eitaa logo
🇮🇷یاران امام زمان(عج)🇮🇷
1.1هزار دنبال‌کننده
37 عکس
52 ویدیو
6 فایل
💚اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم💚 🇮🇷یاران امام زمان (عج)🇮🇷 "به بیداری ملّت عزیزمان خیلی خوش‌بین و امیدوار هستم." #امام_خامنه_ای https://eitaa.com/yaranemamzaman313
مشاهده در ایتا
دانلود
روش تربیت/راوی:جواد مجلسی راد اواخر مجروحیت ابراهیم بود می‌خواست به جبهه برگردد یک شب توی کوچه نشسته بودیم برای من از بچه‌های ۱۳،۱۴ ساله در عملیات فتح المبین می‌گفت. همینطور صحبت می‌کرد تا اینکه با یک جمله حرفش را زد؛ آنها با اینکه سن و هیکلشان از تو کوچکتر بود ولی با توکل به خدا چه حماسه‌هایی آفریدند. تو هم اینجا نشسته‌ای و چشمت به آسمانه که کفترهات چه می‌کنند!! فردای آن روز همه کبوترها را رد کردم بعد هم عازم جبهه شدم از آن ماجرا سال‌ها گذشت حالا که کارشناس مسائل آموزشی هستم می‌فهمم که ابراهیم چقدر دقیق و صحیح کار تربیتی خودش را انجام می‌داد. او چه زیبا امر به معروف و نهی از منکر می‌کرد ابراهیم آنقدر زیبا عمل می‌کرد که الگویی برای مدعیان امر تربیت بود آن هم در زمانی که هیچ حرفی از روش‌های تربیتی نبود... 💚یاران امام زمان (عج)💚 https://eitaa.com/yaranemamzaman313
برخورد صحیح/راوی: جمعی از دوستان شهید پاییز ۶۱ بود با موتور به سمت آزادی می‌رفتیم. یک ماشین مدل بالا از کنار ما رد شد. خانمی کنار راننده نشسته بود که حجاب درستی نداشت نگاهی به ابراهیم انداخت و حرف زشتی زد. ابراهیم گفت سریع برو دنبالش! منتظر برخورد ابراهیم بودم ابراهیم کمی مکث کرد و بعد همینطور که روی موتور نشسته بود با راننده سلام و احوالپرسی گرمی کرد! بعد از جواب سلام ابراهیم گفت من خیلی معذرت می‌خوام خانم شما فحش بدی به من و همه ریش داد... راننده حرف ابراهیم را قطع کرد و گفت خانم بنده غلط کرد بیجا کرد... ابراهیم گفت نه آقا اینطوری صحبت نکن من فقط می‌خوام بدونم آیا حقی از ایشان گردن بنده است یا من کار نادرستی کردم که با من اینطور برخورد کردند؟ راننده اصلاً فکر نمی‌کرد ما این گونه برخورد کنیم از ماشین پیاده شد صورت ابراهیم را بوسید و گفت نه دوست عزیز شما هیچ خطایی نکردی ما اشتباه کردیم خیلی هم شرمنده‌ایم. نحوه برخورد او مرا به یاد این آیه انداخت بندگان خاص خداوند رحمان کسانی هستند که با آرامش و بی‌تکبر بر زمین راه می‌روند و هنگامی که جاهلان آنان را مخاطب سازند و سخنان ناشایست بگویند به آنها سلام می‌گویند. 💚یاران امام زمان (عج)💚 https://eitaa.com/yaranemamzaman313
رضای خدا/ راوی:عباس هادی از ویژگی‌های ابراهیم این بود که معمولاً کسی از کارهایش مطلع نمی‌شد. به جز کسانی که همراهش بودند و خودشان کارهایش را مشاهده می‌کردند. اما خود او جز در مواقع ضرورت از کارهایش حرفی نمی‌زد. همیشه هم این نکته را اشاره می‌کرد که: مشکل کارهای ما این است که برای رضای همه کار می‌کنیم به جز خدا کاری که برای رضای خداست گفتن ندارد. در دوران مجروحیت ابراهیم به یکی از زورخانه‌های تهران رفتیم،با دقت به حرکات مردم در زورخانه نگاه می‌کرد بعد هم برمی‌گشت و آرام به من می‌گفت این‌ها را ببین که چطور از صدای زنگ خوشحال می‌شوند. بعد ادامه داد بعضی از آن آدم‌ها عاشق زنگ زورخانه‌اند این‌ها اگر اینقدر که عاشق این زنگ بودند عاشق خدا می‌شدند دیگر روی زمین نبودند بلکه در آسمان‌ها راه می‌رفتند! بعد گفت دنیا همین است تا آدم عاشق دنیاست و به این دنیا چسبیده حال و روزش همین است اما اگر انسان سرش را به سمت آسمان بالا بیاورد و کارهایش را برای رضای خدا انجام دهد مطمئن باش زندگیش عوض می‌شود و تازه معنی زندگی کردن را می‌فهمد. 💚یاران امام زمان (عج)💚 https://eitaa.com/yaranemamzaman313
🌷💫 📌طریقه آشنایی راوی :یکی از مخاطبین گذشته جالبی نداشتم. مثل خیلی افراد بی‌حجاب بودم و آرایش می‌کردم. نسبت به مسائل دینی سهل انگار بودم. زندگی من در پوچی و دنیاپرستی می‌گذشت. ولی همیشه دنبال یک راه بودم راهی که خودم را پیدا کنم بفهمم که در دنیا چگونه باید زندگی کرد... تا اینکه با مربی یکی از کلاس‌های بسیج آشنا شدم. دوست جدید من در یکی از جلسات،کتاب سلام بر ابراهیم را به من داد تا بخوانم و در کلاس ایشان کنفرانس بدهم. من در خلوت تنهایی خودم کتاب را شروع کردم هرچه زمان می‌گذشت نمی‌توانستم از کتاب و شخصیت اصلی آن جدا شوم. ابراهیم زندگی مرا شدیداً تحت تاثیر قرار داد چهره نورانی و مظلومانه او همواره در مقابلم قرار داشت. تا جایی که هر روز در خلوت خودم با این شهید حرف می‌زدم. بارها با خودم می‌گفتم واقعاً شهدا صدای ما را می‌شنوند؟ سال بعد با کاروان راهیان نور به مناطق جنگی رفتیم. هر چند سفرهای داخلی و خارجی بسیار رفتم اما این اردو یکی از بهترین سفرهای زندگیم بود. در این سفر یک روز ما را به معراج شهدا بردند. جایی که قبلاً پیکر شهدا در آنجا نگهداری می‌شد. من مدام شهید هادی را در درونم صدا می‌زدم و گریه می‌کردم و همه جا به یاد او بودم. آن روز و در معراج شهدا نیز متأسفانه حالت ظاهری من آرایش کرده بود توی خودم بودم که یک خانم آمد کنارم و با مهربانی دستم را گرفت! بی مقدمه ازم پرسید شما شهید ابراهیم هادی رو می‌شناسی؟ با حالت متعجب گفتم بله! اون خانم بهم گفت خواهرم، شهید هادی به شما توجه دارد مگه شما نمی‌دونی شهدا روی شما که به سمت آنها آمدید حساسند؟! نمی‌خواهند از شما گناهی سر بزند. وقتی تعجب مرا دید دستمال سفیدی که تو دستش بود رو بهم داد و گفت این از طرف شهید هادی است. آرایش صورتت را پاک کن! بغض گلوم رو گرفت سرم رو پایین گرفتم و اشک همینطور از چشمانم جاری بود. سرم رو که بالا آوردم نفهمیدم اون خانم کجا رفت! همان جا در ساختمان معراج نشستم و زار زار گریه کردم... من به این نتیجه رسیدم که انسان باید مثل شهید ابراهیم به اعمالش توجه ویژه بکند. توی زندگیم این شهید رو برای خودم الگو قرار دادم و واقعاً دستم رو گرفت به دوستان هم توصیه می‌کنم که رفاقت با شهدا را انتخاب کنید چون دو طرفه است... 🕊 📚 🔊شما رسانه شهدا باشید 🔰علمدار کمیل شهید ابراهیم هادی ↙️ 💚اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم💚 🇮🇷یاران امام زمان (عج)🇮🇷 https://eitaa.com/yaranemamzaman313