eitaa logo
یاران مهدی (عج الله)..
374 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
5.8هزار ویدیو
12 فایل
برای فرج آقا کاری کنیم لبیک یا صاحب الزمان (عج الله)...
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 امام صادق (عليه السلام) : ✍ زمانی که مومن می‌شود ، خداوند تا هفت ساعت به او مهلت می‌دهد ؛ اگر در این زمان کند برایش نوشته نخواهد شد.
‼️ تهمت زدن به دیگران 🔷 سوال: 🤔 و زدن به دیگران در صورت عدم اثبات چه حکمی دارد و وظیفه کسی که تهمت زده چیست؟ ✅ جواب: ✍️تهمت از گناهان بزرگ است و جدّى و واقعى از آن لازم است و بايد گفته‌هاى خود را نزد هر کس که رسانده است، کند و رضایت کسی را که به او تهمت زده است، به دست آورد. ✧‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❁═‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┅‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨😱🔞 داستان خارج شدن روح از بدن جوان اراذل اوباش🔞⚠️ که در دریا توی شمال غرق شده بود😨🌊و توبه این جوان بعد از این اتفاق⭕️🔥 «عالم پس از مرگ 🔥 ⭕️ 🤗 🌹اللهم عجل لولیک الفرج🌹
💢هر کس تا قبل از کرد، خودش را اصلاح کرد و ایمان آورد، که او نفعش را می‌برد. 💢و اگر این کار را نکرد، در خواب غفلت بود، به اعمال جاهلانه پرداخت و توبه هم نکرد، آن‌وقت دیگر برایش سودمند نیست و مورد عقاب و بازخواست قرار می‌گیرد. ☀️
‼️تهمت زدن به دیگران🌺🍃🌺🍃🌺 🔷س 4275: و زدن به دیگران در صورت عدم اثبات چه حکمی دارد و وظیفه کسی که تهمت زده چیست؟ ✅ج: تهمت از گناهان بزرگ است و جدّى و واقعى از آن لازم است و بايد گفته‌هاى خود را نزد هر کس که رسانده است، کند و رضایت کسی را که به او تهمت زده است، به دست آورد. 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
:🌺🌸🌺 👈زمانی که می‌شود،خداوند تا هفت ساعت به او مهلت می‌دهد؛اگر در این زمان کند برایش نوشته نخواهد شد... 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷
🌿🌿🌿🌿🌿🌿 سوره 🌸🌸🌸 هر کس مداومت کند به خواندن این آیه و هر روز ۷۰ مرتبه آنرا قرائت کند خداوند تمام حاجات و مهمات دینی و دنیوی او را کفایت نماید و او را از غرق شدن در آتش سوختن در زیر دیوار مردن و از کشته شدن با تیغ محفوظ بدارد . ایضا این آیه را نوشته پیش خود نگه دارد و نزد حاکم رود که مهمات او کفایت شوند و آیه این است : 📖آیه ۱۲۹ سوره توبه: فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ ﴿۱۲۹﴾ 🌷با ذکر صلوات برای ظهور آقا🌷
داستان کامل توبه نصوح 😍 پیشنهاد مطالعه 👌 ⁉️ نصوح که بود؟؟؟ مردی بود شبیه زنها، صدایش بود، صورتش مو نداشت و اندامی زنانه داشت. او با سوء استفاده از وضع ظاهرش در حمام زنانه کار میکرد و کسی از وضع او خبر نداشت. او از این راه، هم امرار میکرد و هم برایش لذت بخش بود. گرچه چندین بار به حکم وجدان توبه کرده بود اما هر بار اش را می شکست. روزی دختر به حمام رفت و مشغول شد. از قضا گوهر گرانبهایش همانجا مفقود شد. دختر پادشاه در شد و دستور داد که همه را تفتیش کنند. وقتی نوبت به رسید او از ترس رسوایی، خود را در خزینه حمام پنهان کرد. وقتی دید مأمورین برای گرفتن او به خزینه آمدند، به خدای تعالی رو آورد و از روی و به صورت همانجا توبه کرد. ناگهان از بیرون آوازی بلند شد که دست از این بیچاره بردارید که پیدا شد و مأموران او را رها کردند. و نصوح خسته و نالان شکر خدا را به جا آورده و از خدمت دختر شاه مرخص شد و به خانه خود رفت. او عنایت پروردگار را مشاهده کرد. این بود که بر اش ثابت قدم ماند و از گناه کناره گرفت. چند روزی از غیبت او در سپری نشده بود که دختر شاه او را به کار در حمام زنانه دعوت کرد و نصوح جواب داد که دستم علیل شده و قادر به و مشت و مال نیستم و دیگر هم به حمام نرفت. هر مقدار مالی که از راه کسب کرده بود در راه خدا به فقرا داد و از شهر خارج شد و در کوهی که در چند فرسنگی آن شهر بود، سکونت اختیار نمود و به خدا مشغول گردید. در یکی از روزها همانطور که مشغول کار بود، چشمش به افتاد که در آن کوه چرا میکرد. از این امر به فکر فرو رفت که این میش از کجا آمده و از آن کیست? عاقبت با خود اندیشید که این میش قطعا از شبانی فرار کرده و به اینجا آمده است، بایستی من از آن نگهداری کنم تا صاحبش پیدا شود. لذا آن میش را گرفت و نگهداری نمود، پس از مدتی میش زاد و ولد کرد و نصوح از آنها بهره مند میشد. روزی کاروانی راه را گم کرده بود و مردمش از تشنگی مشرف به هلاکت بودند عبورشان به آنجا افتاد، همین که را دیدند از او آب خواستند و او به جای آب به آنها شیر داد، به طوری که همگی سیر شده و راه شهر را از او پرسیدند. او راهی نزدیک به آنها نشان داده و آنها موقع حرکت هر کدام به نصوح احسانی کردند و او در آنجا قلعه ای بنا کرده و چاه آبی حفر نمود و کم کم آنجا منازلی ساخته و شهرکی بنا نمود و مردم از هر جا به آنجا می آمده و در آن محل سکونت اختیار کردند، همگی به چشم بزرگی به او می نگریستند. رفته رفته و او به گوش رسید که پدر همان دختر بود. از شنیدن این خبر مشتاق دیدار او شده، دستور داد تا وی را از طرف او به دربار دعوت کنند. همین که دعوت شاه به نصوح رسید، نپذیزفت و گفت: من کاری دارم و از رفتن به نزد سلطان عذر خواست. مأمورین چون این سخن را به شاه رساندند، بسیار تعجب کرد و اظهار داشت: حال که او نزد ما نمی آید ما میرویم او را ببینیم. با درباریانش به سوی نصوح حرکت کرد، همین که به آن محل رسید به امر شد که جان را بگیرد. بنا بر رسم آن روزگار و به خاطر از بین رفتن شاه در اقبال دیدار نصوح، نصوح را بر بنشاندند. نصوح چون به پادشاهی رسید، بساط را در تمام قلمرو مملکتش گسترانیده و با همان دختر پادشاه ازدواج کرد. روزی در بارگاهش نشسته بود، شخصی بر او وارد شد و گفت: چند سال قبل، میش من گم شده بود و اکنون آن را از عدالت تو طالبم. نصوح گفت: میش تو پیش من است و هر چه دارم از آن میش توست. وی دستور داد تا تمام منقول و غیر منقول را با او کنند. ? آن شخص به دستور خدا گفت: بدان ای نصوح! نه من شبانم و نه آن، یک میش بوده است، بلکه ما دو ، برای آزمایش تو آمده ایم. تمام این ملک و نعمت، اجر توبه راستین و صادقانه ات بود که بر تو حلال و گوارا باد. و از نظر غایب شد. به همین دلیل به توبه واقعی و راستین، () گویند... 🌼اللهم عجل لولیک الفرج🌼