هستی تو را بالا میکشه تو را قبول میکنه.
🌸شهداهم رابط و معرف ما هستن برای خدا پس فقط باید عین شهداباشیم اون وقت کارمون درست میشه..
🌸شهدا رابط میشن معرف میشن به ما هم اجازه خروج از این دنیا و پرواز ️به منطقه خدا و خدائی ها رو صادر میکنن
🌸ییکی از فلسفه های رفیق شهید داشتن همینه با خداوائمه راحت میتونی ارتباط بگیری..
🌸شهداخاص نبودن خاص شدن..
دوست شهیدم شهید #ابراهیم_هادی
https://eitaa.com/joinchat/821886993C550554dc20
#مطلب
همنشینی در آسمان پایان رفاقت با شهید🌹
✨شهید مدافع حرم عمار بهمنی شهیدی که برات شهادتش را از دوست آسمانی خود شهید جاویدالاثر #ابراهیم_هادی گرفت.
✨شهید عمار بهمنی متولد 1364 و فرزند دوم خانواده بود. هنوز ازدواج نکرده بود اما مادرش میگفت قرار بود برگردد و دامادش کنیم.
✨چند باری قصد سوریه کرده بود اما همه چیز در ساعت آخر عوض میشد. بیقرار رفتن بود و تأخیرها اذیتش میکرد.
✨دوست داشت اولین شهید شهرک شهید محلاتی باشد. اما چندمین شهید آنجا شد.
✨عمار قبل از اعزام به سوریه به منزل شهید مدافع حرم حاج رضا فرزانه رفت و به فرزند کوچکش گفت: نمی گذاریم پرچم پدرت روی زمین بمونه.
✨او همیشه می گفت: من آرزومه با خونم دینم رو به خدا ادا کنم.
می گفت: آرزومه حضرت زینب خریدار بشه.
✨هنگامی که پدر کتاب " سلام بر ابراهیم" را به خانه آورد با دیدن چهره زیبای شهید هادی بر روی کتاب، به پدر و مادر گفت: این شهید به من لبخند می زند گویا با من کاری دارد.
✨همان شب تا صبح کتاب سلام بر ابراهیم را خواند و تحولی در زندگی اش بوجود آمد.
انگیزه اش برای جهاد در راه حدا چند برابر شده بود و هدفش هم والاتر.
✨می گفت شهید #ابراهیم_هادی اون چیزی رو که می خواستم بهم نشون داد.
✨او برات شهادتش را از دوست آسمانی خود شهید #ابراهیم_هادی گرفت و در ۲۴ فروردین به شهادت رسید و در آخرین پنجشنبه ماه رجب تشییع و همنشین دوست آسمانی خود گردید.
https://eitaa.com/joinchat/821886993C550554dc20
نہ قـــــرمز❤️ نہ ابـــــی💙
فقط #ابـراهیـــــم_هـــــادی😍
✍ابراهیم میگفت : ورزش اگر براے خدا باشد عبادت است! اما اگر بہ هرنیت دیگہ باشہ ضرر کردین.
https://eitaa.com/joinchat/821886993C550554dc20
#قسمت_سی_و_هشتم
💫 يكی از عمليات های نفوذی ما در منطقه غرب به اتمام رسيد. بچه ها را فرستاديم عقب.
💫پس از پايان عمليات، يک يک سنگرها را نگاه كرديم. كسی جا نمانده بود. ما آخرين نفراتی بوديم كه بر می گشتيم.
💫ساعت يک نيمه شب بود. ما پنج نفر مدتی راه رفتيم. به ابراهيم گفتم: آقا ابرام خيلی خسته ايم، اگه مشكلی نيست اينجا استراحت كنيم.
💫ابراهيم موافقت كرد و در يک مكان مناسب مشغول استراحت شديم.
💫هنوز چشمانم گرم نشده بود که احساس كردم از سمت دشمن كسی به ما نزديك می شود!
💫يكدفعه از جا پريدم. از گوشه ای نگاه كردم. درست فهميده بودم در زير نور ماه كاملاً مشخص بود. يک عراقی در حالی كه كسی را بر دوش حمل می كرد به ما نزديك می شد!
💫خيلی آهسته ابراهيم را صدا زدم.
💫اطراف را خوب نگاه كردم. كسی غير از آن عراقی نبود!
💫 وقتی خوب به ما نزديک شد از سنگر بيرون پريديم و در مقابل آن عراقی قرار گرفتيم.
💫سرباز عراقی خيلی ترسيده بود. همان جا روی زمين نشست.
💫يكدفعه متوجه شدم، روی دوش او يكی از بچه های بسيجی خودمان است! او مجروح شده و جامانده بود!
💫خيلی تعجب كردم. اسلحه را روی كولم انداختم. بــا كمک بچه ها، مجروح را از روی دوش او برداشتيم.
💫رضا از او پرسيد: تو كی هستي، اينجا چه ميكنی!؟
💫سرباز عراقی گفت: بعد از رفتن شما من مشغول گشت زنی در ميان سنگرها و مواضع شما بودم. يكدفعه با اين جوان برخورد كردم. اين رزمنده شما از درد به خود می پيچيد و مولا اميرالمومنين(ع) و امام زمان(عج) را صدا می زد.
💫من با خودم گفتم: به خاطر مولا علی(ع) تا هوا تاريک است و بعثی ها نيامده اند اين جوان را به نزديک سنگر ايرانی ها برسانم و برگردم!
💫بعد ادامه داد: شما حساب افسران بعثی را از حساب ما سربازان شيعه كه مجبوريم به جبهه بيائيم جدا كنيد.
💫حسابی جاخوردم.
💫ابراهيم به سرباز عراقی گفت: حالا اگر بخواهی می توانی اينجا بمانی و برنگردی. تو برادر شيعه ما هستی.
💫سرباز عراقی عكسی را از جيب پيراهنش بيرون آورد و گفت: اين ها خانواده من هستند. من اگر به نيروهای شما ملحق شوم صَدام آنها را می کشد.
💫بعد با تعجب به چهره ابراهيم خيره شد! بعد از چند لحظه سكوت با لهجه عربی پرسيد: اَنت #ابراهيم_هادی
💫همه ما ساكت شديم! با تعجب به يكديگر نگاه كرديم. اين جمله احتياج به ترجمه نداشت.
💫ابراهيم با چشمان گرد شده و با لبخندی از سر تعجب پرسيد: اسم من رو از كجا ميدونی!؟
💫من به شوخی گفتم: داش ابرام، نگفته بودی تو عراقی ها هم رفيق داری!
💫سرباز عراقی گفت: يک ماه قبل، تصوير شما و چند نفر ديگر از فرماندهان اين جبهه را برای همه يگان های نظامی ارسال كردند و گفتند: هركس سر اين فرماندهان ايرانی را بياورد جايزه بزرگی از طرف صدام خواهد گرفت!
💫در همان ايام خبر رسيد که از فرماندهی سپاه غرب، مسئولی برای گروه اندرزگو انتخاب شده و با حكم مسئوليت راهی گيلان غرب شده.
💫ما هم منتظر شديم ولی خبری از فرمانده نشد. تا اينكه خبر رسيد، جمال تاجيك كه مدتی است به عنوان بسيجي در گروه فعاليت دارد همان فرمانده مورد نظر است!
💫با ابراهيم و چند نفر ديگر به سراغ جمال رفتيم. از او پرسيديم: چرا خودت را معرفی نكردی؟! چرا نگفتی كه مسئول گروه هستي؟
💫جمال نگاهی به ما كرد و گفت: مسئوليت برای اين است كه كار انجام شود. خدا را شكر، اينجا كار به بهترين صورت انجام ميشود.
💫من هم از اينكه بين شما هستم خيلی لذت می برم. از خدا هم به خاطر اينكه مرا با شما آشنا كرد ممنونم.
💫شما هم به كسی حرفی نزنيد تا نگاه بچه ها به من تغيير نكند.
💫جمال بعد از مدتی در عمليات مطلع الفجر در حالی كه فرمانده يكی از گردان های خط شكن بود به شهادت رسيد.
#پایان
https://eitaa.com/joinchat/821886993C550554dc20
چونکه صبح آمد و چشمم باز شد
قلب من باچشم تو همراز شد💛
غرق رحمت میشود آن روز که
صبحش با یاد تو آغاز شد...💛
#رفیق_شهیدم ؛ #ابراهیم_هادی ❤️
https://eitaa.com/joinchat/821886993C550554dc20
چونکه صبح آمد و چشمم باز شد
قلب من باچشم تو همراز شد💛
غرق رحمت میشود آن روز که
صبحش با یاد تو آغاز شد...💛
#رفیق_شهیدم ؛ #ابراهیم_هادی ❤️
https://eitaa.com/joinchat/821886993C550554dc20