eitaa logo
مجمع عاشقان بقیع اردکان
3.9هزار دنبال‌کننده
12.2هزار عکس
3.4هزار ویدیو
32 فایل
مجمع عاشقان بقیع اردکان اردکان ، خیابان مطهری جلسات هفتگی: جمعه شب ها، با سخنرانی سخنرانان توانا و مداحی مداحان اهل بیت از استان وکشور، آموزش مداحی ارتباط با مدیران کانال @Maa1356 @h_ebrahimian
مشاهده در ایتا
دانلود
❣﷽❣ ♥️ 8⃣2⃣ 🍂انگار هر بار که قامت می بستم بار غصه برای دقایقی از شانه ام برداشته می شد اما هنوز دلم بی تاب بود💗 و مرتب به می رفتم. پدر و مادرم متوجه نمازخواندنم شدند. پدرم که تا آن روز کمتر در مورد تصمیمات مهم اظهارنظر می کرد یک شب صدایم زد و گفت: _ چند دقیقه بشین اینجا من و مادرت می‌خواهیم باهات صحبت کنیم. 🌿مادرم با طعنه گفت: _آقا افتخار نمیدن که. الان خلوت شون به هم میخوره. پدرم نگاه سنگینی به مادرم کرد و ادامه داد: _ببین رضا، من و مادرت خیلی مدته متوجه شدیم تو اون آدم سابق نیستی. خیلی مدته می خوایم باهات حرف بزنیم ولی مراعات حالتو می کنیم. ببین پسرم تو دیگه مرد شدی، بزرگ شدی، مهندس شدی، من نمیدونم چی باعث شده تو انقدر بهم بریزی و با هر چیزی که ما میگیم مخالفت کنی. ولی دوست نداریم تو این حال و روز ببینیمت. خودت بهتر از هر کسی میدونی من و مادرت هر کاری توی این زندگی می کنیم برای رفاه توئه. 🍂پس سعی نکن انقدر تو روی ما وایسی و بار رفتارات پیش غریبه و آشنا سرشکسته مون کنی. من هیچ وقت نخواستم تو کارها و تصمیمات دخالت کنم یا مجبورت کنم طوری رفتار کنی که باب میل منه. با اینکه گاهی گستاخی ها و سرکشی هات از حد گذشت. مثل شب آخر سفر ترکیه این کاری که توی رستوران کردی من و مادرت را پیش جمع کوچک کرد. همه تصور کردند که بچه ترسو بی دست و پایی. 🌿الان هم مثلاً برای ما نمازخون شدی. نمیخوام مجبورت کنم نخونی ولی میدونم دو روز دیگه میخوای توی جمع بگی من نمیام، وقت نماز من نمیرم، وقت نماز فلان کارو نمیکنم. مادرم بغض کرده بود و سردرد🤕 داشت با صدای لرزان گفت: ... ... @YasegharibArdakan
📚 💞 8⃣2⃣ 💟اصلاً تسلیم چنین کاری نمی شدم، فکرش هم عذاب بود. در علم پزشکی راهکارهای برای این موضوع وجود نداشت. یا باید بچه را خارج کنند و در دستگاه بگذارند. یا اینکه به همین شکل بماند. دکتر می گفت: در طول تجربه ی پزشکی ام به چنین موردی برنخورده بودم. بیماری این جنین خیلی عجیبه😳 عکس العملش از بچه طبیعی بهتره و از اون طرف چیزهایی می بینم که نیست! هیچ کدام از علائمش باهم هم خوانی نداره☹️ 💟نصف شب🌃 درد شدیدی حس کردم. پدرم زود مرا رسوند بیمارستان🏥 نبودن محمد حسین بیشتر از درد آزارم می داد😔 دکتر فکر می کرد است. حتی سونو گرافی ها گفتند: ضربان قلب️ نداره. استرس ونگرانی افتاده بود به جانم که وقتی بچه به دنیا بیاد، گریه می کند یا نه. 💟دکتر به هوای اینکه بچه مرده سزارینم کرد. هرچه را که در اتاق عمل اتفاق افتاد متوجه می شدم. رفت وآمد ها و گفت و شنودهای دکتر و پرستارها. در بیابان بود. می گفت انگار به من الهام شد نصفه شب🌃 زنگ زده بود به گوشی ام که مادرم📱 گفته بود بستری شده. همان لحظه بدون اینکه برگه مرخصی امضا کند راه افتاده بود سمت یزد🚙 💟صدای گریه اش آرامم کرد. نفس راحتی کشیدم. دکتر گفت: بچه رو مرده به دنیا آوردم، ولی به محض دنیا اومدن گریه کرد😳 اجازه ندادند بچه را ببینم، دکتر تاکید کرد: اگه به نفع خودته. گفتم: یعنی مشکلی داره؟ گفت: نه. هنوز موندن و رفتنش اصلاً مشخص نیست😢 احتمال رفتنش زیاده. بهتره نبینیش. ... @YasegharibArdakan