eitaa logo
تـمَـدُّن سـازانِـ نـسـلِ ظُهـور
1.2هزار دنبال‌کننده
15.3هزار عکس
6.4هزار ویدیو
429 فایل
هُوَالرَّزّاق 🌸🍃گـروه فرهنگـی_اجتماعی تمـدن سـازان نسـل ظـهـور🍃🌸 سخنی وحرفی درخدمتیم👇 @yazahra4565 @nega_r83 📱پیجمون در اینستاگرام yazainab314 📢شرایط کپے ،تب و کارهای صورت گرفته شده @dokhtaran_Nassle_Zohor 🛍 کانال فروشگاه نسل ظهور @nassle_zohorr
مشاهده در ایتا
دانلود
توبیاروضه‌بخوان‌گریه‌به‌پایش‌باما جان‌سپـردن‌زِغم‌کرب‌وبلایش‌باما...( : 🌱 🖤🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿🖤 😍🌿🖤🍃  @yazainab314
تــمــام دار و نــــدارم بـرای تـو آقـا وکنج کرب‌و‌بلایت برای من، باشد؟ 🖤🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿🖤 😍🌿🖤🍃  @yazainab314
🖐🏻💔... کاش‌بہ‌جای‌همه‌چے، فکروخیال‌امام‌زمان(عج)روبکشیم‌بیاریم‌ تولحظه‌لحظه‌هایِ‌زندگے :)🌱 . 🌱 💌 🖤🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿🖤 😍🌿🖤🍃  @yazainab314
1_379871357.mp3
12.99M
📖 قرائت 🚩 روز ششم 🔘شروع چله:۹۹/۶/۹ 🏴 محرم ۹۹ 🖤🌿به{دختران تمدن ساز}بپیوندید🌿🖤 🌿🖤🍃 @yazainab314
بسم رب الشهدا و الصدیقین با عنایت حضرت حق و ائمه اطهار(ع) بیست ودومین ختم قرآن به نیابت از حضرت فاطمه زهرا(س)هدیه می کنیم به امام حسین(ع) وشهدای دشت کربلا ،آیت الله قدوسی وآیت الله مدنی و شهید سرتیپ دستجردی وشهدای۱۷شهریور وبه نیت تعجیل در فرج و برای آرامش قلب داغدار امام زمان(عج)،سلامتی رهبرعزیزمان، سلامتی مدافعان سلامت و موفقیت عزیزانمان درکنکوروبرطرف شدن ویروس منحوس کرونا به همت شما عزیزان ۲۲ختم قرآن را آغاز میکنیم قربه الی الله ان شاالله همه ی گره های زندگیتان به دستان حضرت زینب (س)باز شود. التماس دعا ♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️ 😍🌿♥️🍃  @yazainab314
💫بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ💫 🔷ختم قرآن شماره22🔷 📆 تاریخ شروع:1399/6/14 🌺 نیت : به نیابت از حضرت فاطمه زهرا(س)هدیه می کنیم به امام حسین(ع) وشهدای دشت کربلا ،آیت الله قدوسی وآیت الله مدنی و شهید سرتیپ دستجردی و وشهدای۱۷شهریور وبه نیت تعجیل در فرج و برای آرامش قلب داغدار امام زمان(عج)،سلامتی رهبرعزیزمان، سلامتی مدافعان سلامت و موفقیت عزیزانمان درکنکوروبرطرف شدن ویروس منحوس کرونا 📆مهلت قرائت: یک هفته جز 1:خانم صادقی✅ جز 2: خانم دلاکه✅ جز 3:خانم سوزنده✅ جز 4: خانم ابویی✅ جز 5: خانم معزی✅ جز 6:خانم بناکوکی✅ جز 7:خانم مرتضوی✅ جز 8: یازهرا✅ جز 9:خانم الادری زارع✅ جز 10:مصباح✅ جز 11:خانم علی پور✅ جز 12:خانم صحراگرد✅ جز 13:خانم مختاری✅ جز 14:خانم علی آبادی✅ جز 15:خانم جعفری✅ جز 16: خانم دهقانی✅ جز 17: خانم دهقانی✅ جز 18:خانم دهقانی✅ جز 19:خانم دره کی✅ جز 20:یا مهدی ادرکنی✅ جز 21:خانم جعفری✅ جز 22: گمنام✅ جز 23:خانم یاس✅ جز 24:گمنام✅ جز 25:گمنام✅ جز 26:خانم چوبدار✅ جز 27:خانم هدی✅ جز 28:خانم هدی✅ جز 29:خانم هدی✅ جز 30:یامهدی✅ خود رادر این ماه محرم الحرام بیمه قرآن میکنیم انشاء الله که مثل بارهای گذشته ما را در این امر یاری میکنید 🕊 ☘️اللَّهُـمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّـدٍﷺ وَآلِ مُحَمـَّدﷺوَ عَجِّـل فَرَجَهُـم☘️🕊 ┅═ঊঈ☘️🌺☘️ঊঈ═┅ جز مورد نظرتون رو به این آیدی ارسال کنید @yazahra4565 ⚘اللّٰھـُمَّ ؏َجِّل لِوَلیِّڪَ الفَرَجْ بحق اباعبدالله الحسین علیه السلام 🌹ان شاءا... خیر کثیر دنیوی و اخروی ببینید. ♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️ 😍🌿♥️🍃  @yazainab314
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_280907991.mp3
28.44M
هفتمین قرائت زیارت عاشورا صوت زیارت عاشورا باصدای علی فانی اگه دلت شکست💔التماس دعا 🤲 ♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️ 😍🌿♥️🍃  @yazainab314
🌸🌿 ـــ کجایی تو مهیا کنار سارا نشست ـــ رفتم وضو بگیرم مریم مُهری به طرفش گرفت ـــ نباید تنها میرفتی اونجا خیلی خلوته ـــ تنها نرفتم با داداشت رفتم نرجس به طرفشان برگشت ـــ با شهاب رفتی؟ ـــ بله مشکلی هست با صدای مکبر سر پا ایستادن مهیا آشنایی بانماز جماعت نداشت و فکر می مرد که با نماز فردا فرقی می کند دوست نداشت جلوی نرجس از مریم بپرسد زیر چشمی به مریم نگاه می کرد و حرکاتش را تکرار می کرد بعد از نماز سر سفره نشستد و در کنار بازیگوشی دخترا نهار را صرف کردند بعد از نهار کنار مزار شهدا رفتند بعد از خواندن فاتحه به بیرون مسجد رفتن به طرف راوی رفتند که داشت صحبت مـیکرد همه روی خاک کنار هم نشستند مهیا سرش را روی شانه ی مریم گذاشت آی شهدا دست ما رو بگیر ... بی سیم هایی که شما میزدید و بی سیم هایی که ما الان میزنیم خیلی تفاوت داره شرمنده ایم بخدا ... همت همت مجنون حاجی صدای منو میشنوید همت همت مجنون مجنون جان به گوشم حاج همت اوضاع خیلی خرابه برادر محاصره تنگ تر شده ... اسیرامون خیلی زیاد شدند اخوی.... خواهرا و برادرا را دارند قیچی می کنند .... اینجا شیاطین مدام شیمیایی می زنند.... خیلی برادر به بچه ها تذکر می دیم ولی انگار دیگه اثری نداره ... عامل خفه کننده دیگه بوی گیاه نمی ده، بوی گناه می ده همـــــــــــــــــــــــــــــــت جان فکر نمی کنم حتی هنوز نیمه ی راهم باشیم .... حاجی اینجا به خواهرا همش میگیم پر چادرتون رو حائل کنید تا بوی گناه مشامتونو اذیت نکنه ولی کو اخوی گوش شنوا... حاجی برادرامونم اوضاعشون خرابه....... همش می گیم برادر نگاهت برادر نگاهت .... کو اونایی که گوش میدن.حتی میان و به این نوشته های ماهم میخندن چه برسه به عملش حاجی این ترکش های نگاه برادرا فقط قلبو میزنه کمک می خوایم حاجی ....... به بچه های اونجا بگو کمکــــــــــــــــــــــــــــــ برسونند داری صدا رو....... همت همت مجنون....... حکایت ما الان اینه، ولی کار ما از بیسیم زدن گذشته، کاش یه تیکه سیم می موند باش سیم خودمونو وصل کنیم به شهدا ولی افسوس که همه رو خودمون قطع کردیم. ولی بازم امیدمون به خودشونه. یه نگاهی به خودتون بکنید و راهتون رو عوض کنید.بخدا پشیمون میشید شهدا شرمنده .دستمون رو بگیرید مهیا قطره ی اشکی که بر روی گونه اش نشسته بود را پاک کرد باخود می گفت که این همت کیه که این همه اسمش رو میگن شانه های مریم می لرزیدن سرش را برداشت با بلند کردن سرش چشم هایش با چشم های شهاب گره خوردند چشم های شهاب سرخ شده بودن شهاب زود چشم هایش را دزدید راوی صحبت هایش را تمام کرد شهاب فراخوان داد که همه جمع بشن و،او بالای یک بلندی رفت ـــ خواهرا لطفا گوش کنید زیارت همگی قبول باشه الان تا ساعت ۴ وقتتون آزاده ساعت چهار همه باید سوار اتوبوس ها بشن .التماس دعا همه از هم متفرق شدن مهیا مشغول عکس گرفتن شد با دیدن چند قایق در آب که سیم خاردار اطرافش را محاصره کرده به سمتش رفت که با صدای شهاب سرجایش ایستاد ــــ خانم رضایی حواستونو جمع کنید نمیبینید زدن خطر انفجار مین ـــ خب من باید برم یکم جلوتر می خوام عکس بگیرم ــــ نمیشه اصلا مهیا اهمیتی نداد و به راهش ادامه داد شهاب هر چقدر صدایش کرد نایستاد شهاب ناچار بند کیفش را کشید ـــ خانم رضایی لطفا، اونجا خطرناکه ـــ ولی من این عکسارو لازم دارم شهاب استغفرا... زیر لب گفت ـــ باشه دوربینو بدید براتون میگیرم ـــ مین برامن خطر داره براشما نداره ـــ خانم رضایی لطفا دوربینو بدید مهیا دوربین را به شهاب داد شهاب آرام آرام جلو رفت مهیا داد زد ـــ قشنگ عکس بگیرید سید
🌸🌿 مریم با دیدن شهاب در منطقه ممنوعه با شتاب به طرفش رفت سارا ونرجس با دیدن مریم که نگران به طرف شهاب می رفت به سمتش دویدند مریم کنار مهیا ایستاد چند بار شهاب را صدا کرد اما شهاب صدایش را نشنید به طرف مهیا برگشت ـــ مهیا این دیوونه داره چیکار میکنه برا چی رفته اونجا نرجس و سارا هم با نگرانی به مهیا خیره شده بودند مهیا که ترسید واقعیت را بگویید چون میدانست کتک خوردنش حتمی هست شانه های را به نشانه ی نمیدانم بالا برد محسن به طرف دخترها آمد ــــ چیزی شده خانم مهدویــــ آقای مرادی شهاب رفته قسمتی که مین هست محسن سرش را به اطراف چرخاند تا شهاب را پیدا کند با دیدن شهاب چند بار صدایش کرد مریم نالید ــــ تالش نکنید صداتونو نمیشنوه مریم روی زمین نشست ــــ الان چیکار کنیم مهیا از کارش پشیامن شده بود خودش هم نگران شده بود باورش نمی شد شهاب به خاطرش قبول کرده باشه که وسط مین ها برود به شهاب که در حال عکاسی بود نگاهی کرد اگر اتفاقی برایش بیفتد چی ؟؟؟ مهیا از استرس و نگرانی ناخون هایش را می جوید شهاب که کارش متام شده بود به طرف بچه ها آمد تا از سیم های خاردار رد شد مریم به سمتش آمد ــــ این چه کاریه برا چی رفتی میدونی چقدر خطرناکه ــــ حالا که چیزی نشده شهاب می خواست دوربین را به مهیا بدهد که مهیا با چشم به مریم اشاره کرد شهاب که متوجه منظورش نشد چشمانش را باریک کرد مهیا به مریم بعد خودش اشاره کرد و دستش را به علامت سر بریدن بر روی گردنش کشید شهاب خنده اش را جمع کرد محسن به طرفش رفت ـــ مرد مومن تو دیگه چرا ?? اینهمه تو گوش این دانش آموزا خوندی که نرن اونور الان خودت رفتی ـــ چندجا شناسایی کردم ازشون عکس گرفتم بعد بیایم پاکسازی کنیم دوربین را به طرف مهیا گرفت ـــ خیلی ممنون خانم رضایی مریم به طرف مهیا برگشت ــــ تو میدونستی می خواد بره اونورتا مهیا می خواست جواب بدهد شهاب گفت ــــ نه نمی دونستن من فقط ازشون دوربینشونو خواستم ایشونم هم لطف کردن به من دادن شهاب در دلش گفت ـــ بفرما دروغگو هم که شدی کم کم همه سوار اتوبوس شدند شهاب مکان بعدی را پادگان محلاتی در جاده ی حمیدیه اعلام کرد که امشب آنجا مستقر می شوند مهیا نگاهی به اطرافش انداخت محسن کنار راننده در حال هماهنگی برنامه فردا بودند مریم هم خواب بود مهیا سرش را به صندلی جلو نزدیک کرد شهاب چشمانش را بسته بود مهیا آرام صدایش کرد ــــ سید سید شهاب چشمانش را باز کرد و سرجایش نشست ــــ بله بفرمایید