eitaa logo
یاران ولیعصر
196 دنبال‌کننده
21.2هزار عکس
23.2هزار ویدیو
521 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✍امام رضا علیه السلام: هرکس اندوه و مشکلی از مومنی برطرف نماید، خداوند در روز قیامت، اندوه را از برطرف میکند 📗کافی، ج 3، ص 268 https://eitaa.com/oshaghalhosein_313
5.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در محضر ولایت ۹۸۰ بمباران خانه‌های مردم پیروزی نیست؛ دشمن در غزه و لبنان پیروز نخواهد شد... https://eitaa.com/oshaghalhosein_313
15.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستان های عبرت آموز ۵۷۹(تلنگر آمیز) داستانی شنیدنی از حاج شیخ حسنعلی نخودکی: فحاشی روح یک مُرده به خانواده‌اش بخاطر مال دنیا! 🎙استاد انصاریان https://eitaa.com/oshaghalhosein_313
هدایت شده از شهید شیخ احمد کافی
🔴مضطَر مدل دعاهای امام زمان اینه که باید از خواب بیدار شی: دعای ندبه، دعای عهد... یعنی تو خوابی. یعنی بفهمیم بی پدریم. مضطر بشیم، کما اینکه مضطر نیستیم. به خدا نیستیم... مضطر میدونی یعنی چی؟ مُضطر اونیه که عزیزش تو سی سی یو باشه. خبر بیارن دکتر ازش قطع امید کرده. نمی بینیش دیگه. چطور میشی؟ غذا بیارن جلوت می تونی بخوری؟! اون موقع صبح جمعه نیاد دیوانه ای این اضطراره که امام زمان رو می کشه پایین. به والله قسم سه شنبه شب مضطر بشیم، چهارشنبه ما امام زمان رو کشیدیم آوردیم. ول کن جمعه رو... ول کن سفیانی و... تو مضطر نیستی، تو در عطش مهدی نمی سوزی... تا نخوایش هزار جمعه بگذره، هزار سفیانی ظهور کنه، او نخواهد آمد... چون امام رو باید خواست... 👤 استاد علی اکبر رائفی پور @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
هدایت شده از شهید شیخ احمد کافی
🔴 لباس پربرکتی که از «کافیِ» پدر به «کافیِ» پسر می‌رسید «اصل و ریشه "کافی"ها، متعلق به یزد است. اجداد پدری ما ابتدا ساکن یزد بودند اما سال‌ها قبل، پدربزرگم، آیت‌الله حاج میرزا "احمد کافی" که از علمای بزرگ یزد بود، در یکی از سفرهای زیارتی‌اش به مشهد، همان‌جا ماند و مجاور حرم امام رضا (ع) شد. از همان موقع، مشهد شد وطن خاندان کافی.» حاج خانم بی‌آنکه بپرسم، به یکی از اولین سئوال‌هایم پاسخ می‌دهد؛ اینکه چرا در بعضی منابع، پسوند «یزدی» در ادامه نام خانوادگی شیخ احمد کافی ذکر شده. خواهر شیخ کافی ضمن اینکه تاکید می‌کند «ضیافتی کافی»، عنوان کامل و صحیحِ نام خانوادگی آن‌هاست، در ادامه می‌گوید: «لباس روحانیت در خانواده ما از پدرها به پسرها می‌رسید. علاوه‌بر پدربزرگم (میرزا احمد کافی)، حاج عمویم هم روحانی بود. پدرم، مرحوم حاج میرزا "محمد کافی" هم معمم بود اما برخلاف پدر و برادرش در زمینه منبر و وعظ فعالیت نمی‌کرد. او سال‌ها به‌عنوان مدیر مدرسه، فعالیت آموزشی و فرهنگی داشت. برادرم، شیخ احمد کافی که اولین فرزند خانواده ۱۰ نفری ما بود هم پا جای پای پدرانمان گذاشت و درس طلبگی خواند. این اتفاق برای یکی دیگر از برادرهایم، آقا «مرتضی» هم تکرار شد. جالب است بدانید از میان پسرهای شیخ احمد هم، ۲ تایشان روحانی هستند.» ❌نقل قول از خواهر شهید کافی@sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
هدایت شده از شهید شیخ احمد کافی
17.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 دیدار با امام زمان عج - علامه حلی سخنران شهید کافی@sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
هدایت شده از شهید شیخ احمد کافی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ سوز دل سخنران شهید کافی @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
هدایت شده از شهید شیخ احمد کافی
📚حماسه غلامی سیاه جون در مدينه غلام و برده بود، حضرت علي (علیه السلام) او را از صاحبش خريد و به ابوذر غفاري بخشيد، او درخدمت ابوذر بود، و پس از شهادت ابوذر در تبعيدگاه ربذه ، در خدمت امام حسن (ع) بود، و پس از شهادت امام حسن (ع) در خدمت امام حسين (ع) بود. او همراه كاروان حسيني از مدينه به سوي كربلا آمد. جون ، در روز عاشورا به حضور امام حسين (ع) آمد و اجازه رفتن به ميدان براي جنگ با دشمن را طلبيد، امام به او فرمود: اي جون ، تو بخاطر آسايش در زندگي ، به ما پيوسته اي ، اينك آسايشي در ميان نيست ، اجازه داري كه از اينجا بروي و خود را از معركه نجات دهي. جون خود را روي دو پاي امام حسين عليه السّلام انداخت و پاهاي آن حضرت را مي بوسيد و مي گفت : اي پسر پيامبر! آيا سزاوار است كه من در رفاه ، كنار سفره شما بنشينم و اكنون شما را رها سازم ، بدن من بدبو، و خاندانم ناشناخته ، و رنگ بدنم سياه است ، به من لطفي كن ، آيا مي خواهي شايستگي بهشت را نيابم و در نتيجه بدنم خوشبو، و سفيد و خاندانم شريف نگردند؟! سوگند به خدا از شما جدا نمي شوم ، تا خون سياه من با خون شما درآميزد. وقتي كه امام حسين (ع) آمادگي جون را دريافت ، به او اجازه رفتن به ميدان را داد. جون چون قهرماني بي بديل به سوي ميدان تاخت و همچنان پياپي بر دشمن حمله مي كرد و مي جنگيد، به گونه اي كه بيست و پنج نفر را به هلاكت رساند، سپس به شهادت رسيد. امام حسين (ع) به بالين او رفت و در كنار جسد پاك و بخون طپيده اش اين دعا را كرد: خدايا چهره جون را زيبا، و پيكرش را خوشبو گردان و او را با محمد و آلش (ع) محشور فرما و بين او و محمد و آلش آشنائي بيشتر عطا كن . به بركت دعاي امام ، آنچنان بدن پاكش خوشبو شد، كه در قتلگاه ، بوي خوش پيكر او خوشبوتر از مشك و عنبر به مشام مي رسيد. و از امام سجاد (ع) نقل شده فرمود: آن قبيله اي كه پيكرهاي شهداي كربلا را دفن كردند، بعد از چند روز، بدن جون را يافتند كه بوي مشك از آن ساطع بود. اين بود حماسه يك غلام سياه ، و سرانجام درخشان و نوراني او. 📙 داستان دوستان(نوشته ی محمد محمدی اشتهاردی) ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
هدایت شده از شهید شیخ احمد کافی
🔴 حڪایت عجیب دزدى با نام امام حسين عليه السلام!!! ✍از مرحوم سيد احمد بهبهانى نقل شده : در ايام توقفم در كربلا حاج حسن نامى در بازار زينبيه ، دكانى داشت كه مهر و تسبيح مى ساخت و مى فروخت . معروف بود كه حاجى تربت مخصوصى دارد و مثقالى يك اشرفى مى فروشد. روزى در حرم امام حسين عليه السلام حبيب زائرى را دزدى زد و پولهايش ‍ را برد. زائر خود را به ضريح مطهر چسبانيد و گريه كنان مى گفت : يا اباعبداللّه در حرم شما پولم را بردند، در پناه شما هزينه زندگيم را بردند. به كجا شكايت ببرم ؟حاج حسن مزبور حاضر متأ ثر شد و با همين حال تأ ثر به خانه رفت و در دل به امام حسين عليه السلام گريه مى كرد. شب در خواب ديد كه در حضور سالار شهيدان به سر مى برد به آقا گفت : از حال زائرت كه خبر دارى ؟ دزد او را رسوا كن تا پول را برگرداند. امام حسين فرمود: مگر من دزد گيرم ؟ اگر بنا باشد كه دزدها را نشان دهم بايد اول تو را معرفى كنم . حاجى گفت : مگر من چه دزدى كردم ؟ حضرت فرمود: دزدى تو اين است كه خاك مرا به عنوان تربت مى فروشى و پول مى گيرى. اگر مال من است چرادر برابرش پول مى گيرى و اگر مال توست ، چرا به نام من مى دهى ؟ عرض كرد: آقا جان ! از اين كار توبه كردم و به جبران مى پردازم . امام حسين عليه السلام فرمود:پس من هم دزد را به تو نشان مى دهم . دزد پول زائر، گدايى است كه برهنه مى شود و نزديك سقاخانه مى نشيند و با اين وضعيت گدايى مى كند، پول را دزديد و زير پايش دفن كرد و هنوز هم به مصرف نرسانده . حاجى از خواب بيدار مى شود و سحرگاه به صحن مطهر امام حسين عليه السلام وارد مى شود، دزد را در همان محلى كه آقا آدرس داده بود شناخت كه نشسته بود. حاجى فرياد زد: مردم بياييد تا دزد پول را به شما نشان دهم . گداى دزد هر چه فرياد مى زد مرا رها كنيد، اين مرد دروغ مى گويد، كسى حرفش را گوش ‍ نداد. مردم جمع شدند و حاجى خواب خود را تعريف كرد و زير پاى گدا را حفر كرد و كيسه پول را بيرون آورد. بعد به مردم گفت : بياييد دزد ديگرى را نشان شما دهم ، آنان را به بازار برد و درب دكان خويش را بالا زد و گفت : اين مالها از من نيست حلال شما. بعد تربت فروشى را ترك كرد و با دست فروشى امرار معاش ‍ مى كرد. حكاياتى از عنايات حسينى : ص 34 @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
هدایت شده از شهید شیخ احمد کافی
🔴 برای در امان ماندن از فتنهٔ «دجّال» سوره «قارعه» را بخوانید... امام باقر علیه السلام فرمودند: هرکه بسیار سوره‌ی قارعه را بخواند، خداوند عزّ‌وجلّ او را از فتنه‌ی دجّال در امان میدارد تا مبادا به او ایمان آورد و ان شاء الله تعالی در روز قیامت نیز او را از گرمای دوزخ در امان میدارد. «الباقر علیه السلام: مَنْ قَرَأَ وَ أَکْثَرَ مِنْ قِرَاءَهًِْ الْقَارِعَةِ آمَنَهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ مِنْ فِتْنَهًِْ الدَّجَّالِ أَنْ یُؤْمِنَ بِهِ وَ مِنْ فَیْحِ جَهَنَّمَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ.» 📗تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۸، ص۳۴۴ 📗ثواب الأعمال، ص۱۲۵ 🔴پرچمهـــــــای زرد و مرگ ســــــــرخ... 🌕 امام باقر علیه‌السلام به نقل از امیرالمومنین علی علیه‌السلام در بیان تحولات شام در آخرالزمان فرمودند: ...و پرچمـهای زرد که از مغرب آید تا به شام برسد و این به هنگام بزرگترین بـی‌تابی و مرگ سرخ است... «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ اَلْبَاقِرِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ: قَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِذَا اِخْتَلَفَ اَلرُّمْحَانِ بِالشَّامِ لَمْ تَنْجَلِ إِلاَّ عَنْ آيَةٍ مِنْ آيَاتِ اَللَّهِ قِيلَ وَ مَا هِيَ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ قَالَ رَجْفَةٌ تَكُونُ بِالشَّامِ يَهْلِكُ فِيهَا أَكْثَرُ مِنْ مِائَةِ أَلْفٍ يَجْعَلُهَا اَللَّهُ رَحْمَةً لِلْمُؤْمِنِينَ وَ عَذَاباً عَلَى اَلْكَافِرِينَ فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ فَانْظُرُوا إِلَى أَصْحَابِ اَلْبَرَاذِينِ اَلشُّهْبِ اَلْمَحْذُوفَةِ وَ اَلرَّايَاتِ اَلصُّفْرِ تُقْبِلُ مِنَ اَلْمَغْرِبِ حَتَّى تَحُلَّ بِالشَّامِ وَ ذَلِكَ عِنْدَ اَلْجَزَعِ اَلْأَكْبَرِ وَ اَلْمَوْتِ اَلْأَحْمَرِ...» 📗بحارالأنوار، ج ۵۲، ص ۲۵۳ 📗الغيبة (للنعمانی) ج ۱، ص ۳۰۵ ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی