هدایت شده از یک آیه در روز
.
2️⃣ «وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ»
برخی از انسانها سبکشان این است که بدبیناند؛ در زندگی فقط ناملایمات را میبینند و هر نعمتی را تکذیب میکنند و هیچگاه خوبیها و الطاف خدا را نمیبینند.
@yekaye
هدایت شده از یک آیه در روز
.
3️⃣ «وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ»
برخی سبکشان این است که به جای اینکه در مقابل هر سخنی ابتدا گوش دهند و بررسی کنند و بعد موضع بگیرند از ابتدا همه چیز را تکذیب میکنند و اصلا رزق و روزی خود را در تکذیب کردن میبینند! اینان درست نقطه مقابل کسانیاند که خداوند در موردشان فرمود: « فَبَشِّرْ عِبادِ؛ الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» (زمر/۱۷-۱۸) (اقتباس از مفاتيح الغيب، ج29، ص434 )
📝نکته #جامعهشناسی
همواره در جامعه افرادى وجود دارند كه موجوديّت و شخصيّت خود را در مخالفت با ديگران مىبينند و تمام هنر خود را در كوك كردن ساز مخالفت بكار مىگيرند. اگر همه موافق باشند او مخالفت مىكند و اگر همه مخالف باشند، او موافق است. او كار به دليل ندارد و دوست دارد هميشه بر خلاف ديگران حركت كند و اين نگرش در حركات و گفتار و برخوردهاى شخصى او نمايان است. او سعى مىكند در چگونگى اصلاح سر و صورت يا رنگ و نوع لباس، يا لحن و صوت و استفاده از الفاظ و اصطلاحات و يا نوشتار، حتى در نامگذارى فرزند، رفتارى غير متعارف و انگشتنما داشته باشد و به اين طريق خود را جدا و بهتر از ديگران مطرح كند. (تفسير نور، ج9، ص443)
@yekaye
هدایت شده از یک آیه در روز
.
5️⃣ «أَ فَبِهذَا الْحَدِيثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ؛ وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ»
سهل انگارى، سستى و سازش در دين، به تدريج انسان را به انكار وادار مىكند. (تفسير نور، ج9، ص444)
@yekaye
☀️۱) ابو بصير گويد: از امام صادق ع درباره معنای سخن خداوند متعال كه فرموده است: « پس چرا آنگاه که به حلقوم رسید و شما در اين هنگام مینگرید؛ و ما به او از شما نزديكتريم وليكن نمىبينيد؛ پس چرا اگر شما مجازات شدنى نيستيد؛ او را برنمیگردانيد، اگر راست مىگوييد» (واقعه/83-86) پرسیدم.
فرمود: هنگامى كه جان در حال احتضار به حلقوم رسد و شخص مومن باشد، مقام و منزل خود را در بهشت مىبيند و مىگويد: مرا به دنيا باز گردانيد تا آنچه را ديدم براى اهل دنيا خبر دهم، پس گفته مىشود: راهى براى آن نيست.
📚الزهد، ص84؛ الكافي، ج3، ص135؛ من لا يحضره الفقيه، ج1، ص136
@yekaye
هدایت شده از یک آیه در روز
.
1️⃣ «فَلَوْ لا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ»
در نکات ادبی اشاره شد که
▪️تحضیض «اذا» همواره متعلق به یک فعل است که اینجا محذوف است و فعلی که بعد از «لولا» در فرازهای بعد میآید، بر آن دلالت میکند یعنی «ترجعونها» در آیه ۸۷ یعنی تقدیر کلام این است که «فلولا ترجعونها اذا بلغت الحلقوم» (مجمع البیان، ج9، ص340)؛ یعنی پس چرا آنگاه که به حلقوم رسید [= جان به لب آمد] او را برنمیگردانید.
▪️از آیه بعد معلوم میشود که این آیه خطاب به کسانی است که دور محتضر نشستهاند؛ و اگرچه با توجه سیاق آیات میتوان آن را خطاب به کفار و منکران معاد دانست (که اگر راست میگویید و واقعا امور دست خودتان است و دست خدا نیست، پس مانع رفتن این محتضر شوید)
▫️ اما میتواند عام باشد و هشداری باشد به همه ما - چنانکه در حدیث ۱ هم با معنای عام در نظر گرفته شده است- یعنی مواظب باشید که زمانی هست که جان به لب میرسد و ما که در انجام همه اموراتمان دلبسته این و آن بودیم میبینیم که دیگر کاری از دست هیچکس برای ما ساخته نیست و هیچکس نمیتواند ما را برگرداند.
@yekaye
هدایت شده از یک آیه در روز
.
3️⃣ «فَلَوْ لا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ»
«آنگاه که به حلقوم رسید» یعنی وقتی که جان به لب آید.
🤔آیا این تعبیر دلالت نمیکند که روح انسان امری مجرد نیست؛ بلکه درون کالبد بدن است و هنگام قبض روح از این کالبد بیرون میآید؟
چند پاسخ میتوان داد:
🍃الف. یک پاسخ کلاسیک این است که در اینجا اشارهای به کلمه «روح» نشده که قرار باشد چنین نتیجهای گرفته شود؛ بلکه به قرینه آیه «بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ» آنچه به گلو رسد قلب است:
📜حکایت
در کتاب محفل الفردوس در احوالات ابن شریف الحسینی نور الله آمده است:
د و از كلمات مناسب اين مقام است آنكه ملا عصمة اللّه كه از مشاهير فضلاى لاهور است روزى به خدمت ايشان آمده عرض كرد كه اين آيه كريمه كه «إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ» دلالت بر آن مىكند كه روح جسم باشد چه اگر مجرد باشد رسيدن آن را به حلقوم معنى نخواهد بود.
در جواب فرمودند كه لفظ روح سبق ذكر نيافته تا ضمير «بلغت» به آن راجع باشد بلكه ظاهر آن است كه ضمير راجع به «قلوب» باشد چنانچه در آيت ديگر واقع است كه «بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ» فبهت الذي كفر، كأنّه التقم الحجر.
📚الصوارم المهرقة في نقد الصواعق المحرقة، فيضالإله، ص21
▪️اما به نظر میرسد که در این پاسخ بتوان مناقشه کرد؛ زیرا آیه مذکور ناظر به زندگی در همین دنیا و شدت ترسی است که بر آن افراد غلبه کرده است.
▫️البته ممکن است به این مناشقه چنین پاسخ داده شود که آن آیه نیز ناظر به مردن است؛ زیرا اشاره میکند در آن وضعیت هولناک، ترس چنان بر آنان مستولی شد که حالتشان شبیه حالت محتضر شد.
▪️اما باز همچنان جای مناقشه میماند که تعبیر «قلب» در همان آيه به چه معناست؟ مگر در لحظه مرگ و برای شخص محتضر، همین قلب صنوبریشکل به حلقوم میرسد؟
🍃ب. یک پاسخ این است که این جمله را جملهای کنایی و استعاری بدانیم؛ که دارد شدت سختی و اضطرابی که شخص محتضر بدان گرفتار شده را بیان میکند؛ گویی بقدری فشار وارد بر شخص محتضر شدید است که گویی قلب وی که در حالت عادی جایش درون سینه است تا حلقوم شخص بالا میآید؛ شبیه تعبیر فارسی «جان به لب رسیدن».
🍃ج. در عین حال، شاید همین سوال زمینهای شود برای تحقیق بیشتر درباره حقیقت نفس و روح آدمی. یعنی آیا وقتی میگوییم روح مجرد است، بیشتر یک معنای سلبی گفتهایم (همین قدر که «مادی» نیست) یا واقعا سخن ایجابیای مد نظر داشتهایم. بویژه اگر توجه کنیم که در ادبیات فلسفی، نفس مجرد تام شمرده نمیشود و حیث نفس، حیث تعلق تدبیری به بدن است؛ و تفاوت واقعیتی به نام نفس با واقعیتی به نام عقل را در این میدانند که عقل مجرد تام است اما نفس تعلق به بدن دارد.
👇ادامه مطلب👇
@yekaye
هدایت شده از یک آیه در روز
ادامه تدبر 3
💠برای تامل بیشتر:
📝نکته #روششناسی درباره معنای #مجرد
به نظر میرسد کلمه #مجرد که یکی از کلمات رایج در فلسفه است معنای کاملا دقیق و محصلی ندارد!
همه میدانیم قویترین تقسیم، تقسیم ثنایی عقلی است؛ که دو قسم آن قسیم همدیگر و جامع مقسماند؛ و این تقسیم در دقیقترین حالتش آنجایی است که دو قسم مورد نظر «چیزی» و «نقیض چیزی» باشد؛ مثلا اگر بگوییم هر چیزی یا انسان است یا لاانسان؛ تقسیم دقیق عقلی به کار بردهایم. اما این تقسیم این گونه چیزی بر دایره معرفتی ما نمیافزاید؛ و اگر هر دو قسم دو مفهوم ایجابی باشد بر معرفت میافزاید. مثلا به جای اینکه گفته شود در عالم خارج، هر چیزی یا موجود است یا لاموجود؛ گفته شود در عالم خارج، هر چیزی یا موجود است یا معدوم. یا به جای اینکه گفته شود در عالم اعداد طبیعی، هر عددی یا قابل انقسام بر دو است یا قابل انقسان بر دو نیست، گفته شود در عالم اعداد طبیعی، هر عددی یا زوج است یا فرد.
اکنون میافزاییم که جذابیت چنین تقسیمهایی بقدری است که ذهن ما مایل است هرجا یک قسم جدیدی در قبال قسم قبلی کشف کرد سریع آن را در یک قالب ثنایی ایجابی ارائه دهد که این زمینهساز بسیاری از مغالطات شده است.
📋مثلا یکبار وقتی در برابر مفهوم جزیی حسی به مفهوم کلی رسیدند نام آن را «معقول» گذاشتند و هر ادراک کلی را دارای مابهازای جزیی حسی دانستند. قرنها گشذت تا پی بردید این مفاهیم کلی که «لامحسوس» بودند منحصر در آن دسته که سابقه محسوس دارند نیستند و تعبیر «معقول ثانی» را وارد ادبیات فلسفه کردند؛ یعنی مفهوم «معقول اولی» یک مفهوم واقعا ایجابی شد اما «معقول ثانی» هر آن مدرَک کلیای بود که «لامحسوس» بود و «لامعقولِ دارای ما به ازاء». قرنها گذشت تا متوجه شدند که این مجموعهای که نامش را «معقول ثانی» گذاشتهاند کاملا یکدست نیست؛بلکه فقط در آن دو وصف سلبی مذکور مشترکاند؛ و اینجا بین معقول ثانی منطقی و فلسفی تفکیک کردند؛ [و گمان حقیر این است که «معقول ثانی منطقی» واقعا یک مفهوم ایجابی است؛ اما «معقول ثانی فلسفی» هم هنوز یک مجموعه امور ناهمگن است که ویژگی مشترکشان این است که نه محسوساند؛ نه معقول اولی و نه معقول ثانی منطقی.]
به همین منوال، به نظر میرسد کلمه «مجرد» هم بیش از اینکه دلالت بر یک معنای معین داشته باشد، ایجابیشدهی یک مفهوم سلبی «غیرمادی» است؛ اما آیا عرصه غیر ماده یک عرصه یکدست است یا واقعیتهای بسیار متنوعی در آن حضور دارند که گاه شباهت این واقعیتها به همدیگر کمتر از شباهت برخی از آنها به واقعیت مادی است. شاید از مهمترین گامها در این زمینه، پی بردن به واقعیات عالم مثال بود که تعبیر گمراهکننده «نیمه مجرد- نیمه مادی» را بر آن اطلاق کردند.
در اینکه روح انسان از جنس اشیای فیزیکی و مادی متداول نیست و با بدن انسان تفاوتهایی دارد بحثی نیست؛
اما آیا با گفتن اینکه «روح» مجرد است، آیا واقعا همان جمله فوق «روح از جنس اشیای فیزیکی و مادی» نیست را تکرار کردهایم یا به درکی از یک واقعیت جدید رسیدهایم؟
آیا واقعا یک عالم به نام عالم مجردات داریم که تمام آنچه مادی نیست با لااقل برخی ویژگیهای ایجابی مشترک در آنجا حضور دارند؛ یا این کلمه میتواند یک لفظ تهی از محتوا (صرفا عنوان مشیر) باشد برای اشاره به وادیای که واقعیات کاملا متفاوت (که گاه تفاوت برخی از آنها با هم، از تفاوت برخی از آنها با واقعیات مادی بیشتر است) در کارند؛ و ادعای ویژگیهای ایجابی مشترک بین واقعیات «مجرد» شبیه آن است که برای واقعیاتی که مصداق «لا انسان» هستند ویژگیهای ایجابی مشترک قائل شویم؟
@yekaye