eitaa logo
مجمع عاشقان بقیع اردکان
4.3هزار دنبال‌کننده
14.4هزار عکس
4.3هزار ویدیو
41 فایل
مجمع عاشقان بقیع اردکان اردکان ، خیابان مطهری جلسات هفتگی: جمعه شب ها، با سخنرانی سخنرانان توانا و مداحی مداحان اهل بیت از استان وکشور، آموزش مداحی ارتباط با مدیران کانال @Maa1356 @h_ebrahimian
مشاهده در ایتا
دانلود
جمعه شب های پاک.... سلسله جلسات هفتگی مجمع عاشقان بقیع اردکان جلسه سوم جمعه ۱۴۰۰/۸/۲۱ از اذان مغرب وعشاء _همراه با اقامه نماز جماعت سخنران : حجه الاسلام حیدریان موضوع : بررسی دلائل تمایل ارتباط بعضی از مردان و زنان متاهل با نامحرم. چرا یک زن و مرد متاهل با غیر همسر خود ارتباط برقرار میکند؟ مقصر کیست؟ راههای جلوگیری از این معضل اجتماعی چیست؟ ( جلسه سوم ) ⏰شروع سخنرانی از ساعت۱۸:۰۰ الی۱۹:۰۰ ⏰ذکر توسل از ساعت ۱۹:۰۰ به دلیل اهمیت موضوع سخنرانی ، هم سر ساعت مجمع باشید ، هم تبلیغ کنید دیگران هم بیان. میز کتابمون هم برقراره...... روابط عمومی مجمع عاشقان بقیع اردکان @YasegharibArdakan
پخش زنده مراسم جلسه هفتگی 21 آبان ماه 1400 - از ساعت 18:00 از لایو اینستاگرام مجمع عاشقان بقیع اردکان https://instagram.com/yasegharibardakan?utm_medium=copy_link ⏪ روابط عمومی مجمع عاشقان بقیع اردکان @yasegharibardakan
با عرض پوزش ... صفحه رسمی مجمع از طرف اینستاگرام برای گرفتن لایو موقتا بلاک شده‌است...
🔶 دانلود صوتی جلسه هفتگی 21 آبان ماه 1400 👤سخنران: حجت الاسلام (با موضوع: خانواده، روابط محرم و نامحرم – جلسه سوم) 🗣ذاکر: 🆔 @YasegharibArdakan
حجت الاسلام حیدریانSOkhanHeydarian-21Aban1400-Part1.mp3
زمان: حجم: 9.5M
بخش اول 👤سخنران: حجت الاسلام 🔶 جلسه هفتگی 21 آبان ماه 1400 🆔 @YasegharibArdakan
حجت الاسلام حیدریانSOkhanHeydarian-21Aban1400-Part3.mp3
زمان: حجم: 2.12M
بخش سوم 👤سخنران: حجت الاسلام 🔶 جلسه هفتگی 21 آبان ماه 1400 🆔 @YasegharibArdakan
حاج محمد ابراهیمیانZamine-MEbrahimian-21Aban1400.mp3
زمان: حجم: 7.69M
(دستام خالیه، دستامو بگیر آقا...) 🎤 ذاکر: 🔶 جلسه هفتگی 21 آبان ماه 1400 🆔 @YasegharibArdakan
حاج محمد ابراهیمیانshoor-MEbrahimian-21Aban1400.mp3
زمان: حجم: 5.41M
(ای که دلخوشی روزگار منی، دورم از تو ولی تو کنار منی...) 🎤 ذاکر: 🔶 جلسه هفتگی 21 آبان ماه 1400 🆔 @YasegharibArdakan
😁😁😁😁😁😁😁 یه نفر زنگ می زنه به پلیس میگه: ترمز و کلاج و فرمونم رو دزدیدن😢 پلیس میگه: تویی حیف نون؟ میگه: آره پلیس میگه: تو صندلی عقب نشستی ، بیا جلو😅😂😂😂😂
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت صد و هفتاد و یکم برای چند لحظه به ردیف کتاب‌ها خیره شد، سپس نگاهم کرد و با صدایی گرفته پرسید: «نمی‌خوای بخونی‌شون؟» و در برابر چشمان متعجبم با دل شکستگیِ عجیبی ادامه داد: «مگه نمیگی عزاداری ما شیعه‌ها برای اهل بیت (علیهم‌السلام) فایده نداره، خُب اگه می‌خوای این کتاب‌ها رو هم بخون...» که به میان حرفش آمدم و با دلخوری عتاب کردم: «مجید! یعنی تو عقیده اهل سنت رو با این وهابی‌ها یکی می‌دونی؟!!! یعنی خیال می‌کنی منم مثل نوریه فکر می‌کنم؟!!!» و شاید این سؤال را پرسیده بود تا همین جواب را از من بشنود که اینچنین به دهانم چشم دوخته بود تا ببیند همسر اهل سنتش چقدر با یک وهابی افراطی فاصله دارد که با اعتقادی که از اعماق قلبم ریشه می‌گرفت، قاطعانه اعلام کردم: «من اگه با تو سرِ عزاداری و سینه‌زنی محرم و صفر بحث می‌کنم، برای اینه که اعتقاد دارم این عزاداری‌ها سودی نداره. من میگم به جای اینهمه گریه و زاری، از راه و روش اون امام پیروی کنید! من حتی روز عاشورا که میرسه از اینکه امام حسین (علیه‌السلام) و بچه‌هاش اونجوری کشته شدن، دلم می‌سوزه، ولی نوریه روز عاشورا رو روز جشن و شادی میدونه! نوریه میگه شیعه‌ها کافرن، چون برای امام حسین (علیه‌السلام) عزاداری می‌کنن! میگه شیعه‌ها مشرک هستن، چون میرن زیارت امام حسین (علیه‌السلام)! اینا اصلاً شیعه رو مسلمون نمی‌دونن، ولی من به عنوان یه دختر سُنی، با یه مردِ شیعه ازدواج کردم و بیشتر از همه دنیا این مرد شیعه رو دوست دارم! نه من، نه خونواده‌ام، نه هیچ اهل سنتی، شیعه رو کافر نمی‌دونه! من با تو بحث می‌کنم تا اختلافات مذهبی‌مون حل شه، ولی نوریه اعتقاد داره باید همه شماها رو بکشن تا شیعه رو ریشه‌کَن کنن!» و او همانطور که سرش پایین بود، زیر لب چیزی گفت که نفهمیدم. سپس آهسته سرش را بالا آورد و با لبخندی لبریز ایمان زمزمه کرد: «پس فاتحه‌مون خونده‌اس!» و شاید می‌خواست صورت غم‌زده‌ام را به خنده‌ای باز کند که خندید و با شوخ‌طبعی ادامه داد: «اگه نوریه بفهمه این بالا چه خبره، من رو یه راست تحویل برادرای مجاهدش میده تا برم اون دنیا!» و این بار نه از روی شیطنت که از عصبانیتی که در چشمانش می‌غلطید، خنده تلخی کرد و باز می‌خواست دل مرا آرام کند که با نگاه مهربانش به وجودم آرامشی دلنشین بخشید و با متانتی مؤمنانه پاسخ داد: «الهه جان! خیالت راحت باشه! تا اونجایی که از دستم برمیاد یه کاری می‌کنم که نوریه چیزی نفهمه! تو فقط آروم باش و به هیچی فکر نکن!» و بعد در آیینه چشمانش، تصویر ندیده حوریه درخشید که صورتش به لبخندی شیرین گشوده شد و با احساسی عمیق، اوج محبت پدرانه‌اش را به نمایش گذاشت: «تو فقط به حوریه فکر کن!» با ما همراه باشید🌹 رمان های عاشقانه مذهبی 💍