احمد کشوری در تیرماه سال 1332 در استان مازندران چشم به جهان گشود. دوران پرنشاط کودکی را در کنار امواج خروشان دریای خزر سپری کرد. در سن هفت سالگی برای آموختن علم به مدرسه رفت و سال ها بعد مدرک دیپلم خود را با معدل عالی از وزارت فرهنگ (آموزش و پرورش) دریافت نمود. وی ضمن تحصیل به ورزش کشتی پرداخت، و موفقیت های بسیاری به دست آورد. کسب مقام اول در رشته طراحی باعث محبوبیت او در میان مردم زادگاهش شد. احمد در دوران نوجوانی فعالیت های خود را علیه رژیم با کشیدن طرح ها و نقاشی های سیاسی آغاز کرد و خود با مطالعه کتب مذهبی و سیاسی در این زمینه اطلاعاتی به دست آورد. کشوری علاقه زیادی به تحصیل داشت اما به جهت مشکلات مالی از ورود به دانشگاه منصرف شد و درسال 1351 به استخدام ارتش جمهوری اسلامی درآمد، او خیل زود دوره خلبانی هلیکوپترهای «کبرا» و «جت رنجر» را با موفقیت به پایان رساند. وی همکارانش را با کتب مذهبی و سیاسی آشنا نمود و همراه آنان در شهر باختران مخفیانه صندوق خیریه ای را تأسیس کرد. همزمان با اوج گیری انقلاب اسلامی احمد به جمع خروشان ملت مبارز پیوست و به پخش و تکثیر اعلامیه پرداخت و در تظاهرات ها شرکت نمود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی برای سرکوبی غائله کردستان به غرب کشور رفت، تا اینکه با پیکری زخمی و هلیکوپتری آسیب دیده به مقصد بازگشت. زمانیکه جنگ تحمیلی آغاز شد کشوری با سینه ای مجروح به جبهه های حق علیه باطل شتافت و عاشقانه از میهن اسلامی اش محافظت کرد. سرانجام کبوترخسته دل آسمان ایران پاداش اخلاصش را از خداوند دریافت نمود. احمد کشوری در روز پانزدهم آذرماه سال 1359 پس از انجام یک مأموریت سخت در دره میناب بر اثر اصابت ميک هواپيماهاي عراقي به هلي کوپترش از آسمان ایلام به عرش پرگشود.
پيکر اين شهيد 27 ساله در بهشت زهرا(س) آرميد. از او دو فرزند به يادگار باقي ماند.
منبع سایت صبح
احمد در روز دوم مردادماه سال 1337 در محله کوچه ملا شهرستان نجف آباد متولد شد. آموختن علم را در سن 7 سالگی آغاز کرد و در سال 1358 دیپلم ماشین آلات کشاورزی را از هنرستان دکتر شریعتی گرفت. از همان آغازین سالهای نهضت امام (ره) به خیل مبارزان پیوست و در سال 1356 در عاشورای حسینی به علت شرکت در تظاهرات بر علیه رژیم پهلوی به همراه سه نفر از دوستان خود دستگیر و به مدت 15 روز شکنجه شد؛ اما به علت این که نتوانستند مدرکی علیه او به دست آورند، آزاد گشت. بعد از رهایی، احمد مصمّم تر از قبل به مبارزه ادامه داد و مجدداً تحت تعقیب قرار گرفت و به ناچار مخفی شد.
با پیروزی انقلاب به اتفاق شهیدان محمد منتظری، غلام رضا صالحی، غلام رضا یزدانی، در دی ماه سال 1358 به سوریه رفت. تصمیم داشت همراه با گروه های فلسطینی آموزش های چریکی را در کنار سازمان های فعال فلسطینی طی کرده و در جرگه مبارزان علیه رژیم صهیونیستی قرار بگیرد. اما حوادث کردستان او را مجبور به بازگشت به ایران نمود. کاظمی به همراه سرلشگر رحیم صفوی و شهید خرازی صادقانه تلاش کردند تا امنیت به کردستان بازگردد.
سال 1359 لباس سبز سپاه پاسداران را بر تن کرد و با شروع جنگ علی رغم مجروحیتی که در یکی از جنگ های ضدانقلاب داشت و هنوز با عصا راه می رفت، به پادگان گلف اهواز رفت. تجربه های چریکی در پادگان حموریه سوریه و جنگ کردستان در محور فارسیاد – دارخوین به کمکش آمد و او به کمک نیروهای مردمی، حماسه ای بی نظیر آفرید. وی تا پایان مردادماه قبل از عملیات ثامن الائمه (ع) نیروهای مستقر در فیاضیه را به سه گردان رساند و در پنجم مهرماه به دشمن حمله نمود. با اتمام عملیات ثامن الائمه (ع) غنایم بسیاری را به دست آورد.
مقدمات تشکیل تیپ 8 نجف اشرف را فراهم کرد و در سوم آذرماه سال 1360 در شهر شوش تیپ 8 نجف اشرف را تشکیل داد و توانست در عملیات فتح المبین در منطقه به وسعت 3500 کیلومتر مربع دشمن را شکست دهد و خبر شجاعتش در میان رزمندگان ایران و مزدوران بعثی بپیچد...
در عملیات بیت المقدس از روش منحصر به فرد خود که دور زدن دشمن بود، استفاده کرد و شهر خرمشهر را با هزاران نفر از نیروهای عراقی به محاصره درآورد و لحظاتی بعد بیش از پانزده هزار نفر با زیرپوش سفید، خود را تسلیم او کردند و صدای بانک الله اکبر در شهر خرمشهر طنین افکند. اما هرگز کسی ندانست که احمد فاتح اصلی خرمشهر است. بعدها به همراه شهید مهدی باکری زیباترین صحنه های رشادت جنگ را به تصویر کشید. با شهادت مهدی او به بستر بیماری افتاد. احمد آذرماه سال 1364 یکی از برجسته ترین فرماندهان در سطح کشور شناخته شد.
چندی بعد با بانویی پارسا پیمان ازدواج بست و آنچه بر شادی این وصلت افزود، کلام امام (ره) بود که خطبه عقد را میان این دو جوان قرائت کرد و آنان را برای ادامه ی زندگی به خدا سپرد. روز بعد از مراسم عقد، کاظمی جهت شرکت در عملیات والفجر 8 به جبهه رفت و دچار مصدومیت شیمیایی شد. تیرماه سال 1365 به زیارت بیت الله الحرام مشرف گردید. روزهای جنگ به سرعت می گذشت و احمد غمگین از این بود که چرا از کاروان دوستان شهید خود عقب مانده است. اما او راهی جز پذیرش تقدیر الهی نداشت. جنگ تمام شد و او معاونت عملیات نیروی زمینی سپاه پاسداران و فرماندهی لشکر 8 نجف اشرف را پذیرفت و لشگر را سر و سامان داد. از جمله فعالیت های او در این دوران رسیدگی به خانواده های بی بضاعت، رفع مشکلات مردم و برپایی هیئت های عزاداری بود. سال 1372 با بروز مجدد ناامنی در کردستان به فرمان مقام معظم رهبری، فرماندهی قرارگاه حمزه سیدالشهدا را پذیرفت تا هیبت، شجاعت و فرماندهی مقتدر از او ریشه ظلم را در منطقه بخشکاند. سردار کاظمی با انجام عملیاتی حساس و حمله به قرارگاه اصلی ضدانقلاب در کردستان عراق توانست آنها را وادار کند اسلحه خود را بر زمین بگذارند.
وی ضمن مبارزه، از تحصیل علم نیز غافل نشد و در این زمان مدرک کارشناسی ارشد خود را از دانشگاه تهران دریافت نمود. سال 1379 با حکم رهبر معظم انقلاب به مدت 5 سال به عنوان فرمانده نیروی هوایی معرفی گردید. در این مقطع نیز همانند گذشته توانست در جهت بالابردن توان و ارتقا ساختار و سازماندهی هوایی و موشکی، قدم های فوق العاده مهمی بردارد. وی برای اولین بار نیروی هوایی سپاه را مجهز به هواپیمای جنگنده سوخو 24 نمود و سازمان هلی کوپتری را با خرید هلی کوپترهای ام آی 17 سازماندهی کرد و حتی موفق به ساخت هلی کوپتر شد.
مدت مأموریت احمد در نیروی هوایی به شش سال و نیم رسید. در دوران مأموریتش در نیروی هوایی، حادثه اسفناک زلزله بم پیش آمد و احمد تمام امکانات نیروی هوایی سپاه و کشور را در جهت کمک به مردم مهیّا کرد.
وی که مفتخر به 55% جانبازی بود، به جهت رشادت ها و توانمندی های خود از دست مبارک مقام معظم رهبری سه مدال فتح را به افتخارات خود افزود و در بیست و هفتم بهمن ماه سال 1369 به درجه سرتیپ تمامی نایل آمد.
سال 1384 کاظمی به حکم رهبر انقلاب به سمت فرماندهی نیروی زمینی سپاه منصوب گردید و در طی سه ماه فعالیت در این ارگان، بیش از صد سفر به یگانها به منظور بررسی و سرکشی امور در کارنامه خود ثبت کرد. او در آزمون وروی دکترای علوم استراتژیک پذیرفته شد؛ اما به دلیل مشغله کاری از ادامه ی تحصیل منصرف گردید. صبح روز نوزدهم دی ماه سال 1384 احمد در سن 47 سالگی برای همیشه از خانواده و بچهها خداحافظی کرد. او رفت تا برای همیشه از تمام خستگیها و ناملایمات دنیا خداحافظی کند. یازده ستاره فروزان انقلاب در یک پرواز به سوی ارومیه در سرزمین خاطرههایشان برای همیشه ماندگار و ثابت قدم در پیشگاه حضرت دوست شدند.
مزار پاکش در گلزار شهدای اصفهان کنار شهید خرازی قرار دارد.
منبع سایت صبح پانزدهم فروردین ماه سال 1332 از خانه محقر و کوچک آقای متوسلیان در محله امامزاده اسماعیل تهران صدای هلهله و شادی به آسمان بلند شد، گریه کودکانه احمد با شنیدن اذان محمدی آرام گرفت .هنوز کودکی بیش نبود که بیماری قلبی او را به اتاق عمل کشاند، او بعد از بهبودی نسبی به مدرسه رفت و ضمن آموختن علم ،پدر را در جهت تأمین معاش خانواده یاری رساند. در سن 10 سالگی کشتار بی رحمانه مردم را در 15 خرداد سال 1342 مشاهده کرد.و از همان زمان با خود عهد بست تا برپایی عدل و داد یاور خمینی کبیر (ره )باشد، تکثیر اعلامیه های امام (ره) از جمله اقدامات او در مبارزه با رژیم بود، متوسلیان در سال 1351 موفق به اخذ مدرک دیپلم فنی گشت.سپس به خدمت سربازی رفت و با درجه گروهبان دومی در دسته سازمانی فرمانده تانک به شهر سر پل ذهاب اعزام شد، بعد از اتمام خدمت سربازی در یک شرکت تأسیسات فنی کارش را آغاز نمود . سال 1354 فعالیت های سیاسی خود را گسترش داد و در بهار همان سال به بهانه مأموریت شغلی به عنوان کارگر برق به خرم آباد رفت ،اما مأمورین در این شهر متوجه فعالیت های او شده و او را در پانزدهم شهریور ماه هنگام تکثیر اعلامیه دستگیر نمودند.50 روز شکنجه در زندان مخوف فلک الافلاک، احمد را ضعیف و رنجور نمود ،اما از پای ننشست .در پائیز سال 1357 در پی اوج گیری اعتراضات مردمی آزاد شد و مسئولیت تظاهرات و اعتراضات محله های جنوب شهر تهران را پذیرفت، بعد از پیروزی انقلاب به همراه دیگر سربازان امام در برپائی کمیته انقلاب اسلامی و سپاه پاسداران نقش عمده ای ایفا کرد.با آغاز غائله کردستان به آن جا رفت و ابتدا شهر بوکان را از حضور ضد انقلاب خالی نمود، سپس شهرهای مهاباد، سقز، بانه و مرزهای غربی ایران را پاکسازی نمود.مردم در این زمان او را اسد کردستان و یل کردستان می نامیدند. با آزادسازی سنندج و مریوان، احمد یکه تاز ارتفاعات کردستان گشت. او بعد از انجام عملیات غرورآفرین محمد رسول الله (ص) و بازگشت از سفر حج ،تیپ 27 محمدرسول الله را تشکیل داد و در سوم خرداد ماه سال 1361 ،ساعت 11 صبح به همراه افراد تحت امرش قدم به خاک خونین خرمشهر نهاد. عملیات پیروزی فتح المبین و بیت المقدس از دیگر افتخارات حاج احمد متوسلیان در طول سال های دفاع مقدس بود. او در همین زمان در سن 29 سالگی همراه دوستانش به لبنان رفت، در روز چهاردم تیرماه سال 1361 به همراه سه تن از همرزمانش به سمت بیروت حرکت کرد ولی در هنگام ورود به شهر در مقابل ایست بازرسی توسط مزدوران حزب فالانژ علی رغم مصونیت دیپلماتیک دستگیر شدند. دیگر هیچ کس آن قامت رشید و آن چهره پر صلابت جبهه ها را ندید.
منبع سایت صبح
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴 پیش بینی عجیب بیش از ۱۵ سال قبل رهبر انقلاب از وضعیت فضای_مجازی امروز🌴🌴لطفاً
لطفاً تاپایان ببینید
32.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
متاسفانه باگذشت زمان حساسیت و توجهی که درابتدای جنگ غزه بود ازبین رفته است. واین خیلی ناشایسته است وخواسته صهیونیستهاهمین است.
لذا خواهران وبرادران ایمانی نسبت به انتشاراین کلیپ اهتمام داشته باشند. 🌴🌴🌴🌴
https://eitaa.com/joinchat/220856983C16fa657493
یاسید الشهدا علیه السلام 💔🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تمام دلخوشی زندگی من اینست
که وقت مرگ میآیی و مرگ شیرین است
بنظرم خود امیرالمؤمنین به این قطه نظر داشته که حاج منصور اینطوری خونده
کفن کنید مرا رو به قبلهی حرمش
نجف چه جای قشنگی برای تدفین است🌴🌴🌴🌴🌴🏴💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا امام رضا(ع) کمکم کن..
روایت تجربه گر از لحظه نجات خود توسط امام رضا علیه السلام
#زندگی_پس_از_زندگی
🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نظر جالب زنده یاد بیتالله عباسپور، تنها قهرمان ایرانی مسترالمپیا درباره روزه گرفتن
#ماه_رمضان
🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴مراسم نماز و افطاری در مسجد بلال هامبورگ بدجوری براندازهای الدنگ رو سوزونده :))
🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 بلاء و ابتلاء - ابتلائات پنجگانه در قرآن
🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔥 اسکات ریتر تحلیلگر آمریکایی: ما تروریست شده ایم. امیدوارم مردم این را بفهمند...ما یک ملت تروریست هستیم. 🔥👌 طوفان الهی هست راه باز کرد برای مردان حق 🌴https://eitaa.com/joinchat/220856983C16fa657493
کشورهای طرف ظلم راحت گرفتند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔥🔥🔥🔥🔥 اسحاق بریک، ژنرال اسرائیلی: ما نه تنها حماس بلکه حتی قدرت نظامی حماس را هم نمیتوانیم نابود کنیم. توانایی خود را هم در برابر ایران هستهای نیز از دست دادهایم!🔥🔥🔥❓
پنهان کاری تبلیغاتی شیطان فهم
انسانهای اذاده کار دست شان داد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نابودی سلامت کشورباتبلیغات دروغ صهیونیستها 🌴🌴 لطفاً تاپایان ببینید
31.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
غرق در نعمت ولایتیم
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🏴💔🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو طبیب دل غمدیده مایی🌴 🏴
https://eitaa.com/joinchat/220856983C16fa657493
یاسید الشهدا علیه السلام صلوات 🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مولای دلشکسته🌴💔🏴
حامد کاشانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلا امشب سفر دارم...
صلوات هدیه کنید به روح مطهر شهدای مدافع حرم و حاج قاسم عزیز
🌴🏴💔🌹
#منتظرانظهورامامزمانعج🇮🇷♥️
شب قدر زیاد دعاکنیم برای ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف صلوات سلامتی قلب آقا امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف صلوات 🌴🌴
15- امام صادق عليه السلام:
طَلَبتُ نُورَ القَلبِ فوَجَدتُهُ في التَّفَكُّرِ و البُكاءِ ، و طَلَبتُ الجَوازَ علَى الصِّراطِ فوَجَدتُهُ في الصَّدَقَةِ ، و طَلَبتُ نُورَ الوَجهِ فوَجَدتُهُ في صَلاةِ اللَّيلِ؛
روشنايى دل را جوييدم و آن را در انديشيدن و گريستن يافتم و گذر از صراط را جوييدم و آن را در صدقه دادن يافتم و نورانيّت چهره را جوييدم و آن را در نماز شب يافتم .
(مستدرك الوسائل، ج 12، ص 173، ص 13810 - منتخب ميزان الحكمة، ص 572)
علی در شبی که فردای آن به شهادت رسید، تا صبح نخوابید، و تمام شب را مشغول عبادت با خدای خود بود. او هر شب برای این که کسی متوجه نشود که نماز شب می خواند، نزدیک در چادر می خوابید و با غلت زدن از ان خارح می شد، تا کسی متوجه بیدار شدن او برای نماز شب نشود.
شهید علی (بیام)شریفی
منبع: کتاب سیرت شهیدان، صفحه:94
نصفه شب بیدار می شد، یک تکه کاغذ از زیر پتو برمی داشت می گذاشت جلویش، از رویش نماز می خواند. نوشته بود نماز شب چند رکعت است و چه طور باید خواند.
یادگاران، جلد 20 کتاب شهید محمد جهان آرا، ص 18
آخر شب بود. دلم برایش تنگ شده بود. به خودم گفتم: تو چه طورخواهری هستی ؟ برادرت توی بیمارستانه، برو یه سر بهش بزن.
می دانستم ناراحت می شود که شب برویم بیرون. گفتم: علَی الله. می روم، هر چه باداباد. رفتم. پشت در اتاقش مراقب ایستاده بود و برق اتاقش خاموش بود. گفتم: لای در را باز کنید، من این را برایش بگذارم تو و یک نظر ببینمش و بروم. یادم نیست چی برایش برده بودم، ولی یک چیزی برده بودم. بیش تر بهانه بود. در را که باز کردند، دیدم صدایش می آید. مناجات می کرد. خواستم بیایم بیرون که من را دید. گفت: این جا چه کار می کنی ؟
گفتم: دلم برات تنگ شده بود، آمدم ببینمت.
گفت: من راضی نیستم این ساعت شب بیایی این جا.
گفتم: زود می روم.
گفت: برو.
یادگاران، جلد 6 کتاب شهید محمود کاوه، ص 22
تمام شب را توی راه بودیم. خسته و فرسوده رسیدیم. هوا سرد بود. دست بردار نبود. همین طور حرف می زد؛ فردا چه کار کنید، چه کارنکنید، چند نفر بفرستید آن جا، این جا چند تا توپ بکارید. این دسته برگردد عقب، آن گروهان برود جلو.
دقیق یادم نیست. یازده ـ دوازده شب بود که چرتمان گرفت. زیلوی گوشه ی سنگر را برداشتم و پهن کردم و دراز کشیدیم. چیزی نداشتیم رویمان بیندازیم. پشت به پشت هم دادیم و خوابیدیم، که مثلا گرممان شود. دو ساعت که گذشت، بلند شد. با آب قمقمه اش وضو گرفت وایستاد به نماز. حس نداشتم تکان بخورم، چه رسد به بلند شدن و وضوگرفتن. فقط نگاهش می کردم.
یادگاران، جلد 11 کتاب شهید صیاد، ص 75
بچه ها را برای نماز صبح بلند می کرد. می خواند
ای لاله ی خوابیده چو نرگس نگران خیز
از خواب گران خواب گران خواب گران خیز.
می گفت: اگه آیه ی آخر سوره کهف رو بخونین، هر ساعتی که بخواین بیدار می شین.
آمد بالای سرم، گفت: مگه آیه رو نخوندی ؟
گفتم: چرا؟
گفت: پس چرا دیر بلند شدی ؟
درست موقع اذان بود. گفتم: نیت کرده بودم سر اذان بیدار بشم که شدم.
خندید. گفت: مرد مؤمن، این رو گفتم برای نماز شب بلند شین.
گفتم: حاجی ما خوابمون سنگینه. اگر بخواهیم برای نماز شب بلندبشیم، باید کل سوره ی کهف رو بخونیم، نه آیه ی آخرش رو.
یادگاران، جلد 12 کتاب شهید بروجردی، ص 48
« برادر ها بلند شید ؛ نماز شب. » هوا سرد بود. کسی حال بلند شدن نداشت. پتو ها را کشیده بودند تا روی سرشان و خوابیده بودند. دست بردار نبود. هی داد می زد « بلند شید؛ نماز شب!» یکی سرش را از زیر پتو در آورد. همین طور که چشم هایش بسته بود گفت« از همین زیر پتو العفو. » چند تا پتو دور خودش پیچید و رفت. زیر نور فانوس دعا می خواند، نماز می خواند، گریه می کرد.
یادگاران، جلد هشت کتاب شهید ردانی پور، ص 45