افتخاری دیگر برای خیریه مجمع
آزادی یک مادر، از بند زندان به دلیل جرائم مالی غیر عمد 👏👏👏
((زندان جای مادران نیست...))
ودگر بار؛باران مهربانی ومهرورزی ها؛قفل های بسته را بدین گونه گشود..
درمیان هزاران نفرزندانی؛مادرانی
هستند که به دلیل جرائم غیر عمد؛ درپشت میله های زندان؛عمر خودرا سپری می کنند...
وفرزندانی دارند که چشم به راه آمدن مادرانشانند..😢😢
ودراین بین؛
یکی از زنان سرپرست خانواده ی تحت پوشش خیریه مجمع با دوفرزند خردسال؛که به سبب بدهی غیر عمد ۱۰میلیون تومانی؛دربند بودند ،
مساعدت های شما خیرین عزیز؛زمینه سازِ آزادی شان گشت .
برهمین اساس؛برخود لازم و واجب دانستم تا به استنادِحدیثِ شریفِ(( لم یشکر المخلوق؛لم یشکر الخالق))؛مراتب ِویژه ی تقدیر و تشکر ازشماخوبان و نیکان روزگار رادر یاری رساندن به انسانها،را به جا آورم.
باشد تا دست ِخدا؛در آستین بنده خدا باشیم.
ومن الله التوفیق🙏
محمدابراهیمیان اردکانی
https://eitaa.com/yasegharibardakan
14.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خیلی زیباست حتما ببینید🥺
پدر ناشنوا و لال / مادر ناشنوا و لال و نابینا
واقعا نمی دونم برای این کلیپ چی بگم😢😭😭😢😢😢
https://eitaa.com/yasegharibardakan
خستگی را خسته کردهاند
این سرداران سپاه خمینی ...
چهره خسته اما با صلابت
#فرماندهان لشکر۱۰ سیدالشهداء
بعد از عملیاتی نفس گیر در
#عملیات_خیبر
از سمت چپ:
شهید حاج اسماعیل معروفی
محسن سوهانی
سید محمد ابوترابی
شهید بهمن نجفی
تقی محقق
#دفاع_مقدس🌹
1_1671411670.mp3
4.28M
رمان
زن، زندگی، آزادی
قسمت هفتم🎬:
ناگهان دو مرد از دوطرفش او را گرفتند و ماشین سفید رنگی که دنده عقب می آمد، جلوی پایشان ایستاد و در چشم بهم زدنی درب عقب باز شد و سحر بدون انکه بخواهد پرت شد داخل ماشین و همان مردی که دستش را وسط جمعیت چسپیده بود کنارش نشست و رو به راننده گفت: سیا بزن بریم که الاناست بریزن سرمون...
مردی که کنار راننده نشسته بود خنده زشتی سر داد و رو به سحر و مرد کناری اش گفت: آذه سیا برو که دور دور ماست و یه عروس دریایی صید کردیم
سحر که متوجه موقعیت خطیرش شده بود شروع کرد به جیغ زدن و همراه با فریاد کشیدن میگفت: کثافتای آشغال، چی فکر کردین؟! برین دنیال یه آشغال مثل خودتون...
با این حرف سحر، انگار جمع پیش رو بامزه ترین جوک عمرشان را شنیده بودند، بلند خندیدند و مرد کنار سحر گفت: ببینم اگر تو مثل ما نیستی چرا اون وسط معرکه گرفته بودی و بازار گرمی می کردی و کشف حجاب کردی و تازه همچی شال بدبخت را لگد مال میکردی و شعار میدادی دهن ما را آب انداختی؟
سحر که تازه متوجه اشتباه مهلکش شده بودم، اوفی کرد و گفت: من چکار کنم که درک شما و امثالتان اینقدر پایین هست.
همون مرد کناریش خنده ریزی کرد و گفت: لازم نیست کاری کنید، فعلا حرف نزن و همراه ما بیا...
سحر تمام تنش داغ شد، گذشته و حال و اینده اش در شرف نابودی بود....
وای قولی که به جولیا داده بود مدام تو گوشش زنگ می خورد، من همیشه پاک میمونم و اجازه نمی دم به من تعرضی بشه
چون شرط جولیا برای بردن سحر به خارج کشور همین بود.... تو باید دست نخورده باقی بمونی....
ادامه دارد...
📝به قلم ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
رمان
زن زندگی آزادی
قسمت هشتم:
سحر در یک آن تصمیم خودش را گرفت و شروع کرد به جیغ کشیدن: کمکککک، تو رو خدا به من کمک کنید، این آشغالا منودزدیدن و همزمان با گفتن این جملات به شبشه های ماشین می کوبید و عجیب اینکه افراد بیرون ماشین که متوجه حال و روز سحر نه تنها کمکی نمی کردند بلکه انگار که میترسیدند، با سرعت از ماشین فاصله می گرفتند.
خیابان مملو از ماشین های رنگ و وارنگ بود و همین باعث میشد که سرعت ماشین حامل سحر پایین بیاید
پسری که کنار سحر نشسته بود، خودش را به سحر چسپانید و همانطور که با دستش مچ دست سحر را محکم فشار میداد گفت: خفه شو احمق، میبینی که هیچ کس بهت توجه نمی کنه، باید پای حرفی که زدی بایستی، مگه شعار زن زندگی آزادی سر ندادی؟! مگه روسری از سرت درنیوردی و اونو لگد مال نکردی؟! مگه آغوشت را به روی من و امثال من باز نکردی؟! خوب ما داریم تحویلت میگیریم، اون آزادی هم داری، پس چه مرگته که برای من اینجور ادا درمیاری هااا
سحر که انگار بغض تمام دنیا را روی دلش ریخته باشند، مثل بچه های مادر مرده شروع به گریه کرد و با مشت های گره کرده اش به شیشه ماشین میزد.
یک دفعه انگار نور امیدی توی دلش روشن شده بود، درست میدید، با چشمهایی که پرده ای از اشک اونو پوشانده بود، چراغ های چشمک زن ماشین پلیس را میدید و انگار جانی دوباره گرفته بود.
مرد کنار سحر رو به راننده گفت: هومن جون بکن، بزن تو فرعی..
راننده با عصبانیت برگشت عقب و گفت: لامصب تو یه فرعی نشون بده تا من بزنم فرعی و بعد بلند تر فریاد زد این کلاغ بد صدا را بنداز بیرون تا نگرفتنمون و با این حرف درب ماشین باز شد و سحر با یک تیپا به بیرون پرت شد و بین دو ماشین در حال حرکت افتاد..
ادامه دارد..
به قلم: ط_حسینی
https://eitaa.com/yasegharibardakan
لبخند کانال 😁😂
آقایون رو لازم نیس تو سفر بشناسید ...
.
.
.
.
.
.
.
یه ساعت از وقت غذاشون که بگذره
شناسایی میشن! ☺️😂
________________
آیا میدانستید با نگاه کردن ب دست زنها میتوانید از احساسات آنها مطلع شوید؟!😕
.
.
.
.
.
.
.
به عنوان مثال اگه دمپایی دستشون بود عصبانین!!!
😂😂😂
____________________
بزرگى گفت:
هرگز لبخند رو ترک نکن
شاید کسی عاشق لبخندت شه...
من دو روز لبخند داشتم
هر کی بهم میرسید
میگفت: مرض! به چی میخندی؟؟؟
______________
خدایا اگه اومدیم مهمونی...
پس چرا آخرش باید دونگمونو(فطریه) بدیم؟؟؟😂
___________________
خُنُک بازی جدید ملت
اونی که تو قلب منه فطریَش هم با منه
جمع کن بساطتو فطریه خودتو بابات میده گلابی😂😝😝😝
__________________
یکی هست که شب و روز به فکرمه
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
طلبکاره پولشو میخواد😂😂
______________________
در سه حالت به خانما هیچی نگین....
وقتی تازه از خواب بیدار شدن....
وقتی چیزی رو گم کرده و دنبالش میگرده...
وقتی آماده شده بود و برنامه بیرون رفتنش بهم خورده...😐
ملاحظه: مورد سومی خطر مفقود الاثر شدن داره....!!😂
______________
ناز کنی ، نظر کنی ، قهر کنی ، ستم کنی
گر که جفا ، گر که وفا ، از تو حذر نمی کنم
(خوش بحالش طرف هر کاری کرده مولانا ولش نکرده ، اونوقت من کافی بود دیر جواب نامزدم بدم فقط)😂😑
__________________
دقت کردین این ماشین های خارجی اصلا خوب نیستند چون آدم رو از یاد خدا غافل میکنن
ولی این ماشین های ایرانی خیلی خوبن
همش میگیم
خدایا سالم برسم
خدایا ترمزش بگیره
خدایا چپ نکنم.. 😂😂
___________________
اینقدری که من دنبال یه جوک خوب میگردم تا واستون بذارم😕اگه دنبال زندگیم بودم
الان دکترا داشتم😂
دکترام نداشتم الان زن و بچم کنارم بودن😞😂
__________________
یه تبریک هم بگیم به اونایی که کلیه درد و زخم معده داشتن تو ماه رمضون👌
ولی از دیشب که عید فطر شد شفا گرفتن😂🤦♂🤦♂
داداش یه تیکه لباست رو بده برای تبرک میخواییم مریض داریم😂😂
_________________
من شرایط شغلیم جوری هست که مجبورم هفته ای چند بار فرانسه رو ببینم
البته آچارشونو
ولی همینم برا شروع خوبه😂
______________
من تعجب میکنم قضیه ای که با دعوا حل میشه
چرا اینقدر در موردش حرف میزنن؟
😁😅😁😅
_______
قشنگ ترین دیالوگ سال تعلق میگیرد به فامیل دور 📣
وقتی آقای مجری ازش پرسید:
چه کمکی به کاهش آلودگی هوا کردی؟!
جواب داد:
ما نه کارخونه داریم نه تولیدی نه ماشین
همین که بدبختیم خودش بیشترین کمکه والا 😑😂
____________
بيچاره مردا:😔
اگر تيپ بزنن، ميگن با كى قرار دارى؟
تيپ نزنن، ميگن اصلا سليقه ندارى!
بگن دوستت دارم، ميگن چه نقشه اى تو كلته؟
نگن دوستت دارم، ميگن پاى یكى وسطه!
بخندن، ميگن ديونه شدى!
نخندن ميگن چه مرگته؟
شام بخوان،ميگن فقط فكر شكمشه!
شام نخوان، ميگن معلوم نيست با كی شام کوفت كرده؟😂😂
________________
نامزد حیف نون بهش ميگه :
اگه توجه كنی ميبينی كه نگاهم باهات حرف ميزنه
حیف نون يکم دقت ميکنه ميگه:
اينقدر پلك نزن، ببینم چی بلغور میکنی، صدات قـــطع و وصل میشه 😂🤣🤣🤣🤣🤣
__________
ﺩﻳﺮﻭﺯ ﺭﻓﺘﻢ ﺁﺯﻣﺎﻳﺶ ﺩﺍﺩﻡ ﭘﻮﻟﺶ ﺷﺪﻩ ۱میلیون
به ﺑﺎﺑﺎﻡ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻢ...!!!!
ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ ﻣﻴﮕﻪ : ﻓﻘﻂ ﺗﻮ ﭼﻴﺰﻳﺖ ﻧﺒﺎﺷﻪ میکشمت😳
ﺻﺒﺢ ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﺩﺍﺭﻡ ﺩﻋﺎ ﻣﯿﮑﻨﻢحداقل سرطان ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ😑😉😆
__________
https://eitaa.com/yasegharibardakan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 تولد حاجیمونه
تولدت مبارک سردار موشکی♥️😎
#کابوس_اسرائیل
#سردارحاجی_زاده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 دمت گرم آقای نانوا...👌🏻☺️
👈 رحم کن تا بر تو رحم شود...
#مهربانی #
خیریه مجمع عاشقان بقیع اردکان