eitaa logo
مجمع عاشقان بقیع اردکان
4هزار دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
3.6هزار ویدیو
35 فایل
مجمع عاشقان بقیع اردکان اردکان ، خیابان مطهری جلسات هفتگی: جمعه شب ها، با سخنرانی سخنرانان توانا و مداحی مداحان اهل بیت از استان وکشور، آموزش مداحی ارتباط با مدیران کانال @Maa1356 @h_ebrahimian
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥حضور ناگهانی پیکر شهید زاهدی در شبکه دو و آخرین سلام نظامی پسر شهید به پدرش😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیدن این ۳ دقیقه به اندازه مطالعه چندین کتاب، محتوا دارد! ⁉️ ماجرای خاورمیانه جدید چه بود؟ ‼️ میزان خسارت ناشی از جنگ جهانی دوم ⁉️ بودجه ایران چقدر است؟ ⁉️ چه ميزان ایران به کشورهای محور مقاومت کمک کرده؟ 🔰 بازنشر برشی از سخنرانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 دلیل افزایش عملیات‌های تروریستی در جنوب‌شرق کشور چیست؟
🦋 ای در دام عنکبوت 🎬 وارد خانه شدیم,انور همینجور که لنگ لنگان قدم برمیداشت کتش را دراورد وپرت کرد رومبل وبدو خودش را به اتاق بنیامین رساند. ناگهان فریاد داد وبیدادش هوا رفت,به سرعت خودم رابه اتاق رساندم,بنیامین باصورتی که ازخفگی کبود شده بود بی رمق نگاهمان میکرد. انور دست به کار شد وتنظیمات دستگاه های تنفس را بررسی کرد وتغییر داد ,کم کم تنفس بنیامین بهتر شد,انور بنیامین را بغلش گرفت وبوسید ,انگارکه صدسال ازاوجدا بوده,باخودم فکرمیکردم,این کثافت پسری را که از زیر دستگاه به عمل اورده اینجور دوست دارد وحاضراست جانش را برایش بدهد اما بقیه ی ادمها را راحت از فرزندانشان جدا میکند, مثل عماد وهیچ احساس عذاب وجدان هم ندارد یعنی اصلا بهش فکرنمیکند که عذاب وجدان بگیرد. انور یک چیزی,شیبه شیرخشک اما بارنگ سبزپسته ای را در اب حل کرد و بوسیله ی شیشه ی شیر به خورد بنیامین داد. دوباره بوسه ای ازش گرفت وروبه من کردوگفت:فردا پدر این فلسطینیها رادرمیاورم,به شرفم قسم عمادرابادستان بسته اینجا سلاخی میکنم وبنیامینم رانجات میدهم. از لحنش احساس لرزشی وجودم راگرفت وباخود گفتم مگر شما وامثالتان شرفی دارید که به ان قسم بخورید. من:استاد حالا بیاید دست ورویتان را بشورید تازخمهایتان را پانسمان کنم. بعداز نیم ساعتی کل سروصورت ودستهای انور باندپیچی شد وبااشاره به قفسه ای که حاوی بطریهای مشروب بود,درخواست نوشیدنی کرد ودرهمین حین گفت:درست است که یهود راه ورسم درست زیستن وسلامتی راازتعالیم اسلام دراورده وعمل میکند اما یک یهودی محال است مشروب را کناربگذارد....تمام خستگی ودرد وکوفتگی بدنم را بانوشیدن همین ,فراموش میکنم. واقعا احساس ترس وجودم رافراگرفت ,باخودم میگفتم نکند مشروب بخورد واز حال خودخارج شود وفکر کند من مادرشم وکلکم رابکند ,درهمین هنگام صدای دستگاه تنفس از اتاق بنیامین که اژیر میکشید بلند شد. سریع خودمان رابه اتاق رساندیم,بنیامین بیچاره این مخلوق اسحاق انور مانند مارمولکی سیاه وخشک شده بود....باخود گفتم اینهم پایان معجزه ات اسحاق انورررر... انور با دیدن بنیامین باان حال از خودبیخود شده بودبه زمین وزمان فحش میداد,من از ترسم عقب عقب اومدم توهال اونم اومد دنبالم وهرچی که سرراهش به دستش میرسید میشکست وحرف رکیک میزد. به هال رسیدیم به سمت قفسه مشروبها رفت ویه شیشه برداشت ,رفت رومبل نشست,دستش رابرد زیر صندلی ودکمه ای را فشار داد دید که من خشکم زده ونگاهش میکنم,شیشه مشروب دستش راپرتاب کرد طرفم و... دارد..... 💦🌧💦🌧💦🌧
🦋 ای در دام عنکبوت 🎬 انور با صدای بلند فریاد زد:چرا مثل بز من رانگاه میکنه,در رابازکردم تا بهت اسیبی نرساندم فلنگ راببند. بااین حرف انور از خدا خواسته به سمت در یورش بردم،خودم را به خیابان رساندم ودررابستم ونفس عمیقی کشیدم. سریع به طرف پایین خانه حرکت کردم تا ازاین خانه ی شیطان دور شوم,خیابان خلوت بود,سرعتم راتندتر کردم. صدمتری که رفتم,احساس کردم کسی دنبالم است برگشتم پشت سرم رانگاه کنم... آه این که علی ست..... اینقد شوکه بودم که خودم را انداختم در اغوشش وزار زدم. علی همینطور که دستانش را دور کمرم حلقه کرده بود داخل کوچه ای شد که ماشینمان را درانجا دیدم. سوار ماشین شدیم. دست علی راچسپیدم,انگار این تنها مأمن امن دنیاست ,هرچه زبان را دردهانم میچرخاندم قدرت حرف زدن نداشتم. علی یک بطری اب باز کرد وبه دهانم گذاشت وگفت :بخور عزیزم نمیخواد چیزی بگی...همه چی راشنیدم,از وقتی رسیدین تل اویو اینجا ,پشت درخانه منتظر بودم,میترسیدم اسیبی بهت بزنه... رسیدم خانه...یه دوش گرفتم وبااحساس وجود علی درکنارم به خوابی ارام رفتم.. دارد... 💦🌧💦🌧💦🌧
🦋 ای در دام عنکبوت 🎬 فرداش نتونستم دانشگاه برم اما علی, دانشگاه شیعه شناسیش را رفت واینبار خبرهای دیگه ای میاورد. نهار را آماده بود که صدای در هاکی از امدن مردخانه ام بود, ,بلندشد. من:سلام اقااا علی:سلام بربانوی زیبای خانه ام،ان شاالله رفع کسالت وخستگی شده باشد...به به عجب عطر غذایی پیچیده....مرا از خودبیخود نمودی بانوووو باشوخی وخنده نهار راخوردیم ,اما ذهنم درگیربود. من :علی معلوم تودانشگاه چه خبر بوده,انور ایا رفته سرکلاس؟ به من زنگ نزد منم جراتم نمیشه بهش زنگ بزنم،علی ذهنم خیلی مشغوله,نمیدونم اخر وعاقبتمان چی میشه,کاش همون دیروز مبارزین فلسطینی کلک انور را کنده بودند وراحت شده بودیم والان, انور بامعجزه اش,بنیامین توحیاط خلوت جهنم داشتند چای جهنمی میخوردند.... علی:ذهنت را درگیر نکن،تمام تلاش ما این بوده که توبه انور نزدیک بشی وسراز کار وجنایاتش دربیاری,اگه میکشتنش کلا کارها واهدافمان به هم میریخت وشاید دیگه کسی از مسلمانهای نفوذی نمیتوانست به عمق خانه عنکبوت نزدیک بشه واونا را رسوا کنه,تا حالاش هم خیلی اطلاعات ازش کشیدی,بیرون ,سلماجووونم,حالا برای اینکه یه کم از,فکر انور در بیای ,برات میگم تودانشگاه ما چه خبربود. من:چه خبر؟؟حتما دوباره روایات ایمه مارا شخم زدن وچیز جدیدی دراوردن؟ علی:این که کار همیشگیشان است اما امروز,متوجه شدم,اسراییل از تمام شیعیان دنیا که میترسه هیچ ,ایران یه رتبه خاص داره براش,مثل سگگگ از ایران وحشت داره ومعتقد هست اونچه که درکتابشون وتعلیمات تلمود اومده، درباره ی دشمن یهود که بدستش یهود به هلاکت میرسه واز بین میره ,همه شان معتقدند اون دشمن فقط ایرانه ومیخوان دست پیش بگیرن تا پس نیوفتند ,یعنی قبل ازاینکه ایران وایرانیا اونا رانابود کنن,این جنایتکاران میخوان ایران رانابود کنند ورفتن کنکاش کردند که ایران را بعداز جنگ وتهاجم فرهنگی وتحریمهای فراوان که به گرده اش وارد اوردند وهیچ تزلزلی دراین کشور عزیز ایجادنشده،چند چیز,سرپانگهداشته،یکیش اعتقادات مردمش وروحیه ی شهادت طلبی شان هست وعلی الخصوص تحکیم این روحیه باعزاداریهای محرم وامام حسین ع است,یکی اعتقاد به مهدویت وحکومت جهانی الله وازهمه مهم تر اعتقاد به ولایت فقیه وداشتن رهبری باهوش که تمام حیله های دشمن را سریع شناسایی میکند وبه مردمش میگه وحیله ونقشه های اینا را درنطفه خفه میکنه. علی یک لیوان اب خورد وادامه داد:سلما,باورت نمیشه چه نقشه هایی کشیدن برای ایران,از همه طرف بهش حمله میکنن,جوانانشون را درگیر فضاهای مجازی ومخرب میکنند که هزینه ی این فضاها مستقیم به جیب همین یهودیای صهیونیست میریزه,ازطرفی از هرحیله ای استفاده میکنند تا ابهت رهبرشان رابین مردم خوردکنند وهر حرف دروغ وجنایتی را به رهبر ایران میچسپانند تابه خیال خودشون مردم ایران را خام کنند وبه دست مردم ,رهبرشان را ازبین ببرند,راستی سلما...حاج قاسم که یادت هست,این یهودیهای صهیونیست خیلی خیلی,ازش میترسند وهرکدومشان باشنیدن نام این سردار ,بی شک از ترس خودشون راخیس میکنند,تاحالا چندین بار قصد جان این مردخدا راکردند که ناکام موندن,میگن اگه سردار را بکشیم یکی از بازوهای رهبرایران را قطع کردیم ,اخه سردار درخط ولایت است وولایت عاشق سردار...اما سلما اینا بااینهمه کلاس ودرسی که برای شیعه شناسی راه انداختند هنوز شیعیان را خوب نشناختند. نمیدونن که اگه سردار راشهید کنن ,هزاران سردار از خون پاکش پامیگیرند واونموقع کلک اسراییل کنده است. دارد... 💦🌧💦🌧💦🌧
کَمچَلیزَنُگ اردکان کمچه زدن که در اصطلاح محلّی به آن کَمچَلیز زنُگ گفته میشود و در یزد به آن دوست، دوست و در شهرهای دیگر قاشق زنی میگویند، در قدیم رواج داشته و فعلاً منسوخ شده است. طریقه ی آن به این صورت بود که در شب ۲۷ ماه مبارک رمضان افرادی که حاجتی داشتند و قرار بود به کَمچَلیز زدن، بروند صورت خود را در زیر چادر پنهان کرده تا شناخته نشوند و یک ملاغه بزرگ یا یک تاس مسی کوچک دست گرفته، در تاریکی شب به درِ منزل ۷ نفر حاجی مراجعه میکردند و ملاغه یا تاس را به پاشنه درب منزل میزدند. صاحبخانه علیالاصول چیزی به آنها میداد و اعتقاد داشتند که با این کار حاجتشان برآورده میشود. البتّه هدف کسانی که به کمچلیز زدن میرفتند، جمعآوری چیزی نبود، بلکه هدف اصلی برآورده شدن حاجت و رفع مشکل آنها بود. لذا برای رفع گرفتاری خود نذر میکردند که به کمچلیز زدن بروند و معتقد بودند که حضرت علی (ع)مشکل آنها را حل میکند. واگر خوراکی به آنها میدادند آن را برای شفای بیمار استفاده میکردند و اگر پول خرد به آنها میدادند آن را مایه برکت دانسته همیشه در جیب یا کیف خود نگاه میداشتند. علی سپهری اردکانی کانال تاریخ اردکان @Ardakaneemrooz
34.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حضور در بیمارستان وآوردن برای شفای جانباز سرافراز محمد حسین کمالی جهت شفای عاجل خادم الرضا پاسدار عزیز محمدحسین کمالی دعا فراموش نشه🤲 ✅برای بهبود جانباز سوره حمد به نیت شفا قرائت شود. أَمَّنْ یجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَیکشِفُ السُّوءَ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آنچه خوبان همه دارن حضرت آقا یکجا دارد... ابراز احساسات و عرض ارادت مردم به رهبرشون❤️❤️❤️
Mohsen Chavoshi - Man Bayad Miraftam (128).mp3
3.78M
🎙 محسن چاوشی 🎵 من باید میرفتم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خانواده محترم خادم الرضا محمدحسین کمالی گر چه خبر حمله تروریستی به پایگاه مدافعان امنیت وطن که منجر به شهادت و زخمی شدن تعدادی از برادران سپاه الغدیر برای ما سختُ دشوار و ناراحت کننده بود اما معتقدیم این درد و رنج برای محبان و دوستانِ خاص الهی است برای دوست عزیز و «خادم الرضا برادر جانباز محمدحسین کمالی» آرزوی شفا و سلامتی کامل داریم و دست بر دعا بر می داریم و خاضعانه بر درگاه ربوبیتش و ولی نعمت مان حضرت علی بن موسی الرضا(ع) دعای اَمَنْ یُجیٖب را زمزمه می کنیم ««امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء»» انشاءالله که با دعای مردم شریف اردکان و توجه خاص امام رضا علیه السلام هر چه زودتر دوست عزیزمان بهبود کامل پیدا کند از طرف خانواده محسن سرافراز اردکانی
دلم میلرزد خدا.... 💓 فقط یک سحر دیگر پایان باقی مانده است😔 دلم میلرزد خدا.... از شیطانی که پشت دروازه های رمضان کمین کرده است‼️ از دنیای شلوغی که منتظر است چنان مشغولم کند که تورا در هیاهوی روز هایش گم کنم 🍂 از نفس خبیثی که ارامش های امروزش را حاصل عبادت هایش میداند نه حاصل عنایت هایت.... ☘ خدایا دلم، تورا برای همیشه میخواهد❤️ آغوش گرم و بی همتای تورا🦋 که آرامشش حتی در آغوش مادرم نیز قابل تجربه نیست✨ من از دنیای بدون تو میترسم از شبهای سیاهی که نور یاد تو دلم را روشن نمیکند🌑 از روزهای سپیدی🌞 که بدون هم نفسی با تو تاریک ترین لحظه های عمر من هستند🌸 قلبم بهانه های لحظه‌ی وداع را آغاز کرده است🍃 و دستانم لرزش ثانیه های وداع را پیش کشیده است.....🌹 چه کنم بی سحر های روشن؟؟ بی زمزمه های ابوحمزه؟؟ بی اشکهای افتتاح؟؟ نرو از خانه ما دلبرم 💞 من بی‌تو از پرکاهی سبک ترم که به اشاره‌ای اسیر دست شیطان میشوم😓 نـرو از خانه ما، بمـان…همین جا، در لابلای تار و پود سجاده ای که به نگاهت خو گرفته است.🌺 بمـان! من، بی تو، فقیرترین انسانِ زمینم؛ خــ🧡ـدا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیام حضرت امیر علیه السلام: زُهْدُكَ فِي رَاغِبٍ فِيكَ، نُقْصَانُ حَظٍّ «اظهار بى ميلى به كسى كه به تو علاقه مند است نشانه كمبود بهره تو در دوستى است. روز بیست و هفتم ⭕️بسته شما رو به اتمام است.⭕️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکی‌ از نادرترین تصادفات ایران! حالا باید کدام ماشین جریمه بشه؟🤔 ‌هر دو ماشین پلیس😳😳😳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥حاشیه‌ای از دیدار امروز / پاسخ رهبر انقلاب به ابراز علاقه یک دانشجو 🔹️ خوش به حالتان که بنده را می‌بینید و دوست دارید، من شما را نمی‌بینم و دوست‌تان دارم!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بخاطر هسته‌ای، ملت رو بیچاره کردین؟! ⁉️ اصلا به چه درد می‌خوره؟! 🔰 برشی از سخنرانی ، به مناسبت ۲۰ فروردین روز ملی فناوری هسته‌ای روز ملی فناوری هسته ای مبارک😊🌹
🦋 ای,در دام عنکبوت 🎬 امروز درست یک هفته از ان واقعه میگذرد،یک هفته ای سراسر استرس که هر لحظه منتظر اتفاقی غیر منتظره بودم ,منتها هیچ اتفاقی نیافتاد,دانشگاه میروم اما هیچ خبری از انور نیست که نیست ,بقیه ی دانشجوها با تمسخر میگویند که انور مرده ,اما من میدانم که درسوگ معجزه اش نشسته وشاید منتظر التیام زخم هایی ست که یادگار مبارزین فلسطینی است،چند بار خواستم تا با انور تماس بگیرم ,اما علی مانع این کارشد. علی معتقداست ,خود انور باید تماس بگیرد ,اگر احساس کند که من بی صبرانه منتظر ارتباط دوباره با اوهستم ,امکان دارد که به من شک کند,علی میگه,باید طوری برخوردکنم که انور فکر کند ازش میترسم ودوست ندارم نزدیکش شوم. امروز زنگ اخر باانور درس داشتیم ودرکمال تعجب اسحاق انور تشریف اوردند,برخوردش با من مثل جلسات گذشته بود.اما من کمتر حرف میزدم وسعی میکردم حتی نگاهم را از اوبدزدم وطوری برخوردکنم که انگار از اومیترسم.وخوشبختانه کلاس تمام شد وانور,حین رفتن به سمت من برگشت وگفت:هانیه الکمال,بیا اتاقم... وسایلم را جم وجورکردم وبا گفتن ذکر بسم الله به سمت اتاق انور حرکت کردم,در زدم. انور:بیا داخل... من:س س سلام استاد,حالتون خوبه؟!! انور:سلام را که سرکلاس کردی ,منتها اینقد اهسته که من نشنیدم,حالمم هم که از احوال پرسی فراوانت روبه بهبود است. میدونستم داره متلک میگه,انگارتوقع داشته برم بهش سربزنم,انور دید ساکتم بلند دادزد:سرت رابگیر بالا ,هانیه الکمال....اون شب نحس,جا داشت بعداز رفتنت حداقل یک زنگ بزنی... با فریادش ارام طوری که نشان میدادم ترسیدم سرم رابالا گرفتم,چهره اش را دید زدم,هنوز کمی از اثار کبودی روی صورتش بود,با من من گفتم:اااآخه استاد....راستش من خیلی ترسیده بودم,بعدشم گفتم تواون شرایط ,تنهایی بهترین درمان هست وگرنه خیلی جویای احوالتان بودم. انور:پس تو از من میترسی؟نکنه وقتی حالم خوب نبود چیزی گفتم که باعث شده بترسی هاااا؟؟ احساس میکردم این مرد خیلی رازها دارد که ترس از برملاشدنش باعث شده این حرف رابزند وگفتم :نه نه ...فقط من را شکل مادرتان میدیدید همین...اما اون اخرکاری که داد زدین ازخونه تان برم بیرون بیشتر ترساندم. انور که انگار خیالش راحت شده بود لبخندی زدگفت:خوب شکل مادرم هستی,اون وقتی که سرت داد زدم ,به خاطراز دست دادن بنیامین شوکه بودم,اما الان دیگه عزاداری را تمام کردم,باید دوباره بلند بشم وچون این زنده بودنم را مدیون تومیدونم,میخوام برات جبران کنم. میخوام از تو یعنی هانیه الکمال,یک اسحاق انوردیگه بسازم,حاضری بامن همراه بشی؟؟ از پیشنهادش جا خوردم اما لبخندی زدم وگفتم:من عاشق کسب علم واطلاعات هستم وازهمه مهم تراینکه بتوانم یک خدمت ارزنده به وطن عزیزم اسراییل وقوم برگزیده ی زمین یعنی یهود,انجام بدهم. انور که انگار از حرفهام خوشش امده بود,لبخندی زد وگفت:دوتا نوشیدینی بیار هانیه الکمال...عصرهم اماده باش وقتی زنگ زدم بیا جلو خانه میخوام یه کمی از امپراطوری اسراییل رابهت نشان بدهم.....امپراطوریی زیرکانه که شعارش این است,همه چیز درخدمت اسراییل ونابودی از آن هرچه غیر اسراییلی است. با احساساتی متناقض,اتاق انور راترک کردم. دارد.... 💦🌧💦🌧💦🌧
🦋 ای در دام عنکبوت 🎬 مثل همیشه علی جلوی دانشگاه منتظرم بود,درسته که علی امروز کلاس نداشت اما به گفته ی خودش تمام عشقش اینه که بیاد وقامت بانویش را نظاره کند. سوارماشین شدیم وگفتم:وای علی نمیدونی چیشده... علی دستی به پشتم زد وگفت:نوچ ,هنو شیعه ی مولاعلی ع رانشناختی هااا وشروع کردبه گفتن ,موبه مو حرفهایی راکه بین من وانور گذشته بود. من که گردنبده رانپوشیده بودم,یادم رفته بود,یک لحظه شک کردم که پوشیدم یانپوشیدم ,دستم رفت طرف گردنم تا مطمین بشم که علی بین راه مچ دستم راچسپید وگفت:اون راکه نپوشیده بودی واشاره کردبه دستم ,ولی این راپوشیده بودی... شروع کردم به خنده وگفتم:ای ناقلااا یعنی این کادوت که بااونهمه ناز وافاده دادیم ...اینهم هااا؟؟ علی:بلی بلی بانو یک شیعه ی نفوذی از همه چیزش وسایل استراق سمع میسازد,گاهی گوش وهوشش,گاهی گردنبد گلویش,گاهی هم ساعت زیبای دستش.... من:خخخخ عجب عجب... علی:بلی این مجهز به ریزترین حساس ترین میکروفن ورد یاب است البته امواجش را فقط برای,همون دستگاه اختصاصی خودش فرستاده میشه وهیچ کس نمیتونه کشفش کند...اگر این اسراییلیهای خبیث,تلفن های جهان راشنود میکنن وپیامهای مجازی که در نرم افزارهاشون ارسال میشه را کنترل میکنند ,ماهم سری ترین وامنیتی ترین جلساتشان را زیرنظر داریم وشنود میکنیم,حالا هم من را به حرف نگیر خانم فضولک,باید صبر کنیم ببینیم این انور جنای عصر چی چی از تواستینش درمیاد,تا حالیش نیست باید ازش اطلاعات بیرون بکشیم . البته مطمین باش درمرحله ی اول چیزهایی رابهت میگه که از,لحاظ اطلاعاتی براش خیلی مهم نیستند واین هنر توهست که چقد توروحش نفوذکنی ورازهای مخوفش راکشف کنی. بعداز نهارو نماز همونموقع که میخواستم یه کم استراحت کنم تا برای همراهی باانور سرحال باشم,انور زنگ زد وامرکرد جلوی دانشگاه برم . جلوی دانشگاه اسحاق انور داخل ماشینش منتظر بود,به محض اینکه رسیدم,پیاده شد واشاره کرد که پشت فرمان بشینم . زیرلب بسم الله گفتم نشستم,انور:ببین هانیه الکمال من حوصله ی رانندگی ندارم,هروقت بامن هستی توباید رانندگی کنی ,دست به فرمانت هم دیدم وپسندیدم وخنده ی بلندی کرد وادرسی داد که تا باهم حرکت کنیم. تواین مدت که ساکن اسراییل شده بودم ,تقریبا موقعیت بیشتر شهرهاش رامیدونستم وحتی گاهی باعلی که مجلس استنداپ داشت به بعضی شهراش رفته بودم,اسراییل کشوری غاصب وکوچک است که سرزمینهایی که غصب کرده نزدیک به همند وکلا شش استان بیشتر ندارد. ادرسی که انور میداد بیرون شهر تل اویو بود... دارد... 💦🌧💦🌧💦🌧
🦋 ای در دام عنکبوت 🎬 همینطور که داشتیم به راهمان ادامه میدادیم ,روکردم به انور که محو حرکاتم شده بود وگفتم:استاد یک سوال,اسراییل یک کشور کوچک وپولدار ودرعین حال صنعتی وپیشرفته که هرجا یهودی نخبه ویا مسیحی ویا حتی مسلمانهای نخبه بااعتقادات سست دینی هست راجذب خودش کرده,نمیدونم پول ندارین یا وسایل کارش راکه وقتی آدم داخل شهرهای اسراییل قدم میزنه ,فکرمیکنه داخل یه شهرک تازه تاسیس هست که به خیابانهاش نرسیدن,اخه برای چی نباید حتی یک خیابان هم آسفالت باشه؟؟ انور دستش را تکیه داد به دستگیره در وباانگشت اشاره کردبه سرش وگفت:به خاطر اینکه اینجامون کارمیکنه,طبق تحقیقات وبررسی هایی که ما کردیم,ترکیبات اسفالت طوری هستند که اگر ادم روی ان قدم بزند موادی که از اسفالت بلند میشه وداخل حلق ادم میره, باعث بیماریهای زیادی میشه که کمترینش همین دیابت است اما انسان وقتی روی جاده خاکی قدم بزنه ,خیلی فواید نصیبش میشه که کمترینش تنظیم قند خون وارامش وانتقال تمام نیروهای بد از طریق پاها به زمین است,پس ما اسفالت درست میکنیم وصادرمیکنیم به کشورهای جهان ,تااونها بیماربشن وکم کم ازبین برن وما هرروز سالم تراز قبل به دنیا سروری کنیم. داشتم فکر میکردم عجب شیاطین کثیفی هستند که بااشاره انور وارد یک جاده فرعی شدیم وجلوی یک ساختمان بزرگ ایستادیم. باانور داخل ساختمان شدیم, داخل ساختمان خیلی بزرگ وپراز ساختمانهای سوله مانند بود,انور اشاره کرد به ساختمانی وگفت:از اونجا شروع میکنیم ,کمی برات توضیح میدم وبعد تو داخل واحدها سرکی بکش تا من یه کار مهم دارم,انجام بدهم وبیام. وارد سوله شدیم ,اوه خدای من چه بزرگ بود ,ازبیرون بزرگیش پیدا نبود. انور:ببین چه عظمتی!!اینجا فقط یکی از کارخانه های تولید نوشابه در اسراییل است. خیلی تعجب کردم از این حرف,چون از زمانی که ساکن اسراییل شده بودم حتی یک بار هم نوشانه نخورده ونخریده بودم,نه اینکه نخریده باشم ,اصلا نبود که ما بخریم. من:استاد ,اگه شما اینجا نوشابه تولید میکنید پس چرا داخل اسراییل,این نوع نوشیدنی وجودندارد. انور باصدای بلند خندید وگفت:این که حدس زدنش اسونه.... ببین ما برای اینکه تنهاقوم ونژاد برتر ونیرومند روی زمین باشیم ,باید سلامتی خودمان راتقویت کنیم وبه سلامت بقیه صدمه بزنیم,این نوشانه ی گورا وشیرین وبامزه که احتمالا توعراق خیلی ازش استفاده کردی,سرشار از مواد مخرب وویرانگره وکمترین ضررش,پوکی استخوان,دیابت,ریختن پرز معده وبامرور زمان واستفاده مداوم سرطان معده است,فرقی هم نمیکنه چه نوشابه ای باچه طعم وچه اسمی باشد همه شان سروته یک کرباسند وچون این خوردنی گوارا خیلی خیلی برای سلامتی مضراست,اسراییل فروش این محصول را داخل کشورش منع کرده وهرکس تخلف کند جریمه سنگینی میشود,ببین این نوشابه روش چی نوشته؟ با تعجب نگاهی کردم به انور وگفتم :خوب نوشته پپسی. انور:نه منظورم معنیش بود,معنیش چیه؟؟ من:خوب مارکشه دیگه... انور دوباره با صدای بلند زد زیرخنده وگفت:نه معنیش اینه که پول بده تا اسراییل زنده باشد.....یه چی هم بهت بگم,بهترین وسالم ترین نوشیدنی را ایرانیها دارند,دوغ که از ماست گاووگوسفند ساخته میشه اما ما اینقد روایرانیها کارکردیم که ذایقه شان راتغییر دادیم ونوشابه خورشان کردیم,تا چندسال دیگه سونامی سرطان کل ایران راگرفته شک نکن .. دارد... 💦🌧💦🌧💦🌧 https://eitaa.com/yasegharibardakan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه افطارمون تو نجف نشه؟ حرم امیرالمؤمنین ع عتبة العلویة المقدسة https://eitaa.com/yasegharibardakan
16.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚠️شایع ترین افسانه دروغین در مورد عشق که رابطه ها رو نابود میکنه رو در این کلیپ توضیح دادم ... با مثال موتور آسید محمد حیدر🙂‌ میخواین بقیه افسانه های دورغین رو هم براتون بگم ببینید گرفتار کدومش هستید؟ https://eitaa.com/yasegharibardakan
لحظه های آخر میهمانی است و شبیه بچه ای که انقدر مشغول بازی بوده تا سفره را جمع کرده اند و حالا دارد دلش ضعف میرود حسرت زده ام... دلم تو را میخواهد ماه خدا دلم تو را میخواهد که در اوج سختی روزه داری برایم بهترین رفیق بودی... رفیقی که دستم را در دست افتتاح و ابوحمزه بگذارد، رفیقی که به چشم و زبان و گوش و جوارحم بی هیچ تشر و اجباری، فرمان ایست از گناه بدهد، رفیقی که نه با زور، بلکه با مهر و محبت سرگرمی های ریز و درشت اطرافم را بگیرد و به جایش هوای پاک قبله را به ریه هایم بریزد. رفیقی که شب های عاشقانه ای را برای رفیقش رقم بزند، انقدر که در یازده ماه دیگر نه حس و حالش، نه لذت خلوت پای سجاده اش، نه گریه های بیصدا پای العفو گفتن هایش تکرار نشود... وداع با این رفیقِ بامعرفت که نمیدانی سال بعد دوباره سی روز همپای تمام خستگی و گرسنگی و بی حوصلگی هایت می‌آید تا کوله‌بار سرکشی ها و آلودگی های یکساله را زمین بگذاری و روشنای پاک بعلیٍ العفو را درون کوله پشتی بی قرارت قرار دهی... وداع با رفیقی که یک گوشه می‌ایستد و انقدر لبخند میزند تا دوباره عاشق شوی... وداع با روسپیدترین ماه دنیا دلتنگی ندارد؟ بغض ندارد؟ حسرت ندارد؟... حواسم نبود و زود رفتی... دلم برایت تنگ میشود رفیقِ ماه تر از ماه... https://eitaa.com/yasegharibardakan