eitaa logo
مجمع عاشقان بقیع اردکان
4هزار دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
3.6هزار ویدیو
36 فایل
مجمع عاشقان بقیع اردکان اردکان ، خیابان مطهری جلسات هفتگی: جمعه شب ها، با سخنرانی سخنرانان توانا و مداحی مداحان اهل بیت از استان وکشور، آموزش مداحی ارتباط با مدیران کانال @Maa1356 @h_ebrahimian
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمت سیزدهم شاهرخ ظهر روز سي و يکم بود. با بمباران فرودگاه هاي کشور جنگ تحميلي عراق عليه ايران شروع شد. همه ي بچه ها مانده بودند که چه کار کنند. اين بار فقط درگيري با گروهک ها يا حمله به يک شهر نبود، بلکه بيش از هزار کيلومتر مرز خاکي ما مورد حمله قرار گرفته بود. شب در جمع بچه هاي مسجد نشسته بوديم. يکي از بچه ها از در وارد شد و شاهرخ را صدا کرد. نامه اي را به او داد و گفت: از طرف دفتر وزارت دفاع ارسال شده. از سوي دکتر چمران براي همه ي نيروهايي که در کردستان حضور داشتند اين نامه ارسال شده بود. تقاضاي حضور در مناطق جنگي را داشت. شاهرخ به سراغ همه ي رفقاي قديم و جديد رفت. صبح روز يازدهم مهر با دو دستگاه اتوبوس و حدود هفتاد نفر نيرو راهي جنوب شديم. وقتي وارد اهواز شديم، همه چيز به هم ريخته بود. آوارگان زيادي به داخل شهر آمده بودند. رزمندگان هم از شهرهاي مختلف مي آمدند و... همه به سراغ استانداري و محل استقرار دکتر چمران مي رفتند. سه روز در اهواز مانديم.دكتر چمران براي نيروها صحبت كرد. به همراه ايشان براي انجام عمليات راهي منطقه ي سوسنگرد شديم. در جريان اين حمله سه دستگاه تانك دشمن را منهدم كرديم. چند تانك ديگر را هم غنيمت گرفتيم. تعدادي از نيروهاي دشمن را هم به اسارت در آورديم. بعد از اين حمله شهيد چمران براي نيروها صحبت كرد و گفت: اگر مي خواهيد کاري انجام دهيد، اينجا نمانيد، برويد خرمشهر. ما هم تصميم گرفتيم که حرکت کنيم. اما چگونه!؟ جاده ي اهواز به خرمشهر دست عراقي ها بود. ديگر جاده ها هم امنيت نداشت. تنها راه عبور، حرکت از مسير ماهشهر به آبادان و سپس به خرمشهر بود. با سختي بسيار حرکت کرديم. تعدادي از بچه ها به مناطق ديگر رفتند. ما با چهل نفر نيرو وارد ماهشهر شديم. آنجا بود كه به خيانت هاي بني صدر پي برديم. نيروهاي ارتشي و تحت نظارت بني صدر اجازه ي عبور به نيروهاي داوطلب نمي دادند. هر چه صحبت کرديم بي فايده بود. چند روزي هم آنجا معطل شديم. شاهرخ گفت: من امروز مي رم مقرّ هوانيروز اگه لازم شد، تير هوايي شليک مي کنم. بعد ادامه داد: من مي دانم مشکل بني صدر است، اين ها با ما کاري ندارند. ما بايد اين راه را باز کنيم. اين کار او بالاخره جواب داد. فرمانده هوانيروز جلو آمد و گفت: چه خبره؟! شاهرخ با عصبانيت داد زد: مثل اينکه شما براي اين مملکت نيستيد؟ به زن و بچه ي مردم توي خرمشهر حمله شده، اما شما نمي خواي ما به کمکشون بريم؟ فرمانده کمي فکر کرد و گفت: آماده باشيد. براي حمل مجروحان يه هلي کوپتر داره مي ره سمت آبادان، با همون شما رو مي فرستم. ساعتي بعد کنار بهمنشير در جنوب آبادان پياده شديم. از آنجا با يک کاميون به داخل آبادان رفتيم. نمي دانستيم به کجا برويم. اوايل جنگ بود. هر کسي براي خودش جبهه اي تشکيل داده بود. يکي از بچه هايي که قبل از ما به جبهه آمده بود گفت: بايد بياييد سمت خرمشهر، جنگ اصلي آنجاست. به همراه او راهي خرمشهر شديم. چند روزي در خطوط دفاعي خرمشهر بوديم تا اينکه گفتند: امروز رئيس جمهور بني صدر به خرمشهر مي آيند. ما هم به ديدنش رفتيم. ٭٭٭ شاهرخ كارهاي گروه را هماهنگ مي كرد. همين طور اين طرف و آن طرف مي رفت تا بتواند امكانات بيشتري براي گروه خودش تهيه كند. يكي از دوستان ما مي گفت: روزي سوار بر موتور، همراه شاهرخ به سمت آبادان مي رفتيم. در نزديكي روستاي چوئبده متوجه حضور تعداد زيادي از نيروهاي نظامي و انتظامي شديم. شاهرخ تعجب كرد و ايستاد. رفتيم جلو و گفتيم چه خبره؟ گفتند: هلي كوپتر حامل رئيس جمهور بني صدر تا لحظاتي ديگر به اينجا مي آيد. ما هم منتظر مانديم. چند دقيقه بعد هلي كوپتر نشست و بني صدر پياده شد. اطرافيان هر يك چيزي مي گفتند. شاهرخ هم با همان هيبت هميشگي در مسير عبور رئيس جمهور قرار گرفت و با صداي رساي خودش گفت: آقاي بني صدر چرا به ما سلاح و مهمات نمي رسونيد؟نيروهاي دشمن دارند شهر رو مي گيرند. شما فرمانده کل قوا هستي، 52 روزه داري اين حرفا رو مي زني، پس اين نيرو و تجهيزات کي مي رسه، ما تانک احتياج داريم تا شهر رو نگه داريم. بني صدر لحظه اي ايستاد و قد و بالاي شاهرخ را برانداز كرد. بعد گفت: شما؟! شاهرخ هم گفت: نيروهاي مردمي آبادان هستيم. بني صدر هم درحالي كه به راه خودش ادامه مي داد گفت: جنگ بايد دست فرمانده ها باشه، جنگيدن كه بچه بازي نيست. شاهرخ هم درحالي كه عصباني شده بود بلافاصله با صداي بلند گفت: اگه جنگ بچه بازي نبود، كه كار دست شما نمي افتاد. بعد مكثي كرد و به حالت تمسخرآميزي گفت: مي خواي اگه مشکل داري، يه کيسه دست بگيريم و برات پول جمع کنيم! بني صدر که خيلي عصباني شده بود چيزي نگفت و با همراهانش از آنجا رفت. فرداي آن روز دوباره به نيروهاي ارتشي نامه نوشت که به هيچ عنوان به نيروهاي مردمي حتي يک فشنگ تحويل ندهيد!! ادامه دارد... ‌‌‌ ‌‌‌
🏴 سوگواره اُمُّ المُقاوِمَه 🌷گرامیداشت شهدای مقاومت و امنیت 👈 مهمان ویژه جمعه شب: ▫️حجت‌الاسلام انجوی نژاد از شیراز ▪️ذاکرین: ▫️حاج محمد ابراهیمیان ▫️کربلایی حمید ابراهیمیان 🗓 جمعه ۹ آذرماه ۱۴۰۳ // ساعت ۱۹ ☑️ مجمع عاشقان بقیع اردکان 🔰روابط عمومی بیت الزهرا س @yasegharibardakan
37.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👆👆 قاب خاطره... ☑️ کلیپ گوشه ای از عزاداری و عرض ارادت جوانان در دهه اول فاطمیه۱۴۰۳ 🔸️مداحی کربلایی رضا شیخی از مشهد 🔸️مجمع عاشقان بقیع اردکان 👈روابط عمومی بیت الزهرا س @yasegharibardakan
12.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شهیدانه زیستن صحنه‌ی جالب روبرو شدنِ شهید زین‌الدین با سرهنگ عراقی که به او سیلی زده بود. https://eitaa.com/yasegharibardakan
مجمع عاشقان بقیع اردکان
مشارکت در برگزاری مراسم فاطمیه دوم مجمع از دوشنبه شب هفته آینده با سخنرانی حجه الاسلام ایزدخواه از
قدردانی ممنون و سپاسگزاریم از عزیزانی که دارن برای برگزاری مراسم فاطمیه کمک مالی میکنند.🌹 الهی همیشه کارت‌های بانکی تون به برکت این کمکهاتون ، پر از پول حلال باشه.... الهی نه خودتون ،نه زن و بچتون ، طعم فقر و نداری رو نچشین..‌‌.‌ الهی آمین به حق زهرا س..‌‌...
762.8K
از خدا که پنهون نیست،از شما چه پنهون....👆 محمد ابراهیمیان اردکانی
🪐 جار نزن! 🔸 رسول خدا صلی الله علیه و آله: کسی که گرسنه و محتاج شود ولی آن را از مردم بپوشاند و فقط با خدای خویش در میان بگذارد، بر خداوند است که به او مقدار یک سال روزی حلال عنایت فرماید. 📚 جامع الاخبار/ص302 ✍🏼 به تجربه ثابت شده است کسانی که فقر و نداری خود را جار می زنند، فقرشان بیشتر می شود، چون به جای خدا، چشم به دست مردم دوخته اند. ___________________________________