پیامبر در اواخر عمر خود اصحاب را جمع کردند و فرمودند: زمانی بر مردم بیاید که اخلاق انسانی از آنان رخت بربندد چنانکه اگر نام یکی را بشنوی به از آن بود که آن را ببینی یا اگر او را ببینی به از آن است که او را بیازمایی. چون او را بیازمایی، حالاتی زشت و ناروا در او مشاهده کنی. دینشان پول و قبله گاهشان زنانشان شود. برای رسیدن به اندک نانی پیش هرکسی کرنش کنند نه خود را در پناه اسلام دانند و نه به کیش نصرانی زندگی کنند. بازرگانان و کاسبان شان رباخوار و فریبکار، و زنانشان خود را برای نامحرمان بیارایند. در آن هنگام اشرارشان بر آنها چیره گردند و هر چه دعا کنند به اجابت نرسد.
✍️بحار ج ۷۷ص۳۶۹
#نماز_اول_وقت
چند وقتی میشد که محمد خیلی نماز میخوند ...☺️
میرفت مسجد و برمیگشت میرفت تو اتاقش و دوباره نماز میخوند ...☺️🌺
یروز بابا به مامانی میگه محمد چرا اینقدر نماز میخونه ؟🤔
مامانی میره تو اتاقش بهش میگه : پسرم چی شده که اینقدر نماز میخونی ؟🤔
داداشی میگه :
مامانی یه چیزی بهت میگم به هیچ کسی نگو
#مادرشهید.... اومده به خواب #فرزندش و از اون خواسته که من براش یکسال #نماز قضا بخونم
و چه زیبا وظیفه اش را قبل #شهادتش به اتمام رسانید.🌹😔
یاد شهدا باصلوات🌺
#سلام_امام_زمانم 💚
اے دو چِشمتــ
#سبب و علت پیدایش صُبـ🌤ـح
دیده
بــگـشا
که جهــ🌎ــان
#منتظرِ آغـاز استـ😍
#الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــــ_الْفَــرَج
#صبحت_بخیر_مولای_من
#صبحتون_مهدوی
★یقین دارم
⇜اگر گناه وزن داشت!
⇜اگر لباسمان را #سیاه میکرد!
⇜اگر چین و چروک #صورتمان را؛
زیاد میکرد!!! بیشتر از اینها #حواسمان به خودمان بود...
❣حال آنکه #گناه
↵قد روح را خمیده!
↵چهره #بندگی را سیاه!
↵و چین و چروک به پیراهن #سعادت مان میاندازد
★چقد قشنگ بندگی کردی ابراهیم
#رفیق_شهیدم؛ حواسم پرته پرت چیزای بیخود و موقتی...
منو به خودم بیار
#شهید_ابراهیم_هادی
#صبحتون_شهدایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چجوری دوستم رو نماز خون کنم؟؟
#یک دقیقه.
لینک کانال در ایتا
https://eitaa.com/joinchat/821886993C550554dc20
در تلگرام
https://t.me/joinchat/AAAAAFW1DKO9yh9tSu07Qg
در واتساپ
https://chat.whatsapp.com/HDqV1SiVL6WHbg1XeBermX
🌷🕊🥀🌺🥀🕊🌷
#مثل_شهدا
#یاد_یاران
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_محمود_کاوه
یکی از بچه ها به شوخی پتویش را پرت کرد طرفم .
اسلحه از دوشم افتاد و خورد توی سر #کاوه .
کم مانده بود سکته کنم
سر #محمود شکسته بود و داشت #خون می آمد .
با خودم گفتم : الان است که یک برخورد #ناجوری با من بکند .
چون خودم را بی #تقصیر می دانستم ، آماده شدم که اگر حرفی ، چیزی گفت ، جوابش را بدهم .
او یک #دستمال از تو جیبش در آورد ، گذاشت رو #زخم_سرش و بعد از سالن رفت بیرون .
این برخورد از #صد تا توگوشی برایم سخت تر بود .
در حالی که دلم می سوخت ، با ناراحتی گفتم : آخه یه #حرفی بزن
همانطور که #می_خندید گفت : مگه چی شده؟
گفتم : من زدم #سرت رو شکستم ، تو حتی #نگاه نکردی ببینی کار کی بوده
همان طور که #خونها را پاک می کرد ، گفت :
این جا کردستانه ، از این #خونها باید ریخته بشه ، این که چیزی نیست .
چنان مرا #شیفته خودش کرد که بعدها اگر می گفت #بمیر ، می مردم .
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
لینک کانال در ایتا
https://eitaa.com/joinchat/821886993C550554dc20
در تلگرام
https://t.me/joinchat/AAAAAFW1DKO9yh9tSu07Qg
در واتساپ
https://chat.whatsapp.com/HDqV1SiVL6WHbg1XeBermX
قسمت چهارم🌿 #زندگینامه_شهید_مجید_قربانخانی🥀
🔶سفر کربلای شهید
سال 93برای اولین بار به نیت پیاده روی اربعین به کربلا رفت .دقیقا 8روز قبل از اربعین سراسیمه به خانه میرود مادرش که اون حال هولناک داداش مجید رو میبینه نگران میشه میپرسه مجید چیشده کجا؟- به رسم رفاقت به مادرش میگفت مریم خانم -،مریم خانم وسایلمو جمع کن رفیقام تو ماشین منتظرن میریم کربلا .! میگه مجید تو همه کارات اینجور عجوله خوب خبر میدادی😐
خلاصه مجید بربری قصه ما راه میفته به سمت کربلا❤️اما فرق مجید که پا به این سفر گذاشت و مجید بعد از آن ، از زمین تا آسمان بود.😇
در بین را با دوستانش بگو بخند صدای آهنگ بلند😃اما به نجف اولین زیارت که میرسد کمی حال دلش عوض میشود داداش مجید دیگ مدام تو لاک خودش بوده مدام در حال زیارت بوده!! جوری که رفیقاش تعجب میکنن میگن مجید یه زیارت اینقد معطلی نداره!😐 ولی اهمیتی نمیده کار خودش میکنه تا اینکه به کربلا میرسن همونجا تا چشمش به گنبد مطهر ارباب میخوره زانو میزنه حس غریبی داشت مدام یاحسین یاحسین میگوید و اشک میریزد😭
وقتی برگشت زن عمویش پرسید :مجید راستش رو بگو ببینم ، از امام حسین علیه سلام چی خواستی ؟؟؟🤔
همه فکر میکردند مجید شیطون و پر شر و شور یه حاحاجت دنیایی خواسته 🤭
اما وقتی مجید گفت:""از امام حسین علیه سلام خواستم که آدمم کن .و آدم بشوم"" همه دست به دهان ماندن😔😍
#زندگینامه🍃
#قسمت_چهارم🌻
#شهیدمجیدقربانخانی🥀