آیا ماجرای#شطیطه بانویی که در تقرب به امام زمانش از سایر مردها و زنها سبقت گرفت را شنیده اید ⁉️
📘منبع: الثاقب في المناقب/ص439
●...قال أبو جعفر : فودّعت أمير المؤمنين ، وودّعت أبا حمزة ، وسرت إلى المدينة ، وجعلت رحلي في بعض الخانات ، وقصدت مسجد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم ) وزرته ، وصلّيت ، ثمّ خرجت وسألت أهل المدينة : إلى من أوصى جعفر بن محمّد؟ فقالوا : إلى ابنه الأفطح عبد الله فقلت : هل يفتي؟ قالوا : نعم. فقصدته وجئت إلى باب داره ، فوجدت عليها من الغلمان ما لم يوجد على باب دار أمير البلد ، فأنكرت ، ثمّ قلت : الإمام لا يقال له لم وكيف ؛ فاستأذنت ، فدخل الغلام ، وخرج وقال : من أين أنت؟ فأنكرت وقلت : والله ما هذا بصاحبي. ثمّ قلت : لعله من التقية ، فقلت : قل : فلان الخراساني ، فدخل وأذن لي ، فدخلت ، فإذا به جالس في الدست على منصة عظيمة ، وبين يديه غلمان قيام ، فقلت في نفسي : ذا أعظم ، الإمام يقعد في الدست؟! ثمّ قلت : هذا أيضاً من الفضول الذي لا يحتاج إليه ، يفعل الإمام ما يشاء ، فسلّمت عليه ، فأدناني وصافحني ، وأجلسني بالقرب منه ، وسألني فاحفى [١] ، ثمّ قال : في أي شيء جئت؟ قلت : في مسائل أسأل عنها ، وأُريد الحج. فقال لي : اسأل عمّا تريد. فقلت : كم في المائتين من الزكاة؟ قال : خمسة دراهم. قلت : كم في المائة؟ قال : درهمان ونصف. فقلت : حسنٌ يا مولاي ، أُعيذك بالله ، ما تقول في رجل قال لامرأته : أنت طالق عدد نجوم السماء؟ قال : يكفيه من رأس الجوزاء ، ثلاثة. فقلت : الرجل لا يُحسن شيئاً. فقمت وقلت : أنا أعود إلى سيدنا غداً. فقال : إن كان لك حاجة فإنّا لا نقصّر. فانصرفت من عنده ، وجئت إلى ضريح النبي (ص) فانكببت [١] على قبره ، وشكوت خيبة سفري ، وقلت : يا رسول الله ، بأبي أنت وأمّي ، إلى مَن أمضي في هذه المسائل التي معي؟ إلى اليهود ، أم إلى النصارى ، أم إلى المجوس ، أم إلى فقهاء النواصب؟ إلى أين يا رسول الله؟...
●.... ابوجعفر نیشابوری چنین گفت: پس از این با قبر مولا امیر المؤمنین وداع نموده و از ابوحمزه نیز خداحافظی کردم و رو به سوی مدینه نهادم. بار خود را در یکی از کاروانسراها گذاشتم و قصد مسجد النبی (صلی الله علیه و آله) کردم و قبر آن حضرت را زیارت نموده و نماز خواندم و سپس از مسجد خارج شده و از اهل مدینه پرسیدم که جعفر بن محمد به چه کسی وصیت نمود؟! گفتند: به پسرش عبدالله افطح. گفتم: آیا او فتوا نیز میدهد؟! گفتند: آری. قصد او کردم و به در سرای او رسیدم؛ دیدم در آنجا نوجوان بچه هایی هستند که بر در سرای امیر مدينه نیز مانندشان یافت نمی شد!!! وجود آن ها را در آنجا ناروا دانستم ولکن به خود گفتم: در حق امام نباید از چرا و چگونه استفاده کنم! (یعنی باید تسلیم باشم و اعتراض نکنم) اجازه خواستم و یکی از این نوجوانان به سرای داخل شد و بعد از لختی بیرون آمد و گفت: از کجایی؟! از این سوالش بر آشفته شدم و به خود گفتم: سوگند به خدا این آدم صاحب (امام) من نیست. باز به خود گفتم: شاید تقیه می کند! به آن نوجوان گفتم: بگو فلان خراسانی است! داخل شد و اذن ورود برایم داد و من نیز به سرای در آمدم؛ دیدم عبد الله افطح روی تختی با عرشه ی بزرگ تکیه زده است و در برابرش غلام بچه هایی ایستاده اند!!!! به خودم گفتم: این دیگه از همه بدتر است! آیا امام بر تخت تکیه می زند؟! باز به خود گفتم: این دم و دستگاه از امورات اضافی است که به آن نیاز ندارد، لکن امام آنچه بخواهد می کند. لذا به او سلام کردم او نیز مرا به نزدیک خود خواند و با من دست داد؛ سپس مرا نزدیک خود نشاند و شروع کرد با اصرار به پرسش کردن از من و بالاخره پرسید: اینجا چه می کنی؟! گفتم: سوالاتی دارم و میخواهم به حج بروم. گفت: هر چه خواهی بپرس!!!! گفتم: در دوصد سکه چه مقدار زکات واجب می گردد؟! گفت: پنج درهم. گفتم: در صدتا چطور؟! گفت: دو درهم و نیم. گفتم: خیلی عالی مولای من! در پناه خدا باشی! چه می فرمایید درباره مردی که به زنش بگوید: به اندازه ستارگان آسمان تو را طلاق دادم! گفت: نیاز به همه شان نیست تنها در همین صورت فلکی رأس الجوزا سه ستاره است که در نتیجه زنش را سه طلاقه کرده است!!!!!!! به خود گفتم: این آدم چیزی نمی فهمد! از جای خود برخاستم و گفتم: من فردا به نزد سرورمان بازخواهم گشت! گفت: اگر نیازی داشتی ما در برآورده ساختنش کوتاهی نخواهیم کرد. از پیشش بیرون آمدم و به نزد قبر نبی کریم (صلی الله علیه و آله) آمدم و خود را به روی مزارش افکندم و از بی حاصلی سفرم به ایشان شکایت کردم و عرضه داشتم: يا رسول الله! پدر و مادرم به فدایت باد. برای جواب این سوالات به سوی چه کسی بروم؟! رو سوی یهودیان کنم؟! رو سوی نصاری کنم؟! رو سوی مجوسیان کنم؟! رو سوی فقهای ناصبی (عمری) کنم؟! يا رسول الله کجا بروم؟!...
#صفحه 3️⃣ از 7️⃣
#ادامه_دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اینا به خودشون میگن قوم برگزیده خدا😳
فقط کلاه اون وسطی رو ببینید 😅
#صرفا_جهت_لبخند
#زنگ_تفریح
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم رب المهدی (عج)💚
مهدی جان سلام🖐
سلامی به بلندای سال های پر محنت دوری ات ،
سلامی به گرمی خورشید روز ظهورت ،
آقایم سلام مرا از قلب تاریک اما عاشقم پذیرا باش .
🍃صبحت بخیر مولا🍃
اللهم عجل لولیک الفرج 🤲
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#امام زمان _دنیا _جنگ_ظهور
@yaranmuood🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام صبح شنبه تون بخیر🙋♀
الـهـی که اول هفتـه تون
پرباشـه از خبرای خوش
پر باشه از پـیام های
زیبـای عشق و محبت
الـهـی خـدا هر لحظه
حواسش بهتون باشه🤲
🌸اول هفتـه تون زیبـا و شـاد🌸
﷽
⭕️اهمیت حق الناس⭕️
✍ پیامبر اڪرم صلی الله علیه واله وسلم
💠با نخستین قطره خونے ڪه از شهید
ریخته مےشود همه گناهانش
بخشیده مے شود
••• "مگر" حَـقُ الـنّٰاس
📚 کنز العقال
#امام زمان _جنگ_شهادت
@yaranmuood🌺
🔸امام علی علیه السلام فرمودند:
الایمانُ علی أربعة أرکانٍ: اَلتوکّلُ علی الله، و التفویضُ اِلیَ اللهِ، و التسلیمُ لأمرِ اللهِ و الرّضا بقضاءِ اللهِ؛
ایمان بر چهار رکن استوار است: توکل بر خدا، واگذاری کارها به پروردگار، تسلیم امر و فرمان خدا بودن و راضی بودن به قضایِ الهی.
📚بحار الانوار، ج 75، ص 63
#امام زمان _توکل _حدیث
@yaranmuood🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خواب بودم...
خواب دیدم مرده ام 😭
دیدن این کلیپ درسته نزدیک هشت دقیقه زمان میبره!!
احتمالا قبلا دیده باشید ولی دوباره دیدنش خالی از لطف نیس!
بسیار زیبا و دل انگیز هست، مخصوصا وقت رسیدن ارباب ...
از دست ندید 🌸
#اللهم_الجعل_عواقب_امورنا_خیرا
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
🌼بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ🌼
✍ امیرالمومنین علی علیه السلام:
اگر قصد اصلاح مردم را داري، از خودت شروع كن، زيرا پرداختن تو به كار اصلاح ديگران، در حالى كه خودت فاسـد هستى، بزرگتـرين عيب است.
📚 غررالحكم، ح 3749
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#امام_زمان_تنها_راه_نجات
#اللهم_الجعل_عواقب_امورنا_خیرا 💔
آيا ماجرای#شطیطه بانویی که در تقرب به امام زمانش از سایر مردها و زنها سبقت گرفت، را شنیده اید؟؟
📙منبع: الثاقب في المناقب/ص439
●...فما زلت أبكي وأستغيث به ، فإذا أنا بإنسان يحركني ، فرفعت رأسي من فوق القبر ، فرأيت عبداً أسود عليه قميص خلق ، وعلى رأسه عمامة خلق فقال لي : يا أبا جعفر النيسابوري ، يقول لك مولاك موسى بن جعفر عليهماالسلام : « لا إلى اليهود ، ولا إلى النصارى ، ولا إلى المجوس ، ولا إلى أعدائنا من النواصب ، إليَّ ، فأنا حجّة الله ، قد أجبتك عمّا في الجزو وبجميع ما تحتاج إليه منذ أمس ، فجئني به ، وبدرهم شطيطة الذي فيه درهم ودانقان ، الذي في كيس أربعمائة درهم اللؤلوي ، وشقتها التي في رزمة الأخوين البلخيين». قال : فطار عقلي ، وجئت إلى رحلي ، ففتحت وأخذت الجزو والكيس والرزمة ، فجئت إليه فوجدته في دار خراب ، وبابه مهجور ما عليه أحد ، وإذا بذلك الغلام قائم على الباب ، فلمّا رآني دخل بين يدي ، ودخلت معه ، فإذا بسيدنا عليهالسلام جالس على الحصير ، وتحته شاذكونه [١] يمانية ، فلما رآني ضحك وقال : « لا تقنط ، ولم تَفزع؟ لا إلى اليهود ، ولا إلى النصارى والمجوس ، أنا حجّة الله ووليه ، ألم يعرفك أبو حمزة على باب مسجد الكوفة جري أمري؟! ». قال : فأزاد ذلك في بصيرتي ، وتحققت أمره. ثمّ قال لي : « هات الكيس » فدفعته إليه ، فحلّه وأدخل يده فيه ، وأخرج منه درهم شطيطة ، وقال لي : هذا درهمها؟ » فقلت : نعم. فأخذ الرزمة وحلّها وأخرج منها شقة قطن مقصورة ، طولها خمسة وعشرون ذراعاً ، وقال لي : « اقرأ عليهاالسلام كثيراً ، وقل لها : قد جعلت شقتك في أكفاني ، وبعثت إليك بهذه من أكفاننا ، من قطن قريتنا صريا ، قرية فاطمة عليهاالسلام ، وبذر قطن ، كانت تزرعه بيدها الشريفة لأكفان ولدها ، وغزل أختي حكيمة بنت أبي عبد الله عليهالسلام وقصارة [٢] يده لكفنه ، فاجعليها في كفنك »...
●...مشغول استغاثه و گریه به آن والا حضرت بودم که شخصی مرا تکان داد. سرم را از روی قبر بلند کردم و غلام سیاهی را دیدم که کالایی کهنه بر تن و عمامه ای کهنه بر سر داشت. به من گفت: ابوجعفر نیشابوری! مولایت موسی بن جعفر علیهما السلام تو را چنین می گوید: نه رو سوی یهود کن، نه سوی نصاری، نه سوی مجوس، نه رو سوی دشمنان ناصبی ما! رو سوی من کن که حجت الله هستم. آنچه سوال در آن مجموعه داری و تمام نیازهایت را از دیروز پاسخ گفته ام! آن ها را به نزدم بیاور همچنین آن درهم شطیطه را بیاور که یک درهم و دو دانگ می ارزد
همان درهمی که در کیسه آن مروارید فروش می باشد و در آن چهارصد درهم است؛ همچنین آن رخت دست دوزش را که در بقچه آن دو برادر بلخی است! ابوجعفر نیشابوری گوید: هوش از سرم پرید فورا خود را به کاروانسرا رساندم و به سراغ آن مجموعه سوالات و آن کیسه و آن بقچه رفتم! به نزد حضرت کاظم رسیدم و مشاهده کردم در خانه خرابه ای است! بر در خانه کسی نبوده و هیچ خبری نیست! دیدم همان غلام سیاه دم در ایستاده است وقتی مرا دید به سرای در آمد و من هم پشت سرش وارد شدم دیدم سرورمان بر حصیری نشسته است و زیر پای مبارکش شاذکونه ای يمانی (نوعی چادرشب) بود وقتی مرا دید خندید و گفت: نومید مشو و بی تابی نکن؛ نه به یهود رو بزن نه نصاری و مجوس؛ من حجت خدا و ولی او هستم. آیا ابوحمزه دم دروازه مسجد کوفه جاری شدن امر امامت بر من را به تو نفهماند؟! ابوجعفر نیشابوری گفت: این سخنان آن حضرت بر بصیرت من افزود و به حقیقت امر ایشان واقف گشتم. سپس به من گفت: کیسه را بده. آن را بدیشان دادم، گرهش باز کرد و دست در آن فرو برد و درهم شطیطه را از آن بیرون کشید؛ به من فرمود: این درهم شطیطه است؟! گفتم: آری. بقچه را گرفت و گرهش را باز کرد و رخت جامه ای از جنس پنبه سفید رنگ را بیرون آورد. طول رخت جامه بیست و پنج ذراع بود. به من فرمود: به شطیطه بسیار سلام برسان! و به او بگو: رخت جامه ات را در کفنم می گذارم! و این کفن را از بین کفن هایمان برایت می فرستم. این کفن از پنبه ای است که در قریه ی ما صریا روییده است! و آنجا آبادی جده ام فاطمه سلام الله علیها است، بذر این پنبه ها را مادرم زهرا سلام الله علیها با دستان خود کاشته است تا کفن برای فرزندانش باشد. خواهرم حکیمه دختر امام صادق علیه السلام این پنبه را رشته نموده و این پنبه را همو سفید کرده تا برای کفنش استفاده شود؛ پس این کفن را در کفن های خود بگذار!...
#صفحه 4️⃣ از 7️⃣
#ادامه_دارد...