eitaa logo
مجمع عاشقان بقیع اردکان
3.9هزار دنبال‌کننده
12.2هزار عکس
3.4هزار ویدیو
32 فایل
مجمع عاشقان بقیع اردکان اردکان ، خیابان مطهری جلسات هفتگی: جمعه شب ها، با سخنرانی سخنرانان توانا و مداحی مداحان اهل بیت از استان وکشور، آموزش مداحی ارتباط با مدیران کانال @Maa1356 @h_ebrahimian
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸سه دقیقه در قیامت() 💥بعد از سقوط صدام در دهه هشتاد چندبار به کربلا رفته بودم. دریکی از این سفرها پیرمرد کرولالی با ما بود که مسئول کاروان به من گفت: میتوانی مراقب این پیرمرد باشی؟ 🔰خیلی دوست داشتم‌ مثل تنها باشم و با مولای خود خلوت کنم اما با اکراه قبول کردم. ♦️پیرمرد هوش و حواس درست حسابی هم نداشت و دائم باید مواظبش میشدم تا‌ گم نشود.تمام سفر من تحت شعاع حضور پیرمرد سپری شد. 🍃حضور قلب من کم رنگ شده بود، هر روز پیرمرد با من به حرم می آمد و برمی‌گشت چون باید مراقب این پیرمرد میبودم. ✔️روز آخر قصد خرید یک لباس داشت فروشنده وقتی فهمید متوجه نمی شود قیمت راچند برابر گفت. جلو رفتم و گفتم:چه می‌گویی آقا؟ این آقا زائر مولاست،این لباس قیمتش خیلی کمتر است... 🍀 خلاصه اینکه من لباس را خیلی ارزانتر برای پیرمرد خریدم و او خوشحال و من عصبانی بودم. ♦️ با خودم گفتم:عجب دردسری برای خودم درست کردم! این دفعه کربلا اصلاً حال نداد... 🔆یکدفعه دیدم پیرمرد ایستاد روبه حرم کرد و با انگشت دستش من را به آقا نشان داد و با همان زبان بی زبانی برای من دعا کرد. 🌷جوان پشت میز گفت: به دعای این پیرمرد آقا امام حسین علیه السلام شفاعت کردند و گناهان ۵ ساله را بخشیدند. باید در آن شرایط قرار می‌گرفتید تا بفهمید که بعد از این اتفاق چقدر خوشحال شده بودم. 🍃 صدها برگ در کتاب اعمال من جلو می رفت،اعمال خوب این سال ها همگی ثبت شد و گناهانش محو شده بود. 💥در دوران جوانی در پایگاه بسیج شهرستان فعالیت داشتم شب های جمعه همه دور هم جمع بودیم و بعد از جلسه قرآن فعالیت نظامی و.. داشتیم. ❎ در پشت محل پایگاه، قبرستان شهرستان ما قرار داشت. ما هم بعضی وقت ها دوستان خودمان را اذیت می کردیم. البته تاوان تمام این اذیت ها را در آن جا دادم. ♻️یک شب زمستانی برف سنگینی آمده بود. یکی از رفقا گفت: کی میتواند الان به ته قبرستان و برگردد؟ 💠 گفتم: اینکه کاری ندارد. من الان می روم. او به من گفت باید یک لباس سفید بپوشی. من از سر تا پا سفید پوش شدم و حرکت کردم. 🔷 صدای خس پای من بر روی برف از دور شنیده می‌شد. اواخر قبرستان که رسیدم صوت قران شخصی را شنیدم... 🔸 یک پیرمرد روحانی از سادات بود شب های جمعه تا سحر داخل یک قبر مشغول قرائت قرآن می شد. 🔮فهمیدم که رفقا میخواستند با این کار با سید شوخی کنند! می خواستم برگردم اما با خودم گفتم اگر الان برگردم رفقا من را به ترسیدن متهم می کنند. 🛡 برای همین تا انتهای قبرستان رفتم هرچی صدای پای من نزدیکتر میشد صدای قرائت قرآن سید هم بلندتر می شد. از لحنش فهمیدم که ترسیده ولی به مسیر ادامه دادم. 📘 تا این که بالای قبر رسیدم که او در داخل آن مشغول عبادت بود. تا مرا دید فریاد زد و حسابی ترسید. من هم که ترسیده بودم پا به فرار گذاشتم. پیرمرد رد پایم را در داخل برگرفت و دنبال من آمد. 🌾وقتی وارد پایگاه شد حسابی عصبانی بود .ابتدا کتمان کردم اما بعد معذرت خواهی کردم و با ناراحتی بیرون رفت . 🍀حالا چندین سال بعد از این ماجرا در نامه عمل حکایت آن شب را دیدم! 🌒نمی دانید چه حالی بود وقتی گناه یا اشتباهی را در نامه عمل می دیدم مخصوصاً وقتی کسی را اذیت کرده بودم از درون عذاب می کشیدم. ⚡️از طرفی در این مواقع باد سوزان از سمت چپ وزیدن می‌گرفت.طوری که نیمی از بدنم از حرارت آن داغ می شد. وقتی چنین عملی را مشاهده کردم و گونه آتش در نزدیکی خودم دیدم دیگر چشمانم تحمل نداشت. 💫 همان موقع دیدم که این پیرمرد سید که چند سال قبل مرحوم شده بود از راه آمد و کنار جوان پشت میز قرار گرفت. 💥سپس به آن جوان گفت: من از این مرد نمیگذرم او مرا اذیت کرد و ترساند. من هم گفتم به خدا من نمی دانستم که سید در داخل قبر دارد عبادت می کند. 💮جوان به من گفت: اما وقتی نزدیک شد فهمیدی که دارد قرآن می‌خواند چرا برنگشتی؟ دیگر حرفی برای گفتن نداشتم... ♻️ خلاصه پس از التماسهای من، ثواب دو سال از عبادت هایم را برداشتند و در نامه عمل سید قرار دادند تا از من راضی شود. دوسال نمازی که بیشتر به جماعت بود...دو سال عبادت را دادم فقط به خاطر اذیت و آزار یک مومن...! ادامه دارد..
زن عمو مادرانه نگاهم کرد و حرف دلم را خواند : «چیه نور چشمم؟ چرا رنگت پریده؟» رنگ صورتم را نمیدیدم اما از پنجه چشمانی که لحظاتی پیش پرده صورتم را پاره کرده بود، خوب میفهمیدم حالم به هم ریخته است. زن عمو همچنان منتظر پاسخی نگاهم میکرد که چند قدمی جلوتر رفتم. کنارش نشستم و با صدایی گرفته اعتراض کردم :«این کیه امروز اومده؟» زن عمو همانطورکه به پشتی تکیه زده بود، گردن کشید تا از پنجره های قدی اتاق، داخل حیاط را ببیند و همزمان پاسخ داد : «پسر ابوسیفِ، مث اینکه باباش مریض‌ شده این میاد واسه حساب کتاب.» و فهمید علت حال خرابم در همین پاسخ پنهان شده که با هوشمندی پیشنهاد داد :«نهار رو خودم براشون میبرم عزیزم!» خجالت میکشیدم اعتراف کنم که در سکوتم فرو رفتم اما خوب‌میدانستم زیبایی این دختر ترکمن شیعه، افسار چشمانش را آنهم مقابل عمویم، اینچنین پاره کرده است. تلخی نگاه تندش تا شب با من بود تا چند روز بعد که دوباره به سراغم آمد. صبح زود برای جمع کردن لباسها به حیاط پشتی رفتم، در وزش شدید باد و گرد و خاکی که تقریباً چشمم را بسته بود، لباسها را در بغلم گرفتم و به سرعت‌ به سمت ساختمان برگشتم که مقابم ظاهر شد. لب پله ایوان به ظاهر به انتظار عمو نشسته بود و تا مرا دید با نگاهی که نمیتوانست کنترلش کند، بلند شد. شال کوچکم سر و صورتم را به درستی نمیپوشاند که من اصلا انتظار دیدن نامحرمی را در این صبح زود در حیاطمان نداشتم. دستانی که پر از لباس بود، بادی که شالم را بیشتر به هم میزد و چشمان هیزی که فرصت تماشایم را لحظه ای از دست نمی داد..... .... ✍نویسنده :
عارفانه گوش کن با لب خاموش سخن می‌گویم پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست🍁 ┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈
زندگیم الان بین ۲بیت شعر گیر کرده 😐😐 . .. سعدی میگه : برخیز و مخور غم جهان گذران 😕😕 . تا پا میشم حافظ میگه : بنشین و دمی به شادمانی گذران😕😕 . .. فعلا نیم خیز موندم تا تکلیفم تو بیت بعدی روشن بشه !🤔🤔🤔🤔🤔 😁😁😜😜
◀ یک وقت فکر نکنیم خوارج ❌زنا کار ❌شراب خوار ❌حرام خوار بودند نه... 👈خوارج فقط و فقط بصیرت نداشتن.⚠ ◀ به قول رهبر معظم انقلاب، تحلیل سیاسی نداشتند ✅✅✅ . . 👈 داستان کشته شدن عبدالله بن خباب بن ارت به دست خوارج رو شنیدم و یک نکته مهم: خوارج عبدالله و همسر باردارش را در مسیر بصره به کوفه دستگیر کردند، وی از شیفتگان حضرت علی علیه السلام بود، یکی از نزدیکان عبدالله که پنهان شده بود به بالای درخت نخلی رفته بود و ماجرا را تماشا میکرد تعریف میکند که دیدم: خوارج سر عبدالله را جدا میکنند😔 سپس شکم زن باردار او را نیز با شمشیر پاره میکنند😔 و جنین از شکم مادر بیرون میکشند و سر جنین را هم با شمیر جدا میکنند😔😔 👈 به چه جرمی ??? آری به جرم.... عشق به علی (ع)🌹... بعد کنار آب رفته و وضو میگیرند‼ راوی میگوید آنقدر نماز طولانی بود که بالای درخت نزدیک بود خوابم ببرد‼‼ بعد از نماز‼‼‼ نزدیک درخت خرما می آیند👇👇 خرمایی از درخت به زمین می افتد،👇👇 یکی از خوارج خرما رو برداشته و میخورد،👇👇 که یکی دیگر از خوارج سرش فریاد میکشد و میگوید که چه میکنی مردک از کجا میدانی که صاحب درخت راضی است‼‼‼‼ مرد خرما رو از دهان بیرون انداخت...😳😳 . نکته رو داشتید:👇👇👇 ⏪ به مال حرام حساس بودند‼☹☹ ⏪نماز طولانی میخواندند‼☹☹ ولی👇👇 👈بصیرت نداشتند⚠⚠ 👈تحلیل سیاسی نداشتند⚠⚠ ⏪جنگ صفین شمشیر به روی امام جامعه کشیدند و علی علیه السلام رو مجبور به حکمیت کردند. 👈 و بعد از حکمیت هم که دیدند فریب خوردند باز، رو در روی ولایت ایستادند‼‼ من دیپلمات نیستم، من انقلابی ام. ⏪ قاتل علی(ع) کافر نبود... 👈ابن ملجم زمانی در کنار علی (ع) شمشیر می زد‼ 👈ابن ملجم پس از به خلافت رسیدن علی (ع) با او بیعت کرد، 👈در جنگ جمل در کنار او جنگید ⚠اما پس از جنگ صفین و پایان حکمیت به خوارج  پیوست. ☹☹ ◀او در جنگ نهروان با علی (ع) نبرد کرد و از معدود افراد بازمانده از این جنگ بود.☹☹ 🌹وامام صادق (علیه السلام) فرمودند : تا صبح قیامت ملائکه ابن ملجم را لعن می کنند. ⏪ فاصله حق و باطل این گونه بهم نزدیک است 👈سابقه دار بودن و کنار امام علی (علیه السلام) بودن، دلیل بر سعادت نیست❌❌ 👈با علی (ع) ماندن هنر است. ✅✅✅ 👈 تاریخ و سرگذشت صحابه در اسلام را که بخوانیم امروز را بهتر می توانیم درک کنیم... با بصیرت باشید بصیرت. بصیرت. بصیرت... 🔴 باعلی در *بَدر* بودن شرط نیست ای برادر نهروان در پیش روست 🔴پشت پرده یک دروغ تاریخی معروف است هویدا در دادگاه انقلاب درباره عملکرد خود به قاضی میگوید: در دوران صدارت من، قیمت خودکار بیک ثابت بود و همیشه ۵ ریال! سلطنت طلبها حالا با فراموشی بعضی مردم میگویند: «ای داد بیداد! حیف! چرا بجای اعدام، کسی از او نپرسید رمز موفقیت و مدیریت تو چه بود!» اتفاقا از او پرسیدند که چطور چنین حرفی میزنی.. تو تورم را از 0.3 درصد در عرض سیزده سال به ٢۵ درصد رساندی. قیمت غذا و مسکن ٢۵ برابر شده! هویدا میگوید: دقت کنید: من غذا و ملک را نگفتم. من خودکار را گفتم. چون کسی درس نمیخواند، کسی خودکار نمیخرید. این بود رمز مدیریت و عوامفریبی شاهنشاه اعلیحضرت و من. ما با یک خودکار و موز دادن در مدرسه، کاری میکردیم که هیچکس نپرسد روزی ۶ میلیون بشکه نفت کجا میرود؟ بله، تاریخ را با دروغ به مضحکه نکشید... هویدا را خود شاه بجرم فساد مالی دستگیر کرد و وقتی شاه در دی ۵٧ از ایران فرار کرد، غذای سگش را برد ولی هویدا را نبرد. نگذارید به شما دروغ بگویند محمدعلی محفوظی: 🔸وقتی گرگ حمله می‌کند، با صدای بلند حمله می‌کند و فرصتی برای واکنش دارید. اما وقتی موریانه هجوم می‌آورد، از همان ابتدا مخفیانه و بی سرو صدا از ریشه به جان دارایی‌تان می‌افتد. 🔹ایستادن در برابر گرگ، شجاعت می‌خواهد و دفع خطر موریانه بصیرت! 🏵 "بصیرت" سواد نیست "بینش" است. 🏵 بصیرت، یعنی اینکه نگاهت به "شخصیت"ها نباشد، بلکه همواره به "شاخص"ها چشم باشد 🏵 بصیرت، یعنی اینکه بدانی حتی مسجد می‌تواند "مسجد ضِرار" باشد .و پیامبر آن را خراب کند. 🏵 بصیرت، یعنی اینکه بدانی جانباز صفین می‌تواند قاتل حسین در کربلا باشد! ملاک حال فعلی افراد است. 🏵 بصیرت، یعنی اینکه بدانی در جنگ با فتنه نمی‌توانی آغازگر باشی اما وقتی شروع کردید باید آن را از ریشه بدر آورید. 🏵 بصیرت، یعنی اینکه" مالک اشتر"ها را به تندروی و "ابوموسی اشعری"ها را به اعتدال نشناسی! 🏵 بصیرت، یعنی اینکه بدانی معاویه ها، به سست عنصرهای سپاهِ علی(ع ) دل بسته‌اند!.. 🏵 بصیرت یعنی اینکه بدانی: تاریخ تکرار می شود، نه با جزئیاتش، بلکه با خطوط کلی اش.
بسم رب الشهداء والصدیقین سلام علیکم ◇○ راز یک معامله‌ی شیرین 🌷 تو جبهه قسمتِ تعمیرگاه کار می‌کردم ؛ ‌چون هوای جنوب خیلی گرم بود؛ صبح‌زود تاظهر کار می‌کردیم؛ ظهر هم، می‌رفتیم استراحت. 🌷یه‌روز ظهر، تو هوای‌گرم، یه بسیجی جوانی اُومد گفت: اخوی خدا خیرت‌بده ، ما عملیات داریم؛ ماشین مارو درست کن برم.😊 گفتم: مردحسابی الآن ظهره خسته‌ام؛ برو فردا‌ صبح بیا🤨 با آرامش گفت: اخوی ما عملیات داریم؛ از عملیات می‌مونیم.😊 🌷منم صدامو تند کردم؛ ‌ گفتم: برادر من ازصبح دارم کار می‌کنم؛ ‌ خسته‌ام؛ نمی‌تونم؛ خودم یه‌ماهه لباس نَشُسته دارم؛ ‌ هنوز وقت نکرده‌ام بشورم.😒 گفت: بیا یه‌کاری کنیم؛ من لباسای شمارو بشورم؛ ‌ شماهم ماشین منو درست کن.😌 🌷منم برا رو کَم‌کُنی، رفتم هرچی لباس‌بود مال بچه‌هارو هم برداشتم؛ گذاشتم جلو تانکر، گفتم بیا بشور، ایشون هم آرام وبادقت لباسارو می‌شست؛ منم برا این‌که لباسارو تموم کنه، کار تعمیررو لفت دادم ؛ بعد تموم شدن لباسا اُومد. 🌷 گفت: اخوی، ماشینِ ما درست شد؟😊 ماشین رو تحویل دادم ؛ داشت از محوطه خارج می‌شد؛ که با مسؤولمون برخورد کرد؛ بعد پیاده شد؛ و روبوسی کردن؛ و هم‌دیگه رو بغل کردن. 🌷اومدم داخل‌ِسنگر به بچه‌ها گفتم: این آقا ازفامیلای حاجی هست؛ حاجی بفهمه پوستمونو میکنه🤭 🌷حاجی اومد داخل، ‌ سفره رو انداختیم؛ داشتیم غذا می‌خوردیم؛ ‌ حاجی فهمید که داریم یه‌چیزی رو پنهان می‌کنیم؛ پرسیدچی شده؟🤔 🌷گفتم: حاجی، اونی که الآن اومده فامیلتون بودن؟ حاجی‌گفت: چطورنشناختین؟ ایشون مهدی‌باکری فرمانده‌ی لشکر بودن 😳😳😳😳😳😭😭😭😭😭😭 خدایا کجا رفتن اینا؟!..... .... 🤲روحشان شادوراهشان پررهروباد🤲
⭕️وقتی رسیدم دستشویی، دیدم آفتابه‌ها خالی‌ هستن. باید تا هور می‌رفتم. زورم اومد. یه بسیجی اون اطراف بود. گفتم "دستت درد نکنه. این آفتابه رو آب می‌کنی؟" رفت و اومد. آبش کثیف بود. گفتم "برادر جان! اگه از صد متر بالاتر آب می‌کردی، تمیزتر بود!" دوباره آفتابه رو برداشت و رفت. بعدها شناختمش. مهدی زین‌الدین بود؛ فرمانده لشکر!!!😳
سلاااااام.... صبحتون به خیر....
🌸سه دقیقه در قیامت() ☘اینجا بود که یاد حدیث امام صادق علیه السلام افتادم:حرمت مومن از کعبه بالاتر است. 💥 در لابلای صفحات اعمال خودم به یک ماجرای دیگر از آزار مومنین برخوردم،کسی از دوستانم بود که خیلی با هم شوخی داشتیم و همدیگر را سرکار می گذاشتیم. ✔️ یکبار در یک جمع رسمی با او شوخی کردم و بدجوری ضایعش کردم. موقع خداحافظی از او عذرخواهی کردم او هم چیزی نگفت. 🔅روز آخر که می خواستم برای عمل جراحی به بیمارستان بروم دوباره به او زنگ زدم و گفتم: فلانی به تو خیلی بد کردم تو را یک بار بعد ضایع کردم .بعد در مورد عمل جراحی گفتم تا گفت: حلال کردم،انشالله که سالم برمیگردی. 👌آن روز در نامه عمل همان ماجرا را دیدم. ✅ جوان پشت میز گفت: این دوست شما همین دیشب از شما راضی شد، اگر رضایتش را نمی گرفتی باید تمام اعمال خوب خودت را می دادی تا رضایتش را کسب کنی. 💠مگر شوخی است آبروی یک مومن را بردی!! ♨️می خواستم همانجا زارزار گریه کنم.برای یک شوخی بی مورد دو سال عبادت هایم را دادم. برای یک غیبت بی‌مورد بهترین اعمال خوب من محو می‌شد... 🔘چقدر حساب خدا دقیق است،چقدر کارهای ناشایست را به حساب شوخی انجام دادیم و حالا باید افسوس بخوریم... 🍀 در این زمان جوان پشت میز گفت: شخصی اینجاست که ۴ سال منتظر شماست، این شخص اعمال خوبی داشته و باید به بهشت برزخی برود اما معطل شماست. 🔮با تعجب گفتم:از کی حرف میزنی؟ 🔶ناگهان یکی از پیرمرد های مسجد مان را دیدم که در مقابل هم و در کنار همان جوان ایستاد. خیلی ابراز ارادت کردوگفت:کجایی،چند سال منتظر تو هستم. 🔵بعد از کمی صحبت پیرمرد ادامه داد: زمانی که شما در مسجد و بسیج مشغول فعالیت فرهنگی بودید تهمتی را در جمع به شما زدم،برای همین آمدم که حلالم کنید. 📙آن صحنه برایم یادآوری شد که مشغول فعالیت در مسجد بودم،کارهای فرهنگی بسیج‌ و... 🔺ین پیرمرد و چند نفر دیگر در گوشه ای نشسته بودند و پشت سر من حرف می زدند که واقعیت نداشت. به من تهمت بدی زد و نیت ما را زیر سوال برد... 🔆آدم خوبی بود،اما من نامه اعمالم خیلی خالی شده بود. 🌼به جوان پشت میز گفتم: درسته ایشان آدم خوبی بوده اما من همینطوری از ایشان نمی گذرم ،دست من خالیست هرچه می توانی ازش بگیر. 🌺تازه معنای آیه ۳۷ سوره عبس را فهمیدم: "هر کسی در روز جزا برای خودش گرفتاری دارد و همان گرفتاری خودش برایش بس است و مجال این نیست که به فکر کس دیگری باشد." 🌹جوان هم رو به من کرد و گفت:این بنده خدا یک انجام داده که خیلی با برکت بوده و ثواب زیادی برایش می‌آید. 🌿یک حسینیه را در شهرستان شما خالصانه برای رضای خدا ساخته که مردم از آنجا استفاده می کنند. 🍃اگر بخواهی ثواب کل حسینیه اش را از اومی گیرم و در نامه عمل شما می گذارم تو او را ببخشی. ♦️با خودم گفتم: ثواب ساخت یک حسینیه به خاطر یک تهمت؟؟خیلی خوبه. 🔰 بنده خدا پیرمرد خیلی ناراحت و افسرده شد اما چاره‌ای نداشتیم. ☘ثواب یک وقف بزرگ را به خاطر یک تهمت داد و رفت به سمت بهشت برزخی. 🌾تمام حواس من در آن لحظه به این بود که وقتی کسی به خاطر تهمت به یک نوجوان یک چنین خیراتی را از دست می دهد پس ما که هر روز و هر شب پشت سر دیگران مشغول قضاوت کردن و حرف زدن هستیم چه عاقبتی خواهیم داشت.. 💥ما که به راحتی پشت سر افراد جامعه و دوستان و آشنایان خود هر چه می خواهیم می گوییم... 🌴 باز جوان پشت میز به عظمت آبروی مومن اشاره کرد و آیه ۱۹ سوره نور را خواند: کسانی که دوست دارند زشتیها در میان مردم با ایمان رواج یابد برای آنان در دنیا و آخرت عذاب دردناکی است. ✨امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه میفرمایند: هرکس آنچه را درباره مومنی ببیند یا بشنود برای دیگران بازگو کند از مصادیق این آیه است. 🍁ایستاده بودم و مات و مبهوت به کتاب اعمالم نگاه میکردم. یکی آمد و دو سال نمازهای من را برد. دیگری آمد و قسمتی از کارهای خیر مرا برداشت. بعدی.... ⚡️ بلاتشبیه شبیه یک گوسفند که هیچ اراده ای ندارد و فقط نگاه می کند من هم نگاه می‌کردم. چون هیچ گونه دفاعی در مقابل دیگران نمی شد کرد. 🌾در دنیا انسان در دادگاه از خود دفاع می‌کند و خود را تا حدودی از اتهامات تبرئه می‌کند ♻️ اما اینجا مگر می‌شود چیزی گفت؟ حتی آنچه در فکر انسان بوده برای همه نمایان است چه برسد به اعمال... ادامه دارد..
با لبخندی زشت سلام کرد و من فقط به دنبال حفظ حیا و حجابم بودم که با یک دست تلاش میکردم خودم را پشت لباسهای در آغوشم پنهان کنم و با دست دیگر شالم را از هر طرف میکشیدم تا سر و صورتم را بیشتر بپوشاند. آشکارا مقابل پله ایوان ایستاده بود تا راهم را سد کرده و معطلم کند و بی پروا براندازم میکرد. درخانه خودمان اسیر هرزگی این مرد اجنبی شده بودم، نه میتوانستم کنارش بزنم نه رویش را داشتم که صدایم را بلند کنم. دیگر چاره ای نداشتم.! به سرعت چرخیدم و با قدمهایی که از هم پیشی میگرفتند تا حیاط پشتی تقریباً دویدم و باورم نمیشد دنبالم بیاید! دسته لباسها را روی طناب ریختم و همانطور که پشتم به صورت نحسش بود،خودم را با بند رخت و لباسها مشغول کردم بلکه دست از سرم بردارد، اما دست بردار نبود که صدای چندش آورش را شنیدم : من عدنان هستم، پسر ابوسیف. تو دختر ابوعلی هستی؟« دلم میخواست با همین دستانم که از عصبانیت گُر گرفته بود، آتشش بزنم و نمیتوانستم که همه خشمم را با مچاله کردن لباسهای روی طناب خالی میکردم و او همچنان زبان میریخت : امروز که داشتم میومدم اینجا، همش تو فکرت بودم! آخه دیشب خوابت رو میدیدم!‌شدت تپش قلبم را دیگر نه در قفسه سینه که در همه بدنم احساس میکردم و این کابوس تمامی نداشت که با نجاستی که از چاه دهانش بیرون میریخت، حالم را به هم زد : دیشب تو خوابم خیلی قشنگ بودی، اما امروز که دوباره دیدمت، از تو خوابم قشنگتری! نزدیک شدنش را از پشت سر به وضوح حس میکردم که نفسم در سینه بند آمد و فقط زیر لب یاعلی میگفتم تا نجاتم دهد. با هر نفسی که با وحشت از سینهام بیرون می آمد امیرالمؤمنین علیهالسالم را صدا میزدم.. و دیگر میخواستم جیغ بزنم که با دستان حیدری اش نجاتم داد! به خدا امداد امیرالمؤمنین علیهالسالم بود که از حنجره حیدر سربرآورد! آوای مردانه و محکم حیدر بود که در این لحظات سخت تنهایی، پناهم داد : چیکار داری اینجا؟... ... ✍🏻نویسنده:
سلام.... فکر کردین این هفته برای طرح مسافران بهشتی، کمک نکردین، خدا فرامشمون میکنه؟!!!!!! 😡 همین الان دویست پرس ناهار توسط خیریه مجمع در حال توزیعه.... بانی سفره امروز هم آقای قاسمی، مدیریت آشپزخانه مهدی هست. خداوند ازش قبول کنه و خیرات امواتش قرار بده..... فاتحه با صلوات....
📌 تعطیلی دوباره نماز جمعه در اردکان 🔻 به گفته حجت الاسلام شریفی رئیس شورای سیاستگذاری ائمه جمعه استان یزد، در پی شیوع بیماری کرونا در برخی از شهرستان های استان نماز جمعه این هفته در شهرستانهای ، ، و برگزار نمی شود. 🔻 وی افزود: آیین عبادی و سیاسی نماز جمعه در شهرستانهای ، ، ، ، و برگزار می شود./اردکان برخط @Ardakaneemrooz_ir
❤️🍃❤️ 👈 اگر همسرتون از خواهرش یا مادرش تعریفی کرد و تعریفش واقعا درست بود حتما تاییدش کنین.👌 ❌حسادت ممنوع.🔥 هی توی ذهنتون نیارین که داره به در میگه که دیوار بشنوه. با خوش بینی تایید کنین حرفش رو. اینطوری اگه حتی واقعا قصدش این باشه ،وقتی با تایید و حساسیت نشون ندادن شما مواجه بشه بعدا از این راه دیگه استفاده نمیکنه.😜 🔸اگر هم تعریفش از خواهر و مادرش درست نبود و واقعا میدونستین که چیزی که داره میگه درست نیست زود حرفش رو تکذیب نکنین و بگین: "نه، اینطوری نیست و فلانی اونجوری و فلان کار رو میکنه و ... " ضایعش نکنین. یه تایید سرسری کنید و بعد در تنهایی درموردش گفتگو کنید.
*پاسخ رهبر انقلاب اسلامی به نامه‌ی مرحوم آیت‌الله طاهری اصفهانی امام جمعه مستعفی اصفهان‌ در سال ۱۳۸۱ می تواند بهترین پاسخی به سیاه نامه موسوی خوئینی ها باشد. بسم‌الله الرحمن الرحیم‌ جناب آیت‌الله آقای حاج سید جلال الدین طاهری دامت توفیقاته‌ با سلام و تحیت دیروز نامه‌ای منسوب به جنابعالی ملاحظه کردم که در آن از برخی اوضاع کشور از جمله رواج فسادهای اخلاقی و مالی و وجود تبعیض میان طبقات مردم و استفاده‌های نامشروع برخی از اصحاب مناصب حکومتی یا روحانی شکوه کرده‌اید. اینها مطالب حقّی است که اینجانب در چند سال اخیر بارها در اجتماعات عمومی و نیز در دیدار مسئولان ذیربط درباره‌ی آن هشدار داده ؛ و بسیج همه‌ی امکانات را برای مبارزه با فقر و فساد و تبعیض از همه خواسته‌ام. اکنون هم معتقدم جز با جهادی مخلصانه و برخاسته از احساس درد و احساس خطر ، این شجره‌های ملعونه قلع نمی شود و این محتاج همکاری و همصدایی همه ، بخصوص صاحبان موقعیت‌های حکومتی و اجتماعی است. یقیناً از جنابعالی که سوابق ممتدی در انقلاب دارید بیشتر از خیلی ها انتظار و توقع داشته و دارم و اکنون که طبق این اعلامیه به این فکر افتاده‌اید آن را به فال نیک می‌گیرم. امروزه برای رفع مشکلات مردم سه امر محوری وجود دارد : تولید کار و اشتغال برای نسل جوان پراستعداد و پرشمار این کشور است که مشکلات زندگی را از دوش بخش مهمی از مردم ما بر می دارد. مبارزه با فساد اقتصادی در دستگاهها است که اگر عزم همگانی بر آن قرار نگیرد همه‌ی تلاش‌های دولت کنونی و دولت‌های قبلی را خنثی و دستاوردهای نظام مقدس ما را ضایع می‌سازد و فاصله طبقاتی را عمیق و منابع محدود ملّی را به خورد متجاوزان به حقوق ملت می‌دهد. و از همه مهمتر وحدت ملّی و یکصدایی مسئولان و خواص است که اگر مخدوش شود هیچ حرکت سازنده به سامان نمی‌رسد. مردم فداکار و مؤمن ما بحمدالله در زیر پرچم اسلام و انقلاب متحدند. نمونه‌ای از حضور پُرحماسه و پُرانگیزه‌ی مردم در دفاع از نظام اسلامی و اعلام حمایت از مبانی انقلاب را خود جنابعالی در سفر چند ماه قبل اینجانب به اصفهان شاهد و ناظر بودید ؛ و پس از آنکه عظمت و هیبت اجتماع مردم مؤمن و غیور و جوانان پرشور و مصمم را در میدان امام و خیابان‌های اطراف آن به چشم خود دیدید، به اینجانب گفتدید که من از اوایل انقلاب چنین جمعیت متراکم و پرشوری در این میدان عظیم ندیده‌ام. مردم بر خلاف تحلیل تعداد انگشت شمارِ اشخاص مغرض یا فریب خورده، پشتیبان نیرومند انقلاب و اسلام و امام‌اند. کسانی که بر اثر 《 تلقین اطرافیان ناباب و نامطمئن 》 پنداشته‌اند که نظام جمهوری اسلامی دوران ضعف وانحلال را می‌گذراند، خودشان در دوران ضعف و انحلالند. 《 دشمنان سوگند خورده‌ی انقلاب که یکروز هم با امام و امت دلِ صاف و مهربان نداشته‌اند با این تلقین‌ها می‌خواهند مردم را مأیوس، جوانان را گمراه، و بعضی پیران موجّه ولی بی‌خبر را مدّعی امام و انقلاب کنند.》 در چنین شرایطی حرف زدن و اقدام کردن هوشیاری بیشتری می‌طلبد و اندک غفلتی دشمنان داخلی و خارجی را در سوءاستفاده و سوء نیت خود گستاخ می‌سازد و جفای بزرگی به این ملت مظلوم است. از همین رو، روزی که اطلاعیه‌ی منسوب به جنابعالی صادر شده ضدانقلاب که در زیر سایه‌ی آمریکا و اسرائیل با پول آنها زندگی و تغذیه می‌کنند بیشترین سوءاستفاده را از آن کردند و آن را مقابله با سیاستهای امام راحل و نفی و رفض نظام اسلامی و شعارهای آن وانمود کردند. البته بنده با سابقه‌ی رفاقت و آشنایی با جنابعالی و اطلاع از سوابق ممتدتان در انقلاب و نیز اطلاع از محبّتی که همواره نسبت به اینجانب ابراز کرده‌اید چنین برداشتی نمی‌کنم ولی کسانی که سخن شیطان را باور کنند و فریب آن رابخورند نیز وجود دارند. این باید موجب شود که همه‌ی ما در گفتار و اظهار خود هوشیاری و دقت و اخلاص بیشتری به کار گیریم و نگذاریم وحدت و انگیزه این ملت بزرگ و قهرمان خدای نخواسته با غفلت ما مخدوش شود. آمریکا برای عملی کردن تهدید خود در ایران تنها کمبودی که دارد وجود یک پایگاه مستحکم مردمی است که بتواند با استفاده از آن انتقام خود را از انقلاب و اسلام و امام بگیرد و برای سرکوب این ملت آزاد و شجاع، یک دیکتاتوری سیاه شبیه دیکتاتوری پهلوی در این کشور مستقر کند. البته این خواب بی تعبیر و خیال احمقانه‌ی آنان مانند تحلیلهای غلط همیشگی‌شان نسبت به مسائل کشور، برای آنان جز خسران و یأس چیزی به بار نخواهد آورد. مهم آن است که خواص ملت نگذارند هیچ حرکت و اقدام آنان در خدمت آن هدف شوم قرار گیرد. # در باب فساد اقتصادی خوب است همه از اطرافیان و منسوبان خویشاوندی و شخصیتی خود شروع کنند. فساد را فقط در اشخاص دور دست نبینند، بلکه در نزدیکان خود و اشخاص ظاهراً مورد اعتماد خود هم آن را حس و با آن مبارزه کنند. # بلای گرفتاری د
ر مُشت اطرافیان نامطمئن موجب شد که 《 یکی از یاران و شاگردان نزدیک امام در اواخر عمر آن یگانه‌ی زمان، مطرود ایشان واقع شود و او را از دخالت در امور سیاسی منع شرعی کنند و باز اگر آن شخص به این تصمیم و اخطار حکیمانه‌ی استاد و مراد خود عمل می‌کرد یقیناً مشکلات بعدی را برای خود و کشور به وجود نمی‌آورد.》 # اینجانب جفای به خودم را فراموش می‌کنم اما همه باید از امام راحل عظیم خود آموخته باشیم که جفای به ملت و تلاش برای سُست کردن بنیان نظام اسلامی قابل بخشش نیست. در پایان از مردم عزیز و وفادار ومردان و زنان مؤمن و غیور اصفهانی و بخصوص از فرزندان انقلابیم می‌خواهم که همه‌ی سعی خود را در حفظ آرامش شهر و محیط نماز جمعه‌ی اصفهان بکار برند و از هر شعار و حرکتی که موجب تشنج و اختلاف و دودستگی شود جداً پرهیز کند. بی شک یکی از مهمترین هدف‌های دشمن ایجاد هرج و مرج و آشفتگی و درگیری میان اقشار ملت است. با کمال هوشیاری از تحقق این خواسته‌ی دشمنان زبون و ابله و پلید، جلوگیری کنید. اکنون که جناب آقای طاهری از امامت جمعه کناره گرفته‌اند مانند ماه‌های گذشته که ایشان به خاطر ابتلائات جسمانی در نماز حاضر نمی‌شدند جناب حجةالاسلام آقای حاج سید علی قاضی عسگر و جناب حجةالاسلام آقای حاج شیخ محمد تقی رهبر امامان جمعه‌ی موقت اصفهان، نماز جمعه را با متانت و استحکام و شکوه فراوان برگزار کنند. اینجانب از کسی شِکوه نمی‌کنم و به مدد الهی اطمینان دارم و به خاطر عزم مؤمنانه‌ی این ملت بزرگ و عظمتی که در هنگامه مشکلات از خود نشان می‌دهند جبهه‌ی سپاس بر درگاه الهی می‌سایم و اگر شکوه‌ای در دل باقی بماند به درگاه ولی الله اعظم "ارواحنا فداه" عرضه خواهم کرد. والسلام علی جمیع عبادالله الصالحین سید علی خامنه‌ای ۲۰/۰۴/۱۳۸۱
یادش بخیر... شاگرد شوفر این اتوبوس ها چهل نفر رو با یه پارچ قرمز و یه لیوان پلاستیکی آب میداد، هیشکی هم مریض نمیشد... ای ذلیل شی کرونا🤪🤪🤪🤪
توزیع دویست پرس چلو کوبیده مرغ توسط خیریه مجمع سلامتی آقای قاسمی و آمرزش امواتش صلوات
🔅 حتی اگر به آخر خط هم رسیده‌ای 🔅 مشهد برای عشق، شروعی مجدد است 🌹ولادت هشتمین اختر آسمان امامت، شمس الشموس علی ابن موسی الرضا(ع) و بیست و سومین سالگرد تاسیس مجمع عاشقان بقیع اردکان مبارک باد روابط عمومی مجمع عاشقان بقیع اردکان
بیست و سومین سالگرد تاسیس مجمع عاشقان بقیع بر همه مستمعین و کادر اجرایی مجمع مبارک باد....