eitaa logo
مجمع عاشقان بقیع اردکان
4هزار دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
3.9هزار ویدیو
36 فایل
مجمع عاشقان بقیع اردکان اردکان ، خیابان مطهری جلسات هفتگی: جمعه شب ها، با سخنرانی سخنرانان توانا و مداحی مداحان اهل بیت از استان وکشور، آموزش مداحی ارتباط با مدیران کانال @Maa1356 @h_ebrahimian
مشاهده در ایتا
دانلود
💕زنی به روحانی مسجد گفت : من نمیخوام در مسجد حضور داشته باشم! 🍃روحانی گفت : می تونم بپرسم چرا؟ 🌹زن جواب داد : چون یک عده را می‌ بینم که دارند با گوشی صحبت میکنند ، عده‌ای در حال پیامک فرستادن در حین دعا خواندن هستند ، بعضی ها غیبت میکنند و شایعه پراکنی میکنند ، بعضی فقط جسمشان اینجاست ، بعضی‌ ها خوابند ، بعضی ها به من خیره شده اند ... 🍃روحانی ساکت بود ، بعد گفت : میتوانم از شما بخواهم کاری برای من انجام دهید قبل از اینکه تصمیم آخر خود را بگیرید؟ 🌹 زن گفت : حتما چه کاری هست؟ 🍃روحانی گفت: میخواهم لیوانی آب را در دست بگیرید و دو مرتبه دور مسجد بگردید و نگذارید هیچ آبی از آن بیرون بریزد. 🌹زن گفت : بله می توانم! زن لیوان را گرفت و دو بار به دور مسجد گردید ، برگشت و گفت : انجام دادم! 🍃روحانی پرسید : کسی را دیدی که با گوشی در حال حرف زدن باشد؟ کسی را دیدی که غیبت کند؟ کسی را دیدی که فکرش جای دیگر باشد؟ کسی را دیدی که خوابیده باشد؟ 🌹زن گفت : نمی توانستم چیزی ببینم چون همه حواس من به لیوان آب بود تا چیزی از آن بیرون نریزد ... 🍃روحانی گفت: وقتی به مسجد می‌ آیید باید همه حواس و تمرکزتان به « خدا » باشد. برای همین است که حضرت محمد (ص) فرمود « مرا پیروی کنید » و نگفت که مسلمانان را دنبال کنید! نگذارید رابطه شما با خدا به رابطه بقیه با خدا ربط پیدا کند. بگذارید این رابطه با چگونگی تمرکز تان بر خدا مشخص شود. ✔️نگاهمان به خداوند باشد نه زندگی دیگران و قضاوت کردنشان... جمعه های پاک.....مجمع عاشقان بقیع اردکان @YasegharibArdakan
💝🕊💝🕊💝🕊💝 ۵۴ نمی توانستم دل بکنم💔 بعد از۹۹روز دوری نیم ساعت ⏱که چیزی نبود. باز دوباره گفتند:( پیکر باید فریزر بشه) داشتم دیوانه می شدم‌. هی می گفتند فریزر فریزر. بلند شدن از بالای سر شهید🌷, قوت زانو می خواست که نداشتم. حریف نشدم. تابوت ⚰را بردند داخل حسینیه که رفقا وحاج خانم با او وداع کنند. زیر لب گفتم:( یا زینب, باز خدا رو شکر که جنازه رو می برن نه من رو!) بعد از معراج , تا خاکسپاری فقط تابوتش را دیدم موقع تشیع خیلی سریع حرکت کردند. پشت تابوتش که راه می رفتم🚶‍♀, زمزمه می کردم : ( ای کاروان آهسته ران آرام جانم❤️ می رود!) این تک مصراع را تکرار می کردم و نمی توانستم به پای جمیعت برسم. فردا صبح, در شهرک شهید محلاتی از مسجد نزدیک خانه مان تا مقبره الشهدا تشیع شد. همان جا کنار شهید🌷 نمازش را خواندند. یاد شب عروسی افتادم, قبل از اینکه از تالار برویم خانه🏚, رفتیم زیارت شهدای گمنام شهرک. مداح داشت روضه ی علی اصغر(علیه السلام) می خواند. نمی دانستم آنجا چه خبر است. شروع کرد به لالایی خواندن. بعد هم گفت: همین دفعه ی آخر که داشت می رفت به من گفت:( من دارم می رم و دیگه بر نمی گردم. توی مراسمم برای بچه ام لالایی بخون! ) محمد حسین نوحه ی( رسیدی به کرب وبلا خیره شو/ به گنبد به گلدسته ها خیره شو/ اگر قطره اشکی😢 چکیداز چشات/ به بارون🌨 این قطره ها خیره شو) را خیلی دوست داشت. نمی دانم کسی به گوش مداح رسانده بود یا خودش انتخاب کرده بود که آن را بخواند. یکی از رفقای محمد حسین که جزو مدافعان هم بود, آمد که ( اگه می خواین بیاین با آمبولانس 🚑 همراه تابوت ⚰برین بهشت زهرا!) خواهر ومادر محمد حسین هم بودند. موقع سوار شدن به من گفت: ( محمد حسین خیلی سفارش شما رو پیش من کرده, اونجا با هم عهد کردیم هر کدوم زودتر شهید شد, اون یکی هوای زن وبچه اش رو داشته باشه) گفتم:( می تونین کاری کنین برم توی قبر? ) خیلی همراهی و راهنمایی ام کرد. آبان ماه بود وخیلی سرد باران 🌦هم نم نم می بارید. وقتی رفتم پایین قبر, تمام تنم مور مور شده و بدنم به لرزه افتاد. @YasegharibArdakan
💠 «از بخیل تعجب مى کنم😳 که: 👈👈 به استقبال فقرى مى رود که از آن گریخته و غنایى را از دست مى دهد که طالب آن است. 👈👈در دنیا همچون فقیران زندگى مى کند ولى در آخرت باید همچون اغنیا حساب پس دهد. 📚 ۱۲۶ ⚜️نهج البلاغه در زندگی @YasegharibArdakan
💝🕊💝🕊💝🕊💝 ۵۵ همه ی روضه هایی راکه برایم خوانده بود, زمزمه کردم خاک قبر خیس بود وسرد. گفته بود:( داخل قبر برام روضه بخون, زیارت عاشورا بخون, اشک گریه😭 بر امام حسین 《 علیه السلام》 رو بریز توی قبر. تا حدی که یه خرده از خاکش گل بشه.!) برایش خواندم. همان شعری که همیشه آخر هیئت گودال قتلگاه می خواندند. خیلی دوستش داشت: **** و دل❤️ من بسته به روضه هات/جونم فدات می میرم برات پدر ومادرمن فدات/جونم فدات می میرم برات چی می شه باخیل نوکرات/جونم فدات می میرم برات سرجدا بیام پایین پات/جونم فدات می میرم برات صدای ( این گل 🌷پرپر از کجا آمده) نزدیک تر می شد. سعی کردم احساساتم را کنترل کنم. می خواستم واقعاً آن اشکی😭که داخل قبر می ریزم , اشک بر روضه امام حسین《 علیه السلام》 باشد. نه اشک از دست دادن محمد حسین. هرچه روضه به ذهنم می رسید, می خواندم و گریه می کردم😭 دست وپاهایم کرخت شده بود و نمی توانستم تکان بخورم. یاد روز خاستگاری افتادم، که پاهایم خواب رفته بود و به من می گفت:( شما زودتر برو بیرون ) نگاهی به قبر انداختم,باید می رفتم. فقط صداهای درهم برهمی می شنیدم که از من می خواستند بروم بالا اما نمی توانستم. تازه داشت گرم می شد. ادامه دارد....
سلام خدمت عزیزان و همراهان همیشگی مجمع با سرمای زمستون چطورین؟! جاتون گرمه؟! غذاتوون چربه؟! جای بچه هاتون هم که سرد نیست؟! شب هم که تو چادر نمیخوابن؟!!! اینا رو پرسیدم که یادمون نره تعدادی از هم وطنامون دقیقا توو شرایطی ، عکس شرایط ما هستن... گناه دارن....توو اوج سرمای زمستون... از طرف خیریه مجمع می‌خوایم براشون حلواارده بفرستیم. هم مقویه....هم بدنشون گرم می‌کنه...هم بسته بندی و توزیعش راحته... هر قوطی ۲۰۰۰۰تومان(بیست هزارتومان) البته تخفیفش بعدا از فروشنده میگیریم و تعداد بیشتری می‌فرستیم هر کی به هر تعدادی که می‌تونه ، به حساب خیریه مجمع واریز کنه . از اعتمادتون به مجمع ممنونم... به کانالهای دیگه هم ارسال کنید... محمد ابراهیمیان اردکانی @YasegharibArdakan
بالاخره عکس پشت میز حاج قاسم رو که میگفتن نیست پیدا کردم . صندلی ریاستش منو کشته . دلتنگتیم سردار😭😭😭😭😂😂😂 @YasegharibArdakan
*سه برادر مردی را نزد حضرت علی علیه السلام آوردند و گفتند اين مرد پدرمان را کشته است.😵 👤امام علی (علیه السلام) به آن مرد فرمودند: چرا او را کشتی؟ آن مرد عرض کرد: من چوپان شتر و بز و ... هستم. يکی از شترهايم شروع به خوردن درختی از باغ پدر اينها کرد پدرشان شتر را با سنگ زد و شتر مرد، و من هم همان سنگ را برداشتم و با آن به پدرشان زدم و او مرد.🐫🐪🐫 ✨امام علی (علیه السلام)فرمودند: حد را بر تو اجرا مي کنم. آن مرد گفت: سه روز به من مهلت بدهيد. پدرم مرده و برای من و برادر کوچکم گنجی به جا گذاشته پس اگر مرا بکشيد آن گنج تباه مي شود، و برادرم هم بعد از من تباه مي شود.🚶🏻🏃🏻🚶🏻 📝 اميرالمومنین (علیه السلام) فرمودند: چه کسی ضمانت تو را مي کند؟ آن مرد به مردم نگاه کرد و گفت اين مرد. اميرالمومنين (علیه السلام) فرمودند: ای ابوذر آيا ضمانت اين مرد را مي کنی؟ ابوذر عرض کرد: بله اميرالمومنين فرمود: تو او را نمي شناسی و اگر فرار کند حد را بر تو اجرا مي کنم! ابوذر عرض کرد: من ضمانتش مي کنم يا اميرالمومنين. 💭آن مرد رفت . و روز اول و دوم و سوم سپری شد...و همه مردم نگران ابوذر بودند که بر او حد اجرا نشود...سرانجام آن مرد اندکی قبل از اذان مغرب آمد و در حاليکه خيلی خسته بود، به نزد اميرالمومنين (علیه السلام) آمد وعرض کرد: گنج را به برادرم دادم و اکنون تسلیم فرمان شما هستم تا بر من حد را جاری کنی. ❓❔ امام علی (علیه السلام) فرمودند: چه چيزی باعث شد تا برگردی درحاليکه مي توانستی فرار کنی؟ ✨✨ آن مرد گفت: ترسيدم که "وفای به عهد" از بين مردم برود. ❓اميرالمومنين(علیه السلام) از ابوذر سوال کرد: چرا او را ضمانت کردی؟ ✨✨ ابوذر گفت: ترسيدم که "خیر رسانی و خوبی" از بین مردم برود. پسران مقتول متأثر شدند و گفتند: ما از قصاص او گذشتيم... اميرالمومنين (علیه السلام) فرمود: چرا؟ ✨✨ گفتند: مي ترسيم که "بخشش و گذشت" از بين مردم برود. 💧و اما من اين پيام را برای شما فرستادم تا "دعوت به خير" از ميان مردم نرود. 👈🏻 حالا نوبت شماست که بعد از خواندن این داستان در طرح خرید حلواارده برای سیل زدگان سیستان ، ما رو کمک کنید. 👇👇👇👇👇👇 @YasegharibArdakan
سلام خدمت عزیزان و همراهان همیشگی مجمع با سرمای زمستون چطورین؟! جاتون گرمه؟! غذاتوون چربه؟! جای بچه هاتون هم که سرد نیست؟! شب هم که تو چادر نمیخوابن؟!!! اینا رو پرسیدم که یادمون نره تعدادی از هم وطنامون دقیقا توو شرایطی ، عکس شرایط ما هستن... گناه دارن....توو اوج سرمای زمستون... از طرف خیریه مجمع می‌خوایم براشون حلواارده بفرستیم. هم مقویه....هم بدنشون گرم می‌کنه...هم بسته بندی و توزیعش راحته... هر قوطی ۲۰۰۰۰تومان(بیست هزارتومان) البته تخفیفش بعدا از فروشنده میگیریم و تعداد بیشتری می‌فرستیم هر کی به هر تعدادی که می‌تونه ، به حساب خیریه مجمع واریز کنه . از اعتمادتون به مجمع ممنونم... به کانالهای دیگه هم ارسال کنید... محمد ابراهیمیان اردکانی @YasegharibArdakan
💝🕊💝🕊💝🕊💝 ۵۶ دایی ام آمد وبه زور من رابرد بیرون. مو به مو همه ی وصیت هایش را انجام داده بودم, درست مثل همان بازی ها. سخت بود در آن همه شلوغی و گریه زاری با کسی صحبت کنم. آقایی رفت پایین قبر در تابوت⚰ را باز کردند. وداع برایم سخت بود. ولی دل کندن 💔سخت تر. چشم هایش کامل بسته نمی شد. می بستند, دوباره باز می شد. وقتی بدن را فرستادن در سراشیبی قبر, پاهایم بی حس شد. کنار قبر زانو زدم. همه جانم را آوردم در دهنم که به این آقا حالی کنم که با او کار دارم . از داخل کیفم 👜لباس مشکی اش را بیرون آوردم . همان که محرم ها می پوشید چفیه مشکی هم بود. صدایم می لرزیدبه آن آقا گفتم: ( این لباس واین چفیه رو قشنگ بکشید روی بدنش) خدا خیرش بدهد, در آن قیامت , با وسواس پیراهن را کشید روی تنش و چفیه را انداخت دور گردنش. فقط مانده بود یک کار دیگر, به آن آقا گفتم: ( شهید می خواست برایش سینه بزنم شما می تونید؟) بُغضش ترکید دست و پایش را گم کرده بود. نمی توانست حرف بزند🤐 چند دفعه زد روی سینه اش. بهش گفتم :( نوحه هم بخوانید) برگشت نگاهم کرد صورتش خیس بود نمی دانم اشک بود یا آب باران🌨 پرسید:( چی بخوانم?) گفتم:( هرچه به زبونتون اومد) گفت:( خودت بگو) نفسم بالا نمی آمد. انگار یکی چنگ انداخته بود و گلویم را فشار می داد. خیلی زور زدم تا نفس عمیق بکشم. گفتم: **** ( از حرم تا قتلگه زینب صدا می زد حسین🌷/ دست وپامی زد حسین🌷 زینب صدا می زد حسین🌷) سینه می زد برای محمد حسین وشانه هایش تکان می خورد. برگشت با اشاره به من فهماند که( همه را انجام دادم) خیالت راحت شد. پیشِ پای ارباب تازه سینه زده بود. خداحافظ محمد حسین😭😭😭😭😭 و سنگهای لحد را چیدند و ..... 🌷🌷🌷🌷🌷 ⚜⚜پایان⚜⚜ @YasegharibArdakan
سلسله جلسات هفتگی مجمع عاشقان بقیع اردکان جمعه ۹۸/۱۱/۴ هم زمان با اذان مغرب و اقامه نماز جماعت سخنران : حجه الاسلام خردمند موضوع : تربیت فرزند در سیره حضرت زهرا س مداح : کربلایی علی مدرسی از تهران توسل به حضرت زهرا س باحضور هیئت دانش آموزی خیابان شهید مطهری _ بیت الزهرا. س روابط عمومی مجمع عاشقان بقیع اردکان @YasegharibArdakan